مقولهای در زبان عربی هست به این مضمون که «در دگرگونیها و تحولات، انسانها به درستی شناخته میشوند.» با پیروزی مجدد طالبان، اکثر افراد و نهادها ماهیت اصلیشان را عیان کردند و عملاً نشان دادند که شعارهایشان تا چه اندازه دروغین و مردمدوستی و وطنخواهیشان تا چه مقدار آلوده به سالوس و ریا و نفاق بوده است. معلوم شد که بعضی افراد و سازمانها، با به کارگیری ابزارهای دینی، مردم سادهمزاج را اغفال میکردهاند، اما در واقعیت امر، مهرههای استخباراتی کشورهای دیگر بودهاند و به ساز آنها میرقصیدهاند و برنامههای آنها را اجرا میکردهاند. یکی از این سازمانها، «جمعیت اصلاح» است که با حمایت همهجانبهاش از طالبان، نقاب از چهره برافکند و ماهیت راستینش را برملا کرد.
فعالیت اخوانیها در افغانستان، سابقه طولانی دارد و به شروع فعالیتهای فکری و سیاسی غلاممحمد نیازی، برهانالدین ربانی و گلبدین حکمتیار در دانشگاه کابل، در دهههای 30 و 40 خورشیدی برمیگردد. در دوران جنگ شوروی هم با آنکه احزاب عمده جهادی در افغانستان، ریشه اخوانی داشتند و از لحاظ تیوریک به سرچشمههایشان در مصر و پاکستان وصل بودند، اما با تحولات مربوط به جهاد و پس از آن، رهبران این احزاب به مسیرهای متفاوتی رفتند و دگردیسیهایی را سپری کردند و کمابیش پیوندشان با منابع اصلی سست شد. این بود که سازمانهای اخوانی در کشورهای عربی، بهویژه در کشورهای حاشیه خلیج فارس (قطر و کویت) در دهه 90 میلادی تصمیم گرفتند که تشکل جدیدی را ایجاد کنند و اشخاصی را در رأس آن بگمارند که تعهد و حرفشنوی بیشتر نسبت به آنها داشته باشند و برنامههای سازمان مادر را در افغانستان پیاده کنند. این تشکل در پیشاور تأسیس شد و «جمعیت اصلاح و انکشاف اجتماعی افغانستان» نام گرفت. رابطه جمعیت اصلاح با طالبان در آن دوران، دوستانه نبود. بنابراین، طالبان به آنها اجازه فعالیت در داخل افغانستان را نمیدادند؛ چنانکه در سایه امارت طالبان هیچ حزب و سازمان دیگری رخصت فعالیت نداشت.
با تهاجم نظامی امریکا بر افغانستان و فروپاشی نظام طالبان و روی کار آمدن نظام جمهوری، پس از توافقنامه بُن فضایی برای فعالیت آزادانه و بدون دغدغه و علنی گروهها و سازمانهای چپی، راستی و میانه پدید آمد. شگفتانگیز آنکه بعضی از این گروهها و سازمانها، اصلاً خودشان اعتقادی به آزادی بیان و عقیده نداشتند و فقط میخواستند، با بهرهگیری از فضای به وجودآمده، عقاید و ایدههای ضد حقوق بشری و سرکوبگرانهشان را تبلیغ و ترویج کنند. یکی از این سازمانها که در دو دهه اخیر، به شدت از جوانان سربازگیری و ایدههای خطرناک خود را در میان اقشار مختلف جامعه پخش و نشر کرد «جمعیت اصلاح» بود.
جمعیت اصلاح به صورت رسمی در سال 2002 ثبت وزارت عدلیه افغانستان شد. این سازمان نماینده رسمی سازمان جهانی اخوانالمسلمین در کشور پنداشته میشود. در این سالها فعالیتهای این جمعیت به اوجش رسید و نمایندهگیهای آن در سراسر کشور، گشایش یافت. این جمعیت در پوشش کارهای خیریه، آموزشی و دعوتی، طرز تفکر و جهانبینی اخوانالمسلمین را در ذهن جوانان تزریق میکرد.
با استفاده از فضای آزادی که از برکت توجه خارجیها و شکلگیری نظام جمهوری حاصل شده بود، جمعیت اصلاح توانست شمار فراوانی از مکتبهای خصوصی را تأسیس کند. همچنین این سازمان، هشت مدرسه دینی بزرگ را فعال و نیز دارالمعلمین و دانشگاه ایجاد کرد و کوشید فضای این نهادها را به گونهای عیار کند که با ارزشهای اخوانالمسلمین سازگاری داشته باشد. سازمان مزبور در عرصه رسانهای هم به شدت فعال بود. این سازمان تلویزیون، رادیو و نشریات چاپی مخصوص خود را داشت و از طریق آنها برداشتهای دینی و غیردینی خود را به مخاطبان میرساند.
