چرا ایران طالبان را بر احمد مسعود ترجیح میدهد؟
شهاب

پس از وقوع درگیری اخیر مرزی میان مرزبانان طالبان و ایرانی، احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی، در واکنش به آن، مصرعی از یک غزل پرآوازه مولانا را توییت کرد: «نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟». این توییت بازتاب گستردهای یافت و واکنشهای متفاوتی در میان اهالی افغانستان و ایران ایجاد کرد. قطع نظر از واکنشها، فحوای توییت احمد مسعود برای اولین بار بهصورت رسمی این واقعیت را آشکار کرد که رابطه جبهه احمد مسعود با دولت ایران در وضع مطلوب قرار ندارد و تلاشهای مسعود برای متقاعد کردن ایرانیها در جهت پشتیبانی مادی و معنوی از او، با ناکامی مواجه شده است. پیش از این هم رویکرد رسمی دولت ایران در قبال حوادثی که در این دو سال در افغانستان روی داده، نمایانکننده این بود که دولت ایران با طالبان بهعنوان طرف مورد تعامل و اعتماد برخورد میکند و از پیروزی آنها علیه «نظام مورد حمایت غرب» در پوست خود نمیگنجد. حتا باری، یکی از مسوولان وزارت خارجه ایران، مقاومت علیه طالبان را پروژه امریکا دانست. اصل حرف این است که ایران تصور میکند که در پیروزی رساندن طالبان نقش دارد و از این جهت، این گروه را مرهون احسان خود میشمارد و به این گمان است که این گروه، منافع ایران را در افغانستان قادر است بهصورت بهتر تأمین کند. ایرانیها آنچنان در استوار نگه داشتن رابطه خود با طالبان عزم جدی دارند که یکی از آنها در عکسالعمل نسبت به درگیریهای مرزی میان ایران و طالبان که تلفات جانی هم در پی داشت، این درگیریها را کماهمیت دانست و از آن بهعنوان «اختلاف خانوادهگی» یاد کرد.
مسوولان دولت ایران، در توجیه حمایت خود از گروه بدنام و واپسگرای طالبان و اقناع افکار عمومی، تا کنون به دستاویزهای مختلف متوسل شدهاند. در اول، رسانههای دولتی ایران، بر این نکته پای میفشردند که طالبان فعلی با طالبان دهه ۹۰ میلادی فرق دارند و دستخوش دگردیسی شدهاند. در آن زمان، رسانههای غربی هم همین کار را میکردند. در این راستا، بعضی از مقامهای ایرانی از این گروه بهعنوان «جنبش اصیل منطقه» یاد میکردند که نماینده فرهنگ و اصالتهای بومی ساکنان افغانستان است و ریشه در خاک این کشور دارد و فرهنگهای غیربومی را پس میزند و از این لحاظ قابل ستایش و حمایت است. در آخرین مورد از این دست تئوریسازیها، به گزارش روزنامه هممیهن، چاپ تهران، بعضی از مسوولان ایرانی به محمدحسین جعفریان، فعال رسانهای سرشناس ایرانی که رابطه نزدیکی با احمد مسعود دارد، در مقام تلاش برای موجه و معقول نشان دادن استراتژی خود در برابر طالبان گفتهاند که احمد مسعود سکولار است و ما هیچ وجه مشترکی با او نداریم، حال آن که طالبان مسلمان هستند و از این لحاظ حداقل ده درصد با آنها مشترکات داریم. این حرف مسوولان ایرانی بیانگر عمق اختلاف و فاصلهای است که میان ایران و مخالفان طالبان بهوجود آمده و به نظر نمیرسد بهآسانی قابل ترمیم باشد.
