در ده سال اخیر تعداد حملات بالای هزارهها بهصورت خاص، به رقمی درشت میرسد که در اکثر مطلق این حملات، غیرنظامیان، کودکان، زنان و انسانهای بیگناه کشته و زخمی شدند. میتوان گفت که حملات انتحاری در مراسم روز عاشورای ۱۳۹۰ در کابل، قندهار و مزار شریف، آغاز این زنجیره کشتار بود. در حکومت قبلی که هدف قرار دادن هزارهها تبدیل به امری روزمره شده بود، بیشترین انگشت انتقاد به سوی حکومت نشانه میرفت تا طالبان یا داعش. ناکامی حکومت در تأمین امنیت و حتا پندار مردم از دست داشتن حکومت در برخی از این حملات، باعث ایجاد شکاف عمیقی بین مردم، بهخصوص هزارهها و حکومت شده بود که در پرده اول بیشترین نفع نصیب طالبان و داعش میشد. اکنون که نظام جدیدی در افغانستان حاکم است و تغییرات زیادی رونما شده، اما حملات بالای هزارهها همچنان توقف نیافته است. تصور عموم این بود که واقعاً فصل جنگ و انتحار پایان رسیده است و دیگر کسی نگران جان دادن در یک حمله انتحاری یا انفجار نیست؛ اما متاسفانه حمله دیروز در یک مسجد در ولایت کندز که تمام قربانیان آن افراد بیگناه و غیرنظامی بودند، خلاف چیزی را که تصور میشد ثابت کرد. در کنار این، دانسته میشود که زنجیره کشتار هدفمند و خاص که یک قوم مشخص را هدف قرار میدهد، نیز باز است. با توجه به درک من نسبت به این وقایع، میکوشم جواب سوال بالا را در قالب چندین مولفه ذیل بیان کنم:
اول، حمله بر هزارهها همواره خبرساز بوده است. در بیان سادهتر، اگر داعش بخواهد در افغانستان حضورش را برای دنیا اعلام کند و به طالبان بفهماند که واقعاً جدی است، لازم است با چیزی خبرسازتر این کار را انجام دهد. تا حالا هرچند انفجارهایی در مناطق مختلف افغانستان به وقوع پیوسته، ولی طالبان این حملات را جدی نگرفتند و اعلام کردند که حضور داعش در افغانستان قابل نگرانی نیست. حمله دیروز در کندز اما حداقل این دیدگاه را نفی کرد. در کنار این، حمله در یک مسجد خبرساز میشود و این پندار طالبان را که گویا جنگ در افغانستان ختم شده است، به چالش میکشاند.
فراموش نکنیم که حساسیتهای داخلی و خارجی نسبت به حمله بالای هزارهها بالا است و این استراتژی داعش که «اگر میخواهید حساب شوید، بیرحم باشید» در اینجا جواب درست میدهد.
دوم، در جنگها نژاد بحث مهم و قابل طرح است. تا حالا بهصورت قطع در قالب هیچ یک از این گروهها، هزارهها وجود نداشته و این کمک میکند تا بهراحتی تبدیل به یک هدف بینقص شوند. هرقدر بیرحم باشند، بازهم در هنگام انتخاب هدف بین یک پشتون و هزاره، قطعاً کسی را انتخاب میکنند که از لحاظ اتنیکی متعلق به آنها نباشد. جنگهای داخلی افغانستان نژادی بود. بیشترین گروهبندیهای بیست سال گذشته برمبنای نژاد شکل میگرفت. باید بپذیریم که در افغانستان خطوط و مرزبندیهای نژادی بهگونه درشت وجود دارد و این در جنگها نیز موثر است. هزارهها به دلیل هزاره بودن، قربانی میشود.
سوم، هزارهها همواره یک هدف ساده، مطلوب و با نتیجه زیاد بودهاند. هدف ساده به این معنا که این قوم صرفاً بهعنوان یک قوم نسبتاً اقلیت در جغرافیایی مانده است که هیچ پشتوانه خارجی ندارد.
