در سالهای اخیر که جریانهای ناسیونالیستی در برخی کشورهای اروپایی قوت یافته است، شماری از اندیشمندان سیاسی نگران وضعیت دموکراسی در جهان شدهاند. این هشدار را البته در میانه قرن بیستم کارل پوپر، فیلسوف معروف انگلیسی، داده بود. به گفته او «برگشت به گذشته امری غیرممکن نیست و به همین دلیل هواداران دموکراسی همواره باید نسبت به نظامهایشان هوشیار باشند.» در سالهای پسین به ویژه با چندین بار به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین در روسیه براساس مکانسیمهایی که دیگر غیردموکراتیک بودنشان نیاز به سند و مدرک ندارد و یا به قدرت رسیدن دونالد ترمپ در امریکا که میتواند نگرانی نسبت به انتخابات را افزایش دهد، باعث شده که نخبهگان سیاسی و اندیشمندان سیاست به این فکر کنند که آیا میتوان راه نجاتی برای دموکراسی سراغ گرفت؟
هر چند این پرسش هنوز زودهنگام است، اما به عنوان دغدغهی فکری ذهنهای بسیاری را به خود معطوف کرده است. کلاس اوفه که از نظریهپردازان مطرح سیاسی است، باور دارد که «دموکراسیها، البته نه موارد متأخر، تا کنون کارکرد خوبی نداشتهاند.» همانطور که او اعتقاد دارد، هنگام بازتاب این بحران «فرد مجبور است تا این سوال را در ذهن خود داشته باشد که دموکراسی برای چه چیزی خوب است؟»
واقعاً امروزه پس از انتخاباتهای ناکام سالهای اخیر که با هزینههای گزاف مالی و انسانی در افغانستان برگزار شد، این پرسش برای ما مطرح است که بازهم دموکراسی نیمبند فعلی چون دهههای پیش به مرگی زودرس محکوم شده است؟
امضای توافقنامه سیاسی میان دو تیم انتخاباتی سناریوی سال 1393 را دوباره تکرار کرد. البته امضای این توافقنامههای سیاسی که هر دو بار به ایجاد حکومتهای ایتلافی بدون توجه به آرای مردم و مکانیسمهای قانونمند انتقال قدرت صورت گرفت، موافقان و مخالفان خود را داشته است. برخی فقط به این دلیل ساده که به بحران به وجود آمده پس از اعلام نتیجه انتخابات نقطه پایان گذاشته شد، خود را قانع میکنند؛ اما مخالفان به این باور اند که عبور از سازوکارهای قانونی، بزرگترین صدمه را به روندهای دموکراتیک و از جمله انتخابات وارد کرده است و وارد میکند. سطح مشارکت مردم در انتخاباتهای گوناگون طی سالهای اخیر این دیدگاه را تقویت میبخشد که باور عمومی نسبت به عملکرد سازوکارهای دموکراتیک به شدت آسیب دیده است. به تبع چنین وضعیتی، رشد بنیادگرایی و حمایت از گروههای افراطگرا در سطوح مختلف جامعه افزایش یافته است.
میان بیباوری مردم به مکانیزمهای دموکراتیک انتقال قدرت و رشد گروههای افراطگرا در جامعه، همواره نوعی تناسب برقرار بوده است. در سالهای آغاز سقوط رژیم طالبان در کشور بنیادگرایی حداقل به پستوهای خود خزیده بود، ولی حالا دوباره قد برافراشته است. رشد دیدگاههای طالبانی در جامعه واقعاً حیرتآور است. آیا میشد روزی را به چشم دید که دوباره طالبان به عنوان یک گروه سیاسی در معادلات افغانستان ظهور کند؟ این پرسش در سالهای نخست سقوط رژیمشان حتا دور از تصور مینمود، اما حالا به سادهگی بزرگترین قدرت جهان که با این گروه سر جنگ داشت، دیگر آن را نه تنها خصم نمیشمارد، که حتا از آن به عنوان متحد خود نیز سخن میگوید. دلیل تغییر این وضعیت، چه بوده است؟
در اینکه جامعه جهانی پس از دو دهه تلاش و مصرف میلیاردها دالر پول برای تحکیم پایههای مردمسالاری در افغانستان حالا ناامید شده، کاملاً مشهود است. نمیخواهیم دچار تیوری توطیه شویم، ولی واقعیت امر این است که دیگر جامعه جهانی نمیخواهد بار افغانستان را به شانه بکشد. دونالد ترمپ، رییس جمهور امریکا، حالا با سخنان توهینآمیز میخواهد این وضعیت را توجیه کند. او چندی پیش گفت که مردم افغانستان چند قرن است که در حال جنگ به سر میبرند و اصلاً جنگ برای این مردم به علاقه تبدیل شده است. این امر به شدت سازوکارهای دموکراتیک را در کشور تضعیف کرده است. در کنار آن، سیاستگران بیتجربه و طماع نیز زمینهساز شدند که مردم نسبت به انتخابات و انتقال مسالمتآمیز قدرت که براساس رای آنها انجام شود، باور کمتری داشته باشند. این «باور کمتر» را کاملاً با احتیاط مطرح میکنیم، چون اگر بگوییم که اصلاً دیگر باوری باقی نمانده است، شاید بیانصافی جلوه کند.
در حال حاضر هیچ ضمانتی وجود ندارد که پنج سال بعد مردم به پای صندوقهای رای حاضر شوند. حتا شاید برای انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی نیز دیگر رغبتی باقی نمانده باشد. آنچه که معاملههای سیاسی میتواند به عنوان پیآمد خطرناک در قبال داشته باشد، بیباوری عمومی نسبت به سازوکارهای دموکراتیک است. در کشورهایی که تجربه دموکراسی را دارند، برای بیباوری مردم به ارزشهای مردمسالارانه از سیاست «پذیرش» استفاده میبرند؛ همان چیزی که در انتخابات اخیر امریکا میان ترمپ جمهوریخواه افراطی و هیلاری کلنتون به عنوان رقیب سیاسی او از حزب دموکرات اتفاق افتاد. من این را در جای دیگر نیز گفتهام و اینجا نیز به عنوان حسن ختام میخواهم تکرار کنم. سالها پیش فلمی را تماشا میکردم که در آن قهرمان فلم در یک صحنه مجبور میشود در برابر دادگاه دست بر کتاب مقدس بگذارد و گناه نکردهاش را به گردن بگیرد. وقتی قهرمان محکوم میشود، آنانی که میدانند او بیگناه است، از او میپرسند که چرا به گناه نکرده اعتراف کردهای؟ او در پاسخ میگوید برای اینکه مردم باور خود را نسبت به کتاب مقدس از دست ندهند.
[author title=”احمد سعید حقیقی ” image=”https://8am.media/wp-content/uploads/2020/05/FB_IMG_1589953483180.jpg”]روزنامهنگار و نویسنده در افغانستان. آقای حقیقی در رسانههای مطرح بینالمللی و داخلی کار کرده و صدها گزارش و تحلیل از او منتشر شده است. او مدتی را نیز رئیس انجمن ادبی هرات بوده است. [/author]