گوردن آلپورت، از پیشگامان روانشناسی شخصیت، به این باور بود که گرایش تباری و وفاداری گروهی میان افراد سبب بروز پنج نوع رفتار منفی از جمله گفتار طردکننده (خشونت کلامی)، اجتناب از روبهرو شدن با اعضای گروه غیرخودی (کسانی که از نظر زبانی و تباری از ما متفاوتند)، تبعیض، حمله فزیکی و سرانجام حذف فزیکی غیرخودیها میشود. آلپورت حمله لفظی و خشونت کلامی را به پارس کردن و صدای سگ تشبیه میکرد و به این باور بود که هیچ سگی بدون پارس کردن حمله نمیکند و کمتر فردی پیدا میشود که بدون فحش و خشونت کلامی دست به خشونت فزیکی بزند. از همین رو، افراد گروه اکثریت یا اقلیت، آنهایی را که با آنان مشترکات زبانی و تباری ندارند و بهعنوان تهدید تلقی میکنند، هدف غیبت، زشتگویی و حمله لفظی قرار داده و در صورت مساعد شدن شرایط، دست به رفتارهای خشونتآمیز علیه آنان میزنند.
خشونت کلامی چیست؟
در یک طبقهبندی ساده، خشونت را معمولاً به خشونت مستقیم یا میان فردی، خشونت ساختاری و خشونت نهادی تقسیم میکنند. خشونت مستقیم خشونتی است که بین دو فرد اتفاق میافتد و سادهترین نوع آن قتل، شکنجه و تجاوز شمرده میشود. اما خشونت ساختاری نابرابریهایی است که در ساختارهای اجتماعی نهادینه شده و برای تعدادی باعث امتیاز و حقوق بیشتر میشود، اما عده دیگر را از حقوق و نیازهای اولیهشان محروم میکند. مثلاً، افراد مربوط به گروه صاحب قدرت و امتیاز نسبت به گروههای آسیبپذیر در جامعه، قدرت سیاسی و منابع اقتصادی را در اختیار داشته و صاحب تحصیلات عالی بوده و حتا بیشتر عمر میکنند. بهخاطر نهادینه شدن خشونت در ساختارهای اجتماعی، معمولاً در چنین خشونتی نمیتوان فرد خاصی را بهعنوان عامل آن شناسایی کرد. اما خشونت نهادی و یا نهادمند در مقایسه با خشونت ساختاری قابل رویت و شناسایی است که معمولاً به استفاده و بهکارگیری قدرت توسط صاحبان قدرت علیه افراد محروم از قدرت و یا کمقدرت گفته میشود. چنین خشونتی معمولاً از پشتیبانی اقتصادی، حقوقی و اجتماعی برخوردار است و میتواند موازی با خشونت ساختاری عمل کند. بنابراین، ما در جامعه با انواع خشونت آشکار و پنهان روبهرو هستیم که با وجود آسیبهای فراوان فزیکی و روانی، گاهی از نظر حقوقی تعریف و تحریم نشده و این باعث ارتکاب و تکرار آن میشود. همین مورد در رابطه با خشونت کلامی هم صدق میکند که میتواند در زبان روزمره و حتا زبان رسمی و اداری نهادمند شده باشد.
شاید هیچ تعریفی به اندازه ضربالمثل معروف «زخم شمشیر میرود، اما زخم زبان نه» نمیتواند کارکرد ویرانگر خشونت کلامی را بهتر توضیح دهد. اما بهخاطر باید داشت که خشونت کلامی را نباید با نقد اشتباه بگیریم؛ چون کارکرد خشونت کلامی «ویرانکننده» و عملکرد نقد «سازنده» است. در خشونت کلامی معمولاً کیستی و چیستی، یعنی هویت فرد، مورد حمله لفظی قرار میگیرد و هدف آن ضربه زدن روانی به فرد مورد نظر است. گوینده عمداً استراتژیها و رویکردهای زبانیای را انتخاب میکند که باعث آزار و درد عمیق روانی برای شنونده شود. مخاطب خشونت کلامی اگر در مقام دفاع از خود باشد، با رویکرد برابر و تهاجمی پاسخ میدهد و در صورتی که شنونده از چنین قدرتی برخوردار نباشد، در برابر آن سکوت میکند که در درازمدت این سکوت میتواند باعث مشکلات روانی شود. ازهمینرو، به باور پژوهشگران حوزه ارتباطات، کودک درد شکستن بینی خود را با گذشت زمان فراموش میکند، اما توصیف بد آن را هرگز نه. گاهی فرد آسیبدیده وقتی نمیتواند واکنش برابر نشان دهد، دل پر خود را در خانواده یا جای دیگری خالی میکند که باعث مشکلات خانوادهگی و اجتماعی میشود. در صورتی که امکان تغییر وجود داشته باشد، فرد قربانی از راههای مختلف خواهان تغییر وضعیت موجود میشود.