هدف مطلوب به این معنا است که زمینه یک حمله بینقص در بین هزارهها بهراحتی فراهم میشود. از مساجد هزارهها گرفته تا مکاتب و مراکز آموزشی برای انجام یک حمله تروریستی با میزان بلند خسارت آماده است. ممکن است این ویژهگی را مساجد یا مراکز آموزشی اقوام دیگر نیز داشته باشد، اما قطعاً یک هدف ساده با نتایج بهتر نیست. مهمترین نتیجه که یک گروه از یک حمله تروریستی توقع دارد، جنگ تبلیغاتی و روانیای است که در پشت حمله نهفته است. تا حالا بهترین جنگ تبلیغاتی و روانی از حملات بالای هزارهها حاصل شده است. داعش برای اینکه طالبان را به چالش بکشاند و فاصله مردم و طالبان را زیاد کند، نیاز به جنگ تبلیغاتی حاصل از انتحار و انفجار دارد.
چهارم، هزارهها به دلیل شیعه بودن نیز مورد حمله قرار میگیرند. باورهای مذهبی در سازوکارهای جنگ و سمتوسو دادن به سربازان جنگی، بسیار نقش دارد. بارها شنیدهایم که گروههای افراطی مثل داعش و دیگر گروهها، برای توجیه حملات خویش بحث «کفر» و«مسلمان» را مطرح میکنند. برای یک رهبر مذهبی داعش کافی است تا برای سربازان بگوید که مثلاً هزارهها کافر است و کشتن آنها باعث رفتنتان به بهشت میشود. انجام این کار برای کسی که سالها مورد تبیلغ قرار گرفته و هیچ درک منطق و علمی از دین نداشته باشد، چندان سخت نیست.
پنجم، هزارهها مردمان ضعیفی هستند. باید بپذیریم که هزارهها ضعیفاند. در بازی بیرحم جنگ و صلح آسیا و افغانستان، هزارهها ضعیفتر از آن هستند که ایمن بمانند. سیاست، خشن و ظالم است. اگر قانون «بقا»ی داروین جواب دهد، تنها روی میز سیاست جواب میدهد. در اینجا است که هرکس زور داشت، حرف اول را میزند و هرکس زور داشت، قاعده بازی را تغییر میدهد. اگر قاعده بازی بر این باشد که افغانستان همچنان ناامن باقی بماند، تنها سوخت آن کسانیاند که ناتوان هستند و هزارهها خودبهخود تبدیل به هدف میشوند.
هزارهها چه باید بکنند؟
هزارهها همواره حامی نظام بوده و در شرایط کنونی که افغانستان شاهد یک تحول است، نیز نقشی خوبی بازی کردهاند. مناطق مرکزی بدون ریختن قطرهای خون، به حکومت جدید واگذار شد. همچنان شورای علمای شیعه تنها مرجع رسمی شیعهها و هزارهها بهصورت دوامدار با طالبان ارتباط برقرار کرده و برای سهم گرفتن در ساختن افغانستان جدید، اعلام آمادهگی کردهاند. با وجود این، اولین مسوولیت حکومت جدید تامین امنیت تمام شهروندان افغانستان به شمول هزارهها است. حمله دیروز زنگ خطری بود که در آینده هزارهها همچنان هدف هستند و این را باید جدی گرفت. بزرگان هزارهها باید بهصورت واضح و شفاف بر طالبان فشار وارد کنند تا امنیت مساجد، مکاتب و مجامع هزارهها را بگیرند و اگر مانند حکومت گذشته عمل شود، قطعاً قابل قبول نیست. اگر طالبان قادر به حفظ امنیت نیستند، باید برای هزارهها امکانات و اجازه دفاع خودی داده شود. در این بخش هزارهها تجربه موفقی از تامین امنیت مساجد در دهه محرم سالهای اخیر دارند.