نحوه فعالیت جمعیت اصلاح، برگرفته از شیوه فعالیت دیگر سازمانها و جمعیتهای مربوط به اخوانالمسلمین است. جمعیت اصلاحیها برای اینکه فعالیتهای سیاسی و اجتماعیشان را مشروعیت ببخشند و از واکنش منفی احتمالی جلوگیری کنند، دست به کارهای خیریه میزنند و بعضی خدمات پزشکی، اقتصادی و اجتماعی به نیازمندان عرضه میکنند. در همین راستا، جمعیت اصلاح از پولهایی که از منابع تمویلکننده دریافت کرده، به ایجاد شفاخانههای مجهز دست زده است.
جمعیت اصلاح در سایه نظام جمهوری، پروژههای کلانی را پیش میبرد که از بابت آن، پولهای هنگفتی به حساب این سازمان یا حساب رهبران آن واریز میشد. این جمعیت شرکتهای امنیتی نیز تأسیس کرده بود و صدها فرد مسلح در این شرکتها کار میکردند. گفته میشود که این شرکتها برای نیروهای خارجی نیز خدمات ارایه میکردند.
جمعیت اصلاح با استفاده از فضای بهوجودآمده، در درون دولت افغانستان به صورت روزافزون نفوذ کرده بود و مخصوصاً دستگاه قضایی کشور، میدانی برای فعالیتهای افرادی وابسته به این جمعیت بود. آنها در درون دستگاه دولت به صورت تیمی کار میکردند و اهدافشان را به صورت هماهنگ پیش میبردند.
سیاست دولت جمهوری پس از بُن، در برابر این قبیل سازمانها غیر قابل هضم و درک بود. نظام جمهوری، با در پیش گرفتن رویکرد مماشات و مدارا در برابر این سازمانها، در واقعیت امر تیشه به ریشه خود میزد. این سازمانها، از یکسو از فضایی که نیروهای خارجی و نظام جمهوری برایشان فراهم آورده بود، استفاده میکردند و آزادانه و علنی دست به فعالیتهای گوناگون میزدند، ولی از طرف دیگر، علیه حضور نیروهای خارجی و افکار غربی به بهانه مبارزه با تهاجم فرهنگی تبلیغ میکردند و نظام جمهوری را به بیگانهپرستی و مزدورمنشی متهم میکردند و بدینسان، افکار عامه را علیه آن، بسیج میکردند که قطعاً شکلگیری چنین فضایی علیه نظام جمهوری در درازمدت پایههای آن را سست و فروپاشی و شکست آن را زمینهسازی میکرد.
جمعیت اصلاح در ۱۰ سال اخیر، با جسارت بیشتر و آشکارا به نفع طالبان تبلیغ میکرد. هر زمان افراد ظاهراً ملکی، در مناطق تحت تسلط طالبان در اثر بمبارانهای هوایی کشته میشدند، فوراً اعلامیه منتشر میکرد و این کار را تقبیح میکرد و به این بهانه حضور نیروهای نظامی غربی در کشور را مورد انتقاد قرار میداد. با اینحال، در برابر حملات خونین طالبان که روزانه یا هفتهوار صورت میگرفت و در طی آن، هزاران فرد ملکی به کام مرگ فرستاده میشد، حتا در حد یک جمله هم واکنش نشان نمیداد. زمانی هم که مرگ ملا عمر، بنیانگذار طالبان، پس از دو سال افشا شد، جمعیت اصلاح به این مناسبت تسلیتنامه نوشت و برای درگذشت شخصی که دستش به خون هزاران انسان بیگناه تا مرفق آغشته بود، مراسم فاتحهخوانی برگزار کرد. وقتی به این نکته توجه کنیم که آبشخور مالی هر دو سازمان، یکی است، آنگاه درخواهیم یافت که اصل ماجرا چه بوده است.
