چرا اسلام طالبانی در افغانستان طرفدار دارد؟
یوسفی

اسلام طالبانی چگونه اسلامی است؟ نگرشی است که نام دین را یدک میکشد و استوار بر استفاده از خشونت و زور نامحدود است و حقوق زنان، جوانان و اصحاب اندیشه را پایمال یا در بهترین حالت محدود میکند. این نگرش با مؤلفههای جهان مدرن از قبیل آموزش و رسانه و ارتباطات و فعالیتهای مدنی دشمنی میورزد و با زبان، فرهنگ و اخلاق سر ناسازگاری دارد. قطعاً هرگاه چنین نگرشی زمام امور یک کشور را در دست گیرد، مخاطرات جدی خلق میکند و نتایج چنین حکومتی در درازمدت قابل اندازهگیری و محاسبه نیست.
در هر حال، کسانی که دستکم برای مدتی در افغانستان زیستهاند و با زندهگی روزمره شهروندان آن از نزدیک آشنایی دارند، اذعان میکنند که قرائت طالبانی از اسلام در میان مردم این کشور، خریدار و باورمند پرشمار دارد. با به قدرت رسیدن دوباره طالبان، طرفداران خوانش طالبانی و خشن از اسلام در این کشور افزونتر هم شدهاند. درست است که بازگشت طالبان، معلول چندین علت داخلی و خارجی است، اما این را نمیتوان انکار کرد که قسمت قابل ملاحظهای از افراد جامعه با برداشتهای دینی طالبان موافق بودند و هستند و همین امر به سهم خود زمینه برگشت آنها را مساعد کرده است.
در پاسخ به این پرسش که چرا خوانش طالبانی از اسلام در جامعه افغانستان پرطرفدار است، عدهای به دمدستترین تحلیلها پناه میبرند و برای این که تکلیف خود و مخاطبان را زودتر روشن کنند، مبتذلترین راهکارها را پیشنهاد میدهند. به علت گرایش غریزی انسانها به راحتطلبی، مخاطبان هم ترجیح میدهند این تحلیلها را باور کنند تا خود را از رنج اندیشیدن رهایی ببخشند. اما مسایل و چالشها را نمیتوان با این شیوه حلوفصل کرد. برای تحلیل هر پدیده یا واقعه تاکید بر قسمتی از عوامل به وجودآورنده آن پدیده یا واقعه و نادیده گرفتن سایر عوامل، گمراهکننده است و ما را از رسیدن به عمق قضایا محروم میکند. اندک نیستند تحلیلگرانی که برای هر پدیدهای که پدید میآید و یا هر رویدادی که اتفاق میافتد، فرمولهای ساده و عامفهم در آستین دارند و پیوسته از آن برای تئوریبافی و اقناع مخاطب استفاده میکنند. با اینحال، تئوریهایی که در چنین فضایی ساخته میشود نه تنها به بصیرت مخاطب نمیافزاید بلکه حقیقت را لوث میکند.
سالها پیش عبدالکریم سروش، اندیشمند پرآوازه ایرانی، این پرسش اساسی را مطرح کرده بود: از وقتی که اسلام را بد فهمیدیم دستخوش انحطاط شدیم، یا پس از آن که گرفتار انحطاط شدیم اسلام را بد فهمیدیم؟ در گذشته معمولاً این کلیشه تکرار میشد که مشکلات ما ناشی از سوءبرداشت از دین است و هیچ کس هم در درست بودن این کلیشه شکی به دل راه نمیداد. به همین دلیل، هر متفکری به فراخور توان خود میکوشید برداشتهای غلط از دین را از جامعه بزداید تا زمینه برای تعالی و توسعه جامعه اسلامی فراهم شود. در این میان، شماری از مصلحان و متفکران به پیرایش اسلام و زدودن خرافات و باورهای غلطی که زیر نام دین رواج و گسترش یافته، اهمیت میدادند و کار و فعالیتشان را متمرکز بر آن حوزه میساختند و شمار دیگری از آنها همت گماشته بودند تا توانایی و قدرت اسلام را در پاسخدهی به چالشها و مسائل روز به رخ جهانیان بکشند. هر دو دسته از متفکران به این اعتقاد بودند که انحطاط یا عزت مسلمانان وابسته به نوع خوانششان از دین است و اگر قرائتها و برداشتهای دینی رایج تعدیل و ویرایش شود، دنیا به سرعت گلوگلزار میشود و مسلمانان به اوج عزت و کامیابی میرسند.