تحلیل من این است که تدوینکنندهگان سیاست خارجی دولت ایران، نه بهخاطر مسلمان بودن طالبان و نامسلمان بودن مخالفان آنها و نه بهدلیل ریشهدار و اصیل بودن جنبش طالبان، به حمایت بیدریغ از طالبان میپردازند و از همپیمانان خود در درون افغانستان هم خواستهاند از طالبان پشتیبانی کنند. اگر ملاک سکولار بودن یا نبودن میبود چرا ایرانیها اقدام به حمایت بیرویه از بشار اسد، دیکتاتور سوریه، کردند؟ آیا از نظر آنها، مسعود پسر سکولارتر از بشار اسد است؟ واقعیت آن است که شاخصها و پارامترهای دیگری در همپیمانی ایران با طالبان و نادیده انگاشتن مخالفان این گروه دخالت دارد. این شاخصها و عوامل را میتوان به شرح زیر برشمرد:
۱- سیاست خارجی ایران را سپاه پاسداران میسازد. به این موضوع محمد جواد ظریف، وزیر خارجه پیشین ایران، در فایلی که از یک مصاحبه او در فضای مجازی درز کرده نیز اعتراف کرده است. ظریف در این مصاحبه گفته که گاهی رشتههای وزارت خارجه با مداخله «میدان» و نظامیان پنبه میشده است. از سراسر آن مصاحبه افشاشده برمیآید که وزارت خارجه ایران نقش چندانی در تدوین راهبردهای سیاست خارجی ایران ندارد. با این توضیح، میتوان گفت، با توجه به این که امنیتیها و نظامیان به حوادث و تحولاتی که در کشورهای همسایه و منطقه اتفاق میافتد از زاویه امنیتی نگاه میکنند، گاهی اوقات به پیچیدهگیها پی نمیبرند و دوراندیشانه رفتار نمیکنند. پالیسیسازان سپاه پاسداران بربنیاد فرمول «دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است» عمل میکنند. آنها به این گمان هستند که طالبان با مجبور کردن امریکا برای خروج از افغانستان، بزرگترین خدمت را به ایران انجام دادهاند و از این رهگذر شایسته دوستی و همپیمانی هستند. سیاستسازان ایرانی، ملاک دوستی و دشمنی را در دوستی یا تقابل با امریکا میشمارند و بدون آن که از پیچیدهگی راهبردهای درازمدت کشورها سر در بیاورند، به غلط طالبان را جنبش ضد امریکایی میشمارند. با اینحال، دیرباورترین تحلیلگران هم اکنون اذعان میکنند که طالبان نه تنها خطری برای منافع ایالات متحده ایجاد نکردهاند بلکه برپایه توافقنامه دوحه، متعهد به تأمین منافع این کشور در قلمرو خود هستند. بیجهت نیست که امریکا و به تبع آن، سایر غربیها نه تنها از مخالفان طالبان حمایت نمیکنند بلکه به صراحت رویکرد مخالفان مسلح رژیم طالبان را مینکوهند. امریکاستیزی افراطی، چشم مسوولان ایرانی را کور کرده و موجب شده حقایق را بهدرستی درک نکنند.
۲- با آن که ایران در سقوط دادن طالبان در سال ۲۰۰۱ با امریکا همکاری کرد، اما این کشور از همان آغاز هرگز دوست نداشت در همسایهگیاش نظامی برقرار شود که اصول دموکراسی را رعایت کند و به حقوق بشر و حقوق زنان و اقلیتها اهمیت قایل شود و به الگوی آزادی و توسعه در منطقه تبدیل شود و به همین سبب در سبوتاژ کردن روند پس از بُن از هیچ تلاشی دریغ نورزید. حاکمان ایران از این واهمه داشتند که قوام یافتن روندهای پیشرو در افغانستان، ممکن است برای شهروندان ایران که از گذشته با سیاستهای حاکم در این کشور مخالفت داشتهاند، الهامبخش باشد و برای آنان انگیزه مضاعف برای شورش علیه جمهوری اسلامی خلق کند. با بازگشت طالبان، جمهوری اسلامی با رژیمی در افغانستان مواجه است که شباهتهای فراوانی با آن دارد و در برابر آزادیهای فردی، سیاسی و اجتماعی محدودیت ایجاد میکند و زنان را از تحصیل و فعالیت روزمره محروم میکند. علاوه بر آن، ایران همانند پاکستان دوست ندارد در افغانستان نظام نیرومند و کاربلد حاکم باشد و برای دستیابی به منافع ملی این کشور پیگیر باشد و خطوط قرمز برای خود ترسیم کند. این که عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران، درگیری مرزی میان ایران و طالبان را که منجر به کشته شدن دو تن از سربازان ایرانی شد، اختلاف خانوادهگی میداند برخاسته از همین دیدگاه است.
