چرا پاکستان و هند دشمنی میکنند؟

اظهارات اخیر عمرانخان نخستوزیر پاکستان و شاهمحمود قریشی و زیر خارجهی او نشان میدهد که دشمنی پاکستان و هند چقدر روی تحولات افغانستان اثرگذار است. عمرانخان هفتهی قبل گفت که اسلامآباد مصروف کمک به حل سیاسی جنگ افغانستان است، اما به گفتهی او، هند از این مشغولیت پاکستان بهرهبرداری میکند و در کشمیر تنش میآفریند. شاهمحمود قریشی وزیر خارجهی عمران خان نیز گفته است که دوام تنش در کشمیر بر حل سیاسی جنگ افغانستان اثر منفی دارد. هند هم ملاحظات خود را در بارهی افغانستان دارد. هند نمیتواند تحمل کند که قدرتهای بزرگ، نفوذ مشروع و نامشروع پاکستان را در افغانستان به رسمیت بشناسند. شاید به همین دلیل است که سفیر خلیلزاد به دهلی نو رفته است تا با مقامهای هندی در بارهی افغانستان رأیزنی کند. تا زمانی که مشکل پاکستان با هند حل نشود، مشکل پاکستان با افغانستان و با روابط کابل و دهلی نو نیز به صورت جدی حل نخواهد شد. مشکل پاکستان با هند در منازعهی کشمیر و روایتی که پاکستان که از موجودیتش به دست میدهد، ریشه دارد.
در شروع سال ۱۹۴۷ پارلمان وقت بریتانیا، قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن باید شبهقاره به دو کشور هند و پاکستان تقسیم شود و لندن اختیارات اجرایی این دو دولت مستقل را به نمایندهگان مردم این دو کشور واگذار کند. بریتانیا در آگست سال ۱۹۴۷ این قانون را اجرایی کرد. در آن زمان حدود ۶۰۰ شهزادهنشین هم در شبهقاره وجود داشت. شهزادهنشینها واحدهای اداریای بودند که هند بریتانیاییها بر آنها سلطهی مستقیم نداشت، ولی به صورت غیر مستقیم روابط خارجی و دخلوخرج آنان را کنترل میکرد. به این شهزادهنشینها بر مبنای مصوبهی سال ۱۹۴۷ پارلمان بریتانیا که به قانون استقلال شبهقارهی هند معروف است، اختیار کامل داده شد تا به یکی از دو کشور هند یا پاکستان ملحق شوند. حاکم هر شهزادهنشین بر مبنای قانون استقلال شبهقاره صلاحیت داشت که سند الحاق به هند یا پاکستان را امضا کند. وقتی حاکم یک شهزادهنشین سند الحاق به هند یا پاکستان را امضا میکرد، دیگر اجازه نداشت که از آن برگردد. پس از آگست سال ۱۹۴۷ حدود ۵۰۰ شهزادهنشین به هند ملحق شدند و حدود ۱۰۰ شهزادهنشین دیگر به پاکستان، اما شهزادهنشین کشمیر اختلافی شد. مهاراجه حاکم وقت کشمیر پس از ۱۵ آگست سال ۱۹۴۷ از کراچی و دهلی نو وقت خواست تا با فکر و دقت تصمیمش را مبنی بر الحاق به یکی از دو کشور یا اعلام استقلال بگیرد. بر مبنای قانون استقلال شبهقاره که در پارلمان بریتانیا در شروع سال ۱۹۴۷ تصویب شده بود، شهزادهنشینها صلاحیت اعلام استقلال نیز داشتند. این امر با قانون اساسی هند واحد که در سال ۱۹۳۵ در زمان استعمار نافذ بود نیز منافات نداشت.