خشونت کلامی اما همیشه توصیف یا یک عبارت منفی نیست، بلکه جمله یا توصیف مثبت با بار معنایی منفی، همچنان میتواند همان عملکردی را داشته باشد که جمله و یا یک عبارت منفی دارد. بهطور نمونه، به فردی با پسزمینه مهاجرتی که متولد و شهروند کشور میزبان است گفته میشود: «شما چهقدر عالی (با زبان کشور میزبان) حرف میزنید!» که بیانگر تعجب و یا هم نداشتن توقع در مورد مهارت زبان و یا هم توانایی مهاجران است. البته نقش مخاطب در تعبیر و تفسیر میزان منفی آنچه که به وی گفته میشود مهم است. ازهمینرو، آنچه را که فردی منفی میپندارد، شاید دیگری منفی تلقی نکند.
با وجود کارکرد خشن زبان، خشونت کلامی فقط در سالهای پسین موضوع پژوهش پژوهشگران قرار گرفته و بهخاطر پیامدهای ناخوشایند و منفی آن، تلاش میشود تا خشونت کلامی علیه گروههای خاصی چون زنان یا اقلیتها شامل قانونگذاری شده و عمل قابل مجازات شناخته شود. بهطور مثال، در آلمان سونیا آیشویده از حزب سوسیال دموکرات، تابستان امسال خواهان آن شد تا آزار جنسی کلامی از نظر قانونی منع قرار داده شود. این درخواست زمانی ارائه شد که دادگاه فدرال فردی را که دختر جوانی را مورد آزار جنسی کلامی قرار داده بود تبرئه کرد؛ چون گفتههای او از نظر قانونی قابل مجازات شمرده نشد.
عوامل خشونت کلامی
تعدادی از پژوهشگران، خشونت کلامی را در جوامع غربی علیه اقلیتها و گروههای آسیبپذیر با راسیسم و نژادپرستی مرتبط دانسته، تعداد دیگری آن را بهخاطر پیامدهای منفی آن روی صحت روانی و فزیکی نوعی تبعیض میدانند. همان طوری که در بالا به وفاداری گروهی و گرایش تباری بهعنوان زمینهساز رفتارهای طردکننده و از جمله خشونت کلامی اشاره شد، خشونت کلامی اما در واحد خانواده و بین گروههای همزبان و همتبار همچنان اتفاق میافتد که میتواند عوامل دیگری به جز آنچه اینجا ذکر میشود، داشته باشد. اما با تمرکز روی مورد نخست، خشونت کلامی مانند بقیه رفتارهای منفی و طردکننده از جمله تعصب و تبعیض، بیشتر زمانی رخ میدهد که ما دیگران را مایه تهدید برای منابع و منافع مالی و غیرمالی خود و گروه خود میپنداریم. ازهمینرو، خشونت کلامی با سلطه و قدرت رابطه تنگاتنگ پیدا میکند و کسانی که در مقام ضعیفتر قرار دارند، در جامعه و نهادهای رسمی هدف خشونت کلامی قرار میگیرند. پس جای تعجب نیست که صاحبان قدرت چه در واحد خانواده و چه در مکتب، محل کار و در کل جامعه بیشتر از دیگران دست به خشونت کلامی میزنند. پژوهشها نشان میدهد که به دلیل محیط پراسترس بیمارستانها، کارمندان صحی و نرسها بیشتر از دیگران در معرض خشونت کلامی قرار دارند.
اما قدرت نابرابر تنها عامل خشونت کلامی نیست، بلکه تفاوتهای فرهنگی، لایههای پنهان زبان، مهارت پایین زبان کشور میزبان میان مهاجران و پناهندهگان، دین و نژاد همه میتوانند عاملی برای خشونت کلامی باشند. با درنظرداشت زبان مثلاً دیده میشود که زبان جوامع مردسالار، جنبههای سنگین و بارز نرینهگی دارد و حتا در کانتکست جامعه مردسالار افغانستان واژههایی چون «سیاهسر»، «عاجزه»، «کوچ» و بقیه واژههای همگون که در آن از جنس زن انکار میشود، مثالهایی از جنسیتزدهگی و سکسیسم است که در زبان نهادینه شده و راه را برای خشونت در زبان هموار میکند. این ویژهگی زبان حتا مورد توجه فمینیستها قرار گرفته و آنان در پی خنثاسازی زبان از نرینهگی هستند. در ضمن، حتا گفتن جوکها و فکاهیهای قومی و راسیستی میتواند سرآغاز ذهنیتسازی تبعیضآمیز، کینتوزی و عاملی برای خشونت کلامی باشد.