کجای کار میلنگد؟

نویسنده: توقیرحسین، سفیر سابق پاکستان و استاد دانشگاه جورج تاون در امریکا
منبع: روزنامه دان
برگردان: سیداکرم بارز
بدون درنظرداشت اینکه چه کسی بر افغانستان حکمرانی کرده، این کشور همیشه برای پاکستان یک مشکل بوده است. پلانگذاران استراتژیک در پاکستان امیدوار بودند که با برگشت طالبان به قدرت، این مشکل حل شود؛ اما بدتر شده است. ظهور طالبان بازتاب شکستهای بزرگ است که چندین سویه دارد. مشارکت پاکستان در این شکست قابل استدلال بوده است، اما نه سیاستهای این کشور در قبال افغانستان؛ زیرا سیاستهای پاکستان در قبال افغانستان از دهه ۱۹۹۰ زمانی که کشوگیرهای تلخ بر سر تطبیق توافقات مکه و پشاور که با تلاشهای پیگیر پاکستان صورت گرفت، اما زمینهساز جنگهای بیفرجام گردید، به شکست انجامیده بود.
پاکستان بخشی از منازعه نبوده، اما در موفقیتهای طالبان مشارکت داشته است که حالا ما با عواقب آن روبهروییم. واقعیت این است، تا زمانی که طالبان افغان نبودند، طالبان پاکستان نیز ظهور نکرده بودند و هر دو دو رخ یک سکهاند. چالشهای کنونی در افغانستان نهتنها آینده اقتصادی و امنیتی پاکستان، بلکه ثبات منطقهای را متاثر میسازد. با این حال اسلامآباد آن را فقط یک مشکل امنیتی میداند. ما در فهم این امر ناکام بودهایم که ظهور، زوال و خیزش مجدد طالبان در واقع محصول پروسههای طولانی بوده و از فروپاشی دوره سلطنتی در افغانستان در سال ۱۹۷۳ ناشی میگردید و منازعه بر سر قدرت با حوادث سالهای ۱۹۷۹ تشدید شد. جنگ امریکا در افغانستان و جنگ علیه تروریسم بر دینامیکهای سیاسی و اجتماعی افغانستان و پاکستان مخصوصاً در میان جمعیت پشتون در امتداد مرز تاثیرگذار بود. این جنگ، نیروهای جهادی و فرقهای در پاکستان را قادر ساخت تا با سایر گروههای افراطی و جنگجو در منطقه و جهان مانند القاعده همراه و همسو شوند. افغانستان برای شماری از این گروهها و جنگجویان، معبر و خانه امن شده بود و زمانی که طالبان قدرت را از دست دادند، جنگ طالبان جنگ آن نیروها نیز محسوب میشد. طالبان یک بار دیگر به قدرت رسیدهاند، اما فاقد مشروعیت و کنترل نظامیاند و اینگونه میتوان استدلال کرد که آنها نه در میدان جنگ، بلکه با توافق سیاسی برنده شدهاند و حالا با مقاومت افغانها و تهدیدهای جوانب ذیدخل مانند داعش مواجهاند. جای تردید است که طالبان بتوانند افغانستان را باثبات سازند و این امر، تبعات و عواقبی برای پاکستان نیز دارد.
پاکستان در سیاستهایش در قبال افغانستان شکست خورده و به همین ترتیب امریکا و خود افغانها نیز ناکام شدهاند. عوامل شکست امریکا، عدم شناخت از تاریخ و فرهنگ افغانستان، اهداف ضعیف جنگ، جنگ عراق، تغییرات پیهم استراتژی و فرماندهان نظامی، شرکای ضعیف و بیمهارت افغان، تنشها و اختلاف منافع افغانستان و امریکا و سیاستهای انتخاباتی در واشنگتن بود که در نهایت امریکا اشتهای شکستهای بیشتر را نداشت و پایش را از این کشور پس کشید.
بزرگترین شکست، برای حاکمان و متولیان قدرت در افغانستان بود. افغانها مردم و ملت عالیاند. آنها نباید توسط طالبان حکمروایی شوند؛ اما حاکمانشان حکمرانی بدی بر آنها کردند که باید بخشی از مسوولیتهای وضعیتی را که بر مردمان بیچاره روا داشتهاند، بپذیرند. افغانستان از نظر قومی، زبانی و فرقهای با آسیبپذیریهایی مواجه است. از نظر تاریخی در افغانستان یک ساختار افقی قدرت و با تسلط نخبهگان پشتون در رهبری کشور در کابل و قدرتمندان در سطوح محلی و منطقهای حاکم بوده که موجب جنگهای بر سر قدرت و جنگهای پیهم شده است. محیط استراتژیک رقابتی و مساعد به جنگ این کشور، فرصتهای مداخله کشورهای همسایه به اهداف خاصشان را مساعد کرده است. نه جنگ امریکا و نه طالبان، پاسخ به مشکلات اساسی و تهدابی افغانستان نبوده است. به خاطر دریافت یک راهحل مشترک، باید کابل به پاکستان بیشتر نزدیک شود؛ اما برعکس طالبان تلاش کردند که از طریق امریکا یا هند بر پاکستان فشار وارد کنند. این کار هیچگاهی نتیجهبخش نبوده است. ما از این مرحله به کدام طرف روان هستیم؟ افغانستان یک مشکل سیاسی با ابعاد نظامی است، نه یک چالش نظامی با ابعاد سیاسی. در پاکستان، پالیسیها در قبال افغانستان باید در یک پروسه با رهبری وزارت امور خارجه و حمایت ساختارهای امنیتی و استخباراتی شکل گیرد. پیگیری سیاست اعلامی توسط یک نهاد و سیاستهای اجرایی توسط نهاد دیگر که یکی از کار دیگری نمیداند، نسخه شکستخورده بوده و اعتبار و جایگاه سیاست خارجی را صدمه میرساند. ما حالا با درک وضعیت موجود در قسمت تسهیل تعامل افغانستان با جامعه جهانی به هدف نه تقویت و نه تضعیف طالبان و نه تغییر رژیم کار کنیم. هریک از اینها، گزینههای بدی است.