زنان و جنبش‌­های اسلام‌گرا؛ رهایی‌بخشی یا فرودست‌سازی؟

عایشه خراسانی

جهان اسلام در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بستر ظهور رهیافت‌ها، جریان‌ها و گروه‌بندی‌های سیاسی بوده است. از آن‌ زمان به‌ بعد جریان‌های متکی بر دین و دین‌داری که نسبت برخی از آن‌ها با ‌شدت و ضعف‌هایی به سید‌جمال‌الدین و عده‌ای هم به ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب می‌رسید، میان مسلمانان گسترش یافت. اگر چه مجموعه عوامل تاریخی، سیاسی و اجتماعی در شکل‌گیری و اوج‌گیری جنبش‌های اسلام‌گرا دخالت داشته‌، اما چنان‌که حمید احمدی می‌نویسد، ظهور این گرایش و انگیزه مشارکت مسلمانان در گروه‌های اسلام‌گرا و دست زدن به اقدام جمعی اسلامی را باید در درون نظام عقیدتی اسلام و سنت تاریخی مسلمانان جست‌وجو کرد. اسلام‌گرایان سیاسی با توجه به جایگاه دین و نمادهای دینی در جوامع اسلامی، از دین به‌عنوان ایدیولوژی سیاسی و منبع عظیم انرژی سیاسی-اجتماعی بهره گرفته‌اند. از دهه سی به ‌بعد اسلام‌گرایی هم سامانه‌ای برای کسب قدرت و هم یک گفتار برای حفظ قدرت و سلطه بر امور اجتماعی-سیاسی تعریف شد که زنان به‌مثابه یک گروه اجتماعی در کل و به لحاظ جنسیت به‌ویژه، فارغ از این زد‌و‌بندها نبوده و مطالعه آن برای فهم وضع موجود کمک‌کننده خواهد بود.

موضوع زن در میان متفکران مسلمان تا قبل از ورود مدرنیته به جهان اسلام، به مساله‌ای درخور توجه تبدیل نشده بود. از این رو، نحله‌های فکری اسلامی در طول تاریخ‌‌شان به مساله زن نپرداخته بودند. اساسا زن برای آن‌ها موضوع قابل بحث نبود. بعد از شکل‌گیری جنبش‌های زنانه و مفاهیم جدیدی که بستر آن دنیای غرب بود، موضوع زن برای اسلام‌گراها به مساله تبدیل شد. این جریان‌ها علاوه بر پافشاری روی هویت خاص و متمایز خود و احیای آن، به انگیزه بیم‌ناک بودن بر تجاوز زن از حدود شرعی، به توجیه دیدگاه‌های‌شان در خصوص زن و در مواردی به تجدید نظر در آن پرداختند.

همان‌گونه که نظریه‌پردازی در مورد نظام سیاسی و هویت اسلامی با ایجاد جنبش‌های اسلامی همراه بود، پرسش از حقوق زن و بازتعریف آن نیز به‌صورت دغدغه اساسی این‌ها درآمد. از آن‌حیث که اسلام‌گرایی داعیه‌ ایجاد «مدینه‌ فاضله» را براساس آموزه‌های دینی و اخلاقی دارد، جنسیت و مناسبات جنسی نیز در کانون توجه آرای اسلام‌گراها بوده است. بنابر‌این، نویسنده‌گان و ایدیولوگ‌های جنبش‌های اسلام‌گرا از آغاز در تلاش تعریف حقوق زن، هویت زن مسلمان و جایگاه آن، با استفاده از منابع اسلامی شدند تا از این طریق مانع «تهاجم فرهنگی» شده و هویت زن مسلمان در تمایز از «زن غربی» حفظ گردد.

 با این مقدمه، در نخست به دیدگاه‌ پیش‌گامان جنبش‌های اسلامی نسبت به زن و در ادامه نگرش این جنبش‌ها در مورد زنان به ‌واسطه عضویت، مشارکت سیاسی و جایگاه زنان در درون جنبش به منظور روشن کردن رویکرد آن‌ها به مساله زنان پرداخته شده و در پایان شرح کوتاهی از وضع زنان زیر سلطه رژیم‌های اسلام‌گرا داده می‌شود.

زن از منظر ایدیولوگ‌های جنبش‌های سیاسی اسلامی

تعریف ویژه‌گی زن مسلمان، هویت اسلامی آن و وظایف زن مسلمان از مهم‌ترین بحث‌های اسلام‌گراها بوده است. البته در این میان اختلاف نظرهای زیادی میان اسلام‌گراها در مورد مساله زن وجود دارد که برخی تاکید بر نقش سنتی زن مسلمان و برخی هم بیش‌تر تاکید بر تناسب زن مسلمان با جهان مدرن دارند. اما آن‌چه مشهود است، هر دو گروه در دفاع از زن مسلمان در برابر زن غربی است و نقطه مشترک میان‌شان همانا «بازگشت» به اسلام است. تمرکز این نوشتار بر دیدگاه آن ‌عده کسانی است که عمده جنبش‌های اسلام‌گرای سیاسی از آن متاثر‌ند.