سروش با این مدعا که با تنقیح و اصلاح برداشت دینی میتوان بهآسانی وضعیت را دگرگون کرد و مسلمانان را از قعر ذلت و حقارت به قله پیشرفت و تعالی کشاند، ناسازگاری نشان داد و آن را قانعکننده نیافت. سروش میگفت: این گزاره که به علت بدفهمی دین دچار انحطاط شدهایم، به این پرسش پاسخ نمیدهد که چه اتفاقی افتاد که از زمانی به بعد دستخوش بدفهمی از دین شدیم. حتماً علتها و عاملهایی دستاندرکار این دگردیسی بوده که باید شناخته شود. به باور عبدالکریم سروش، واقعیت مساله آن است که از وقتی که دچار انحطاط و عقبماندهگی شدیم، دین را بد فهمیدیم. پس بدفهمی دین معلول عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است و نه علت آن. با توجه به این گزاره میتوان جواب این سوال را یافت که چرا مثلاً در افغانستان، اسلام طالبانی حاکم است و در مالیزیا و اندونیزیا و منطقه بالکان، اسلام متفاوتی حکمروایی میکند.
واقعیت تلخ آن است که امکان ندارد در کشوری که زندهگی ساکنانش وابسته به کمکهای خیریه جهانی است و مردمانش غرق در جهل و فقر و فلاکت هستند، اسلامی بهتر از اسلام طالبانی رشد و گسترش یابد. در سرزمینی که اقتصاد پیشرفته نداشته باشد، ممکن نیست میزان سواد افزایش یابد و طبقه متوسط شهری حضور خود را تثبیت کند و نقشآفرینی زنان در جامعه پررنگ شود و هرگاه چنین اتفاقهایی روی نداد، علاوه بر آن که جامعه رو به جلو نمیرود، اسلامِ همخوان با این وضعیت ناهنجار و نامطلوب، رواج و رونق روزافزون پیدا میکند و روز تا روز رسوخ و نفوذ بیشتری به دست میآورد.
آنهایی که با این تحلیل موافق نیستند تصور میکنند که اگر دین را تابع شرایط و اوضاع اقتصادی و اجتماعی قلمداد کنیم، در واقع در حق دین جفا روا داشته و نقش آن را حاشیهای و کمرنگ دانستهایم. ولی آنها از این نکته چشمپوشی میکنند که ما با یک اسلام مواجه نیستیم، با اسلامهای متعدد سروکار داریم که گاهی تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان است. به گفته دیگر، ما از متن وحیانی سخن نمیزنیم بلکه از برداشتهای ناقص و متغیر بشری حرف میزنیم و طبعاً این برداشتها تابع زمان و مکان است. تفاوت میان اسلام ما با اسلام کشورهای توسعهیافتهترِ اسلامی ناشی از میزان پیشرفت آنها و اوج عقبماندهگی و انحطاط ماست، وگرنه همان متونی که در اختیار آنها قرار دارد در دسترس ما هم هست.
از سوی دیگر، نظریات هرمنوتیکی رویهمرفته بر این فرضیه استوار است: هر شخصی که سراغ متون دینی یا غیردینی میرود، متناسب به انتظارات و علایق و پیشفرضهای ذهنیاش از آن متون به برداشتهایی میرسد و به همین علت است که ما با فهمها و استنباطهای متفاوت از یک متن روبهرو هستیم. بنابراین، امکان ندارد شخصی که در لجنزار عقبماندهگی و قهقرا و جور و جهل دستوپا میزند، برداشتهای دینیاش متفاوت از آنچه در ذهنیت و در زندهگی روزمرهاش میگذرد باشد. شما از شخصی که از لحاظ توسعهای، صدها سال پیش زندهگی میکند، انتظار نداشته باشید که خوانشی از اسلام را بپذیرد که هماهنگ و متناسب به مقتضیات قرن بیستویکم باشد.
بیجهت نیست که استبدادگران در سرزمینهای ما کوشش چندانی برای تامین رفاه اقتصادی و آسایش و بلندبردن آگاهی شهروندان به خرج نمیدهند. گویا آنها میدانند که اگر مردم به رفاه و آگاهی برسند، قیمومیت آنان را نمیپذیرند و حکمرانیشان را با چالش مواجه میکنند و برداشتهایشان از دین نیز استبدادستیزانه و آزادیخواهانه از آب بیرون میآید. گسترش عقبماندهگی و جهل، فروپاشی حاکمیت مستبدان را به تعویق میاندازد و زمینه گسترش خرافاتی را که بقای آن را برای مدتی نامعلوم تضمین کند، مساعد میسازد.
با این توضیحات، مسلم به نظر میآید که برای از رونق افتادن برداشتهای واپسگرایانه از اسلام در جامعه ما، راه دشوار و درازی در پیش رو است و راه میانبر و کمهزینه وجود ندارد. تا زمانی که واقعیتهای عینی جامعه دگرگون نشود و تا وقتی که راه حلی برای خروج از این بنبستی که همه در آن گرفتار شدهاند سراغ نشود، قرائت تبعیضگرا و بیگانهستیز و خشن از اسلام همچنان میداندار خواهد بود. حدس زدن درباره اینکه چه زمانی ملت ما از این منجلاب بیرون میشود، کار دشواری است. عجالتاً فقط همین را با قاطعیت میتوان گفت که حتا کورسویی در افق به چشم نمیآید.