۳- یکی از نقاط وصل طالبان و دولت ایران قاچاق مواد مخدر است. نام طالبان از همان آغاز تا کنون با کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر گره خورده است. بازگشت طالبان، کشت و قاچاق مواد مخدر را آسانتر و آزادتر از قبل ساخته و به همین جهت است که برای مثال، بنابر گزارشها، امسال کشت کوکنار افزایش قابل توجه یافته است. سپاه پاسداران در دولت ایران نیز در تجارت مواد مخدر در سطح منطقه نقش مهمی دارد. حشمتالله فلاحتپیشه، رییس پیشین کمیسیون امنیت ملی پارلمان ایران، پس از وقوع درگیری مرزی میان ایران و طالبان، مصاحبهای انجام داد و در آن، از سیاستگذاران خارجی ایران که به گفته او، نوعی ترس را به سیاست خارجی ایران در مورد افغانستان تحمیل کردهاند و همین باعث شده که سفارت را به طالبان تحویل دهند، انتقاد کرد و پیشنهاد داد که باید دست طالبان از منابع قاچاق عظیم مواد مخدر به ایران کوتاه ساخته شود. بنابر ادعای او، درآمدی که طالبان و سایر قاچاقچیان افغان از صادرات مواد مخدر به ایران به دست میآورند، بیش از کل عملکرد عمرانی ایران در طی یک سال است. این حرفهای فلاحتپیشه بهطور ضمنی این مساله را تثبیت میکند که دولت ایران با طالبان در قاچاق مواد مخدر همکار است و با آن که توان کور کردن منابع مواد مخدر این گروه را دارد، تا کنون به این کار اقدام نکرده است. فلاحتپیشه که این پیشنهاد را کرده عمداً این موضوع را نادیده گرفته که اگر قرار بر خشکاندن منابع مواد مخدر طالبان باشد، تنها طالبان زیان نمیکنند، دولت ایران و گروههای نیابتی آن نیز در سراسر منطقه از این ناحیه ضربه میخورند. طبعاً عقلانی نیست دولتی که تحت شدیدترین تحریمهای جهانی قرار دارد از این منبع درآمد چشمپوشی کند و به دلیل درگیریهای گاه و بیگاه مرزی به ترانزیت مواد مخدر آسیب بزند. با این توضیحات، باید به این نتیجه رسید که استقرار رژیم طالبان، از نظر اقتصادی نیز به دولت ایران یاری میرساند و ازاینرو، مسوولان ایرانی ترجیح میدهند نظامی در افغانستان برقرار باشد که به قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی پابند نباشد و نه تنها ارادهای برای ریشهکن کردن مواد مخدر در کشور نداشته باشد بلکه تسهیلکننده کشت، تولید و ترانزیت آن نیز باشد.