حاکم کشمیر با حکومتهای هند و پاکستان سندی را امضا کرد که بر اساس آن هر دو کشور به او وقت میدادند تا فکر کند و بعد تصمیم بگیرد. اما پدران بنیانگذار پاکستان به این نتیجه رسیدند که مهاراجه ممکن است که شهزادهنشین کشمیر را که اکثریت جمعیت آن مسلمان است، به هند ملحق کند. همین گمانهزنی سبب شد که پدران بنیانگذار پاکستان از مناطق قبیلهنشین هممرز با افغانستان که حال بخشی از قلمرو خیبرپختونخوا است یک لشکر غیر رسمی نیابتی تدارک کنند و آن را به جنگ مهاراجه بفرستند. لشکر قبایلی هنگام ورود به کشمیر با نیروهای مهاراجه درگیر شد. مهاراجه برای دفاع از قلمرو حاکمیتش از دهلی کمک خواست، هند به او پیام داد، در صورتی کمک نظامی میفرستد که حاکم کشمیر سند الحاق این شهزادهنشین را به هند امضا کند. مهاراجه در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۴۷ سند الحاق کشمیر به هند را امضا کرد، ارتش هند به کمشیر آمد و با نیروهای قبایلی درگیر شد. با ورود ارتش هند، اردوی پاکستان نیز وارد جنگ شد. درگیری سبب شد که بخشی از کشمیر زیر سلطهی پاکستان و بخشی از آن زیر سلطهی هند قرار بگیرد. پاکستان مدعی شد که دهلی با استفاده از زور مهاراجه را وادار به امضای سند الحاق کشمیر به هند کرده است. جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت هند، موضوع را به شورای امنیت سازمان ملل متحد برد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد در آن زمان فیصله کرد که پاکستان نیروهای نظامی رسمی و غیر رسمی خودش را از کشمیر خارج کند. شورای امنیت هند را هم ملزم کرد که یک نیروی کوچک پولیس را برای تامین نظم و قانون در کشمیر به جا بگذارد و نیروهای نظامیاش را بیرون کند. برمبنای فیصلهی شورای امنیت سازمان ملل متحد پس از خروج نیروهای نظامی دو کشور از وادی کشمیر باید در این وادی یک همهپرسی برگزار میشد تا مردم آن وادی به الحاق به هند، استقلال یا الحاق به پاکستان رأی میدادند، اما پاکستان حاضر نشد که نیروهای نظامیاش را از آن بخش کشمیر که زیر سلطهی آن کشور است بیرون کند. این امر قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر همهپرسی در کشمیر را غیر قابل تطبیق ساخت. در داخل هند جواهر لعل نهرو به دلیل حوالهی موضوع کشمیر به شورای امنیت سازمان ملل متحد سخت مورد انتقاد قرار گرفت. حکومت بیجیپی/ حزب ملیگرای هندو که حالا حکومت را در دهلی نو به دست دارد، در سالهای اخیر اسنادی را از طبقهبندی خارج کرد که بر اساس آن جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت، بدون مشورت با کابینهاش موضوع کشمیر را به شورای امنیت سازمان ملل متحد حواله کرده بود. این امر خلاف عرف دولتداری در هند است. به همین دلیل است که هند خودش را ملزم به رعایت قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحد در بارهی همهپرسی در کشمیر نمیداند. در سال ۱۹۹۴ پارلمان هند مصوبهای را تصویب کرد که بر اساس آن تمام وادی کشمیر حتا آن بخش که اکنون زیر سلطهی پاکستان است، بخشی از قلمرو هند است. موضع حکومت نرندرا مودی نیز همین است. هند در حال حاضر هر نوع میانجیگری بینالمللی در بارهی کشمیر را رد میکند. پاکستان با آنکه خود نیز به قطعنامهی شورای امنیت در بارهی همهپرسی در کشمیر عمل نکرده است، از