با تسلط طالبان بر کابل در 15 آگست 2021، جمعیت اصلاح اعلامیهای رسمی منتشر کرد و در آن، از «انتقال مسالمتآمیز قدرت» به طالبان، بدون اینکه خونی ریخته شود، یا نهادی ویران شود و یا زیرساختهای عامه آسیب ببیند، ابراز خوشحالی کرد. این اعلامیه ضمن ستایش از تعامل طالبان با جهتهای مختلف، ابراز امیدواری کرده بود که «تحولات اخیر، زمینه را برای ساختن نظام اسلامی و محقق شدن رفاه و برادری، میان فرزندان ملت افغانستان» فراهم کند. جمعیت اصلاح در این اعلامیه، از همه مردم افغانستان خواسته بود که با حاکمان جدید همکاری کنند و همچنین از کدرهای متخصص تقاضا کرده بود که از کشور بیرون نروند و از تخصص و مهارتهایشان برای ساختن افغانستان نوین استفاده کنند.
طالبان از دیگر نهادهای وابسته به سازمان اخوانالمسلمین، در کشورهای مختلف نیز پیامهای متعدد و مثبتی دریافت کردند. اتحادیه علمای مسلمان در قطر، که نهادی برآمده از دل اخوانالمسلمین شناخته میشود و گفته میشود که یکی از طرفهای دخیل در معامله تسلیم افغانستان به طالبان بوده، نیز پیروزی طالبان را به ملت افغانستان تبریک گفت و آن را سرآغازی جدید برای این کشور دانست. همچنین نهادهای مختلف اخوانی در الجزایر، موریتانیا، سوریه، فلسطین، پاکستان و دیگر کشورها، پیروزی طالبان را جشن گرفتند و از آن شادمانه استقبال کردند.
به نظر میآید که رهبران جمعیت اصلاح، پس از بازگشت طالبان، تلاش کردهاند تا در کنار قطر، حمایت ترکیه را نیز جلب کنند. تصورشان این است که ترکیه میتواند در نزدیک شدن هرچه بهتر جمعیت اصلاح با طالبان موثر واقع شود. در گذشته دورتر، رابطه طالبان و جمعیت اصلاح چندان خوب نبود، اما با تلاشهای قطر و برخی نهادهای ترکی، اکنون طالبان مانع چندانی فراراه فعالیتهای جمعیت اصلاح ایجاد نمیکنند.
وجوه مشترک متعددی میان طالبان و سازمان اخوانالمسلمین وجود دارد. اخوانیها گمان میکنند که میتوانند از طالبان استفاده کنند و با همکاری با این گروه، پروژههایشان را در معرض اجرا بگذارند. اخوانیها و طالبان علاوه بر آنکه منافع مشترک دارند، از نظر فکری نیز همسانیهای زیادی دارند و هر دو گروه در ذیل اسلام سیاسی تعریف میشوند.
طالبان بدشان نمیآید که نهادهای اخوانی در سراسر جهان، به نفع آنها کار و پیکار کنند و برای تحکیم موقعیت آنها تلاش بورزند. ممکن است چرخ روزگار طوری بچرخد که رهبران مصری اخوانالمسلمین، که از سوی حکومت آن کشور تحت تعقیب قرار دارند و ترکیه هم از آنها چندان استقبال نمیکند، به کابل پناه ببرند. وقتی از ایمن الظواهری، رهبر سازمان القاعده، در منطقه دیپلماتنشین کابل پذیرایی صورت میگیرد، چه اشکالی دارد که از رهبران دیگر جریانهای اسلامی نیز استقبال صورت گیرد. جمعیت اصلاح به قدر کافی برای ورود طالبان زمینهسازی و فعالیت کرده است. حالا نوبت طالبان است که برای این خوشخدمتیها برایش جایزهای بدهد.
البته باید گفت که با آنکه طالبان به جمعیت اصلاح اجازه دادهاند، به صورت محدود فعالیتهایی راهاندازی کند، ولی با ورود طالبان به کابل، برخی از رهبران جمعیت اصلاح از ترس خشم طالبان به ترکیه پناه بردهاند و تا هنوز هم خانوادههایشان در آنجا با به سر میبرند. طالبان آنچنان تمامیتخواهاند که حتا آنانی را که تا حد زیادی همفکرشان هستند و سالهای پیاپی برای طالبان به صورت غیرمستقیم، کمپاین کردهاند و جنگشان را مشروع جلوه دادهاند و افکار قسمتی از جامعه را آماده پذیرش حاکمیت طالبان ساختهاند، اجازه نمیدهند که بدون احساس ترس، در سایه طالبان زندهگی کنند. نکته عبرتانگیز این است که آنهایی که سالها علیه «اشغال» حرف میزدند، همزمان با رفتن «اشغالگران» از کشور، به بیرون از کشور فرار کردند و حاضر نشدند با برادران دینی و فکریشان، خروج اشغالگران را یکجا جشن بگیرند.