بلقیس روشن، عضو مجلس نمایندهگان، در نخستین روز لویهجرگه مشورتی صلح در اعتراض به رهایی زندانیان طالبان، در جریان سخنرانی رییس جمهوری کشور مخالفت خود را با چنین تصمیمی اعلام کرد. اعتراض خانم روشن واکنشهای متفاوت و گاه جنجالبرانگیزی را در سطح جامعه برانگیخت. مهمترین واکنش به صحبتهای خانم روشن همان لحظه در لویهجرگه خود را به نمایش گذاشت. یک تن از زنان شرکتکننده در لویهجرگه که گفته میشود کارمند وزارت دولت در امور صلح است، خانم روشن را مورد حمله فزیکی قرار داد. پس از آن نیز در حمایت و مخالفت با اعتراض خانم روشن از حنجرههای زیادی صدا بیرون شد. عدهای که به صورت آشکار مخالف اعتراض خانم روشن نبودند، میگفتند که جای چنین اعتراضی در میان سخنرانی رییس جمهور نبود و خانم روشن میتوانست در کمیسیونهای لویهجرگه این خواست را مطرح کند. همینجا است که نفس اعتراض و عملکرد خانم روشن تبارز پیدا میکند.
اعتراض خانم روشن حقانیت خود را زمانی تثبیت میکند که نگاه ما به اعتراض و اعتراضگری به عنوان کنشی سیاسی از فهم چنین حرکتی نشات گرفته باشد. اعتراض در فرهنگ سیاسی به معنای اخلال کردن وضعیت موجود است. اگر اعتراض بدون سروصدا و آرام صورت گیرد، آن هدف غایی و اساسی خود را نمایان نمیکند. اعتراض همواره در خود نوعی اخلال را نهفته دارد. گاهی اعتراض به صورت آرام و مسالمتآمیز انجام میشود، زمانی که خود را در قالب راهپیمایی و گردهمآیی به نمایش میگذارد، ولی گاهی به صورت غیرمسالمتآمیز صورت میگیرد که همان اخلال وضعیت موجود است. اگر در اعتراض اخلالی موجود نباشد، نباید بر آن نام اعتراض گذاشت. در دموکراتیکترین و توسعهیافتهترین کشورها اعتراض همراه با اخلالگری است. وقتی شهروندان نسبت به تصمیم و عملکردی اعتراض دارند، ممکن است به جادهها بریزند و شیشه و پنجرهها را بشکنند و گاه ساختمانها را به آتش بکشند. این اعتراض است و هیچ مانعی از دید حقوقی ندارد.
حق شهروندان یک کشور است که مخالفت خود را در برابر تصمیمهایی که فکر میکنند به نفعشان نیست در برابر حکام به نمایش بگذارند. خانم روشن اگر اعتراض خود را در پستوی کمیسیونها انجام میداد، آن وقت از کجا میشد درک کرد که در برابر رهایی زندانیان طالبان صدای مخالف هم وجود دارد؟
فراموش نکنیم که بهترین حکومتها هم مقداری حیلهگری در خود دارند. هیچ حکومتی نمیخواهد در برابرش اعتراض آشکار وجود داشته باشد، مگر اینکه از اعتراض آشکار بهره سیاسی ببرد. همهی حکومتها میخواهند خود را حامی مردم و کشور قلمداد کنند و تصمیمهای خود را برآمده از ذهن و مغز شهروندانشان نشان دهند. اعتراض خانم روشن، چه موافق آن باشیم و چه مخالف آن، از منظر سیاسی و حقوقی حرکتی درست و به موقع بود. او میخواست که در میان سخنرانی رییس جمهور مخالفت خود را، که میتواند مخالف جمعی از مردم باشد، در برابر تصمیم احتمالی به رهایی زندانیان طالبان نشان دهد. او میخواست در برابر وضعیت موجود که آرامآرام مبهوت حرکتها و ژستهای رییس جمهوری شده بود، اعتراض کند و فریاد عدالتخواهانه سر دهد.
یکی از فیلسوفان عصر روشنگری میگفت: «من با تو مخالفم، ولی حاضرم بمیرم برای اینکه تو سخنت را گفته باشی». عصر روشنگری، عصر حمایت از آزادیهای فردی انسانها است که یکی از آنها و شاید هم مهمترینشان آزادی بیان و عقیده است. هر انسان دارای وجدان بیدار، هر چند که میتواند مخالف نفس و محتوای خواست خانم روشن باشد، ولی باید برای نفس آزادی بیان و عقیده خود را به خطر اندازد و نه اینکه در برابر آن به مخالفت و بدتر از آن نمایش قدرت بپردازد. متاسفانه هنوز جامعه ما برای رسیدن به چنین مرحلهای راه درازی در پیش دارد. هنوز «روشن»های زیادی باید در برابر «تاریکی»ها بایستند و صدای اعتراض خود را بلند کنند.
حتا موضعگیری رییسجمهور در همان لحظه که خانم روشن اعتراض خود را بیان میکرد، موضعگیری اصولی و درست نبود. موضعگیری او عدهای را تشویق کرد که به جان خانم روشن بیفتند. اگر موضعگیری رییس جمهوری برآمده از گفتمان مدرن و روشنگرانه میبود، اتفاقهای بعدی نسبت به اعتراض خانم روشن در سطح مجلس چنین مفتضحانه نمیبود.