آن استفادهی تبلیغاتی میکند. در گذشته برخی از نیروهای سیاسی هند به این باور بودند که خط کنترل باید به عنوان مرز رسمی میان دو کشور قبول شود. خط کنترل کشمیر زیر ادارهی هند را از کشمیر زیر سلطهی پاکستان جدا میکند. اما در حال حاضر حکومت بیچیپی و دیگر نیروهای سیاسی مسلط هند به هیچ چیزی غیر از الحاق کشمیر زیر ادارهی پاکستان به قلمرو هند راضی نیستند. حتا موضع جناح مسلط در حزب کنگره هم تقریباً همین است. مصوبهی سال ۱۹۹۴ پارلمان هند، در زمان حکومت حزب کنگره، به تصویب رسیده بود. پاکستان به هیچ چیز دیگری غیر از الحاق کامل وادی کشمیر به این کشور راضی نمیشود. اگر از زبان استعاری استفاده کنیم میتوانیم بگوییم که فاصلهی مواضع دو کشور در بارهی کشمیر به اندازهی چندین سال نوری است. دو روز پیش دولت هند، موانع قانونیای را لغو کرد که بر اساس آن شهروندان غیر کشمیری هند نمیتوانستند در این وادی اقامت دایمی داشته باشند، یا ملکیت بخرند. این امر سبب بروز اعتراضها در وادی کشمیر و موج جدیدی از تنش میان هند و پاکستان شده است. پاکستان مدعی است که هند با لغو این موانع قانونی، میخواهد جمعیت هندوها را در وادی کشمیر به یک اکثریت قاطع بدل کند. اظهارات قریشی در بارهی ربط مشکل کشمیر با موضوع افغانستان نیز در جریان همین تنشها صورت گرفت.
ولی مشکل پاکستان با هند برخلاف آنچه نخست وزیر عمرانخان میگوید، محدود به کشمیر نیست. مشکل این است که پاکستان گذشتهی هندویی و بودایی خودش را انکار میکند. پاکستان بر مبنای این تفکر به میان آمد که هندو و مسلمان قادر به زندهگی مسالمتآمیز نیستند و دشمنان ابدیاند. پاکستان روایتی از موجودیتش به دست میدهد که گویی یک کشور عربی واقع در غرب آسیا است، نه یک کشور جنوب آسیایی. پاکستان خودش را وارث تمام موجهای مهاجمی میداند که در سدههای میانه از قلمرو افغانستان کنونی به هند لشکرکشی کردند. نیروهای مذهبی پاکستان نگاه آخر زمانی به دشمنی این کشور با هند دارند. نیروهایی که در کشمیر با دولت هند میجنگند همه جهادیستاند و حلقات مذهبی پاکستان حتا تلاش میکنند که در جامعهی مسلمانان هند نفوذ کنند و دکترین جهادیستی را به آنان بباورانند. هند یک کشور متکثر و بزرگ است. روشن است که در این کشور میان نظم جمهوری سکولار و برخی از مسلمانان محافظهکار این کشور تنشهایی رخ میدهد. در هفتههای اخیر دادگاه عالی هند حکم کرد که هیچ گروه مذهبی حق ندارد برای حل دعواهای مدنی یا جزایی محاکم جداگانه داشته باشد. این امر مورد قبول برخی از مسلمانان محافظهکار هند که خواستار دادگاههای شرعی برای تنظیم امور خانوادهگی جامعهی سنتی مسلمانان هند بودند، قرار نگرفت. پاکستان در این نوع تنشها به سود مسلمانان محافظهکار و اسلامگرا مداخله میکند. هند از این نوع مداخلهها شاکی است. واقعیت مهم دیگر این است که پاکستان هند را دشمن دایمی و ابدی خود تعریف میکند. این واقعیتها مانع از آن شده است که دیالوگ واقعی بین هند و پاکستان برای حل اختلافها شکل بگیرد. تا زمانی که پاکستان روایت جدید و دموکراتیک از موجودیت خودش به دست ندهد، مشکل هند و پاکستان حل نمیشود و این امر اثراتش را روی تحولات افغانستان نیز دارد. روشن نیست که آقای خلیلزاد چگونه میتواند مواضع هند و پاکستان را در قبال افغانستان به هم نزدیک کند.