۴- واقعگرایی سیاسی نیز حکم میکند که دولت ایران با طالبان وارد تعامل شود. تا حالا بدیلی برای طالبان وجود ندارد. مخالفان طالبان تا کنون نتوانستهاند دستاورد قابل توجهی داشته باشند. طالبان در حال حاضر جغرافیای افغانستان را در اختیار دارند و رهبری سی و چند میلیون شهروند کشور بر عهده آنهاست. طالبان توانستهاند مقاومتهای مسلحانه را بهآسانی خاموش کنند. چند میلیون شهروند افغانستان در ایران حضور دارند و برای سروسامان دادن به امور این مهاجران، ایران ناگزیر است با طالبان تعامل کند. همچنین ایران برای خود در افغانستان منافعی تعریف کرده و در حال حاضر هیچ گروهی جز طالبان قادر به تامین منافع ایران نیست، چون هیچ دسته و گروه دیگری به جز طالبان اجازه فعالیت و تحرک در خاک افغانستان را ندارند. این که احمد مسعود و امثال او فکر میکنند حوزه تمدنی و زبان فارسی میتواند وجه مشترکی میان او و ایرانیها باشد، سخت اشتباه میکنند. برای رژیم ایران، آنچه اهمیت دارد منافع این کشور است و این کار را نمیتوان با شعر مولانا و سعدی و حافظ و وجوه مشترک زبانی و فرهنگی تامین کرد. «آشنایی» در میدان سیاست، براساس منافع مشترک حاصل میشود نه با توسل به شعر و ادبیات. این که مخالفان طالبان از ایرانیها توقع داشته باشند که در سیاستهای منطقهای خود مقولات فرهنگی را رعایت کنند و به زبان و مذهب اولویت قایل شوند، نه تنها توقع بیجاست بلکه بیانگر عمق ناآشنایی آنان با منطق سیاست و حکمرانی است. دولت ایران، همانند هر دولت دیگری در روی گیتی، در صورتی که زبان و مذهب بتواند منافع و مصالحش را برآورده کند از آن بهره میبرد و اگر چنین نبود آن را به باد فراموشی میسپارد. دنیای سیاست، دنیای پیچیده و شگفتانگیزی است. اگر کسی مستعد فریب خوردن به ظواهر باشد و قادر نباشد به عمق رویدادها پی ببرد، بهتر است عطای سیاست را به لقایش ببخشد.
در فرجام باید گفت، طالبان گروهی است که همیشه با زور سرنیزه به مقاصدش دست یافته و در طی قریب به سی سال از عمرش کمترین سازشی به خرج نداده است. این گروه برای رام کردن شهروندان افغانستان نیز از زور و سلاح بهصورت گسترده کار میگیرد. رهبران و فرماندهان طالبان گمان میکنند که امریکا را وادار به فرار از کشور کردهاند و از این جهت، سرمست از باده غرور هستند. بسیار دشوار است گروهی با چنین روحیهای با کشورهای همسایه با مدارا رفتار کند و از اصول اولیه ایدئولوژیک خود کوتاه بیاید. عدهای در ایران این گمانه را دامن میزنند که طالبان را امریکا تحریک میکند تا مرزهای ایران را ناامن بسازند و دولت ایران را در باتلاق افغانستان وارد کنند. معلوم نیست این تحلیل تا چه اندازه در میان تصمیمسازان در ایران طرفدار دارد، اما در اظهارات بعضی از مقامهای ایرانی پس از وقوع درگیری مرزی اخیر، تلویحاً به این موضوع هم اشاره شده بود. اگر این تحلیل در نزد مسوولان ایرانی بهگونه جدی مطرح باشد، در آن صورت آنها باید به این سوال پاسخ دهند که تا چه زمانی میتوانند با گروهی که تا دندان مسلح است و روابط مشکوکی با غرب دارد و مجهز با افکار ایدئولوژیک خطرناک است، از در سازش و مصالحه درآیند؟ آیا گذاشتن همه تخمها در یک سبد و پشتیبانی قاطع و همهجانبه از طالبان و بیاعتنایی به نیروهای مخالف این گروه، به مصلحت ایران است و در درازمدت به جایگاه ایران در افکار عمومی لطمه وارد نمیکند؟ آیا دولت ایران فکر میکند که گروه طالبان برای همیشه بر سر اقتدار باقی خواهد ماند؟