نگاه اسلام‌گراها به زن را می‌شود از چگونه‌گی نگاه انسان‌شناختی ‌آن‌ها دانست. نگرش آن‌ها به انسان طوری است که جایگاه انسان را در جامعه براساس نقش و موقعیت او تعریف می‌کنند؛ طوری‌ که موقعیت زن را در جامعه نه محصول اجتماع و تاریخ، بلکه محصول و متاثر از سرنوشت بیولوژیکی او می‌دانند. همچنان رابطه سلسله‌مراتبی میان زن و مرد و دوگانه‌ خصوصی و عمومی را امری طبیعی می‌پندارند. مودودی، سید قطب، مطهری، محمدمحمود الصواف و دیگر اسلام‌گراها نگاه کارکردگرایانه به زن دارند که منجر به فرودست‌انگاری زنان می‌شود.

مودودی در کتاب «الحجاب» خود بعد از نقد نگاه غرب به زن، به جایگاه زن در نظام اسلامی می‌پردازد. او میان کار زنان و مردان تقسیم‌بندی می‌کند و حوزه خصوصی را مختص و متعلق به زن می‌پندارد. به نظر او، حوزه فعالیت زن و مرد د‌ر جامعه متفاوت است. مودودی مرد را نان‌آورد خانواده و زن را نگه‌دارنده‌ ‌آن می‌پندارد. برای زن در حوزه اقتصادی تنها حق مالکیت قایل است، ولی با آن هم می‌نویسد که از لحاظ اقتصادی متکی بر مرد است. در حوزه سیاسی نیز برای زن جایگاهی قایل نیست. در رساله «قانون اساسی در اسلام» در مورد آیت «و امرهم شوری بینهم» می‌نویسد که این آیه برای مردان است. با ارجاع به آیت «الرجال قوامون علی النسا»‌ می‌گوید که مردان بر زنان قیمومیت دارند و این در تمام عرصه‌های زنده‌گی است. او دوران خلفای راشدین را به‌عنوان نمونه برای حکومت‌داری مردان ذکر می‌کند.

سید قطب نیز دیدگاهش به زن بر‌مبنای تفاوت کارکردی اجتماعی است. او وضع موجود زنان را توجیه می‌کند و نابرابری حقوقی را ناشی از عواطف و کارکرد اجتماعی متفاوت زن و مرد می‌داند. در کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» ضمن اشاره به تساوی عقلی و دینی زن و مرد، می‌نویسد که «اسلام را همین بس که برای زن، مساوات دینی، تساوی در تملک و کسب را تکفل نموده و نیز این مطلب را برایش متحقق نموده که ازدواج منوط به اذن و رضایت اوست.» در مقابل دیدگاه کسانی چون سید قطب، مودودی و الصواف عده‌ای از اسلام‌گراها برای زنان به درجات متفاوت حق ورود به حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را قایل شده‌اند؛ مانند محمد الغزالی، قرضاوی، مطهری و عده‌ای دیگر. چیزی‌ که از خوانش دیدگاه این‌ها بر‌می‌آید، این است که این عده نقش زن را براساس نقش و کارکرد او در جامعه تعریف می‌کنند و نابرابری‌های موجود بین زن و مرد را با آوردن نص از آیات و حدیث و ذکر موارد تاریخی و با مصداق «مدینه» ۱۴۰۰ سال قبل توجیه می‌نمایند. همچنان، نهایت ارزش‌گذاری‌ ‌آن‌ها برای زن در جایگاه مادر است.

حضور و فعالیت زنان در جنبش‌های اسلام‌گرا

هر چند جنبش‌‌های سیاسی اسلامی معاصر در ابتدا به زنان توجه زیادی کردند، اما این توجه معطوف به نقش مادری زن بوده است. برای همین، جنبش‌های سیاسی اسلامی معاصر نسبت به آموزش زنان به‌عنوان «رکن خانواده» تردیدی نشان نداده‌اند و همه در این نظر اشتراک دارند. اخوان المسلمین، حزب تحریر، حزب الدعوه اسلامی، جنبش مقاومت اسلام‌ (حماس) و انقلاب اسلامی (ایران) و اخوانی‌های داخل افغانستان همه‌گی تاکید دارند که زنان باید آموزش ببینند تا بتوانند فرزندان خوب به جامعه اسلامی تقدیم کنند؛ حتا طالبان نیز در این مورد مخالفتی ندارند و به زنان حق آموزش دینی (محدود) را داده‌اند تا نسل بعدی طبق میل خویش را افزایش دهند. اما آن‌چه مورد اتفاق همه‌گان نیست، مشارکت سیاسی زنان است. هنگامی‌ که بحث از حق مشارکت در شورا، حق ریاست و حق اشتراک زنان در پارلمان می‌شود، اختلاف نظر این جنبش‌ها روشن می‌گردد.

نکته مهم و اساسی بحث اما ناگزیری جنبش‌های سیاسی اسلامی از پذیرش حقوق اجتماعی-سیاسی زنان بوده است. این جنبش‌ها حضور خود در جامعه را بی‌نیاز از زنان نمی‌بینند. همه سازمان‌های اسلامی دارای یک بخش برای زنان (خواهران) هستند که اولین آن در سال ۱۹۴۴ در مصر به ‌نام «الاخوات المسلمات» بنیان گذاشته شد و قبل از آن حسن البنا در ۱۹۳۳ یک مکتب را جهت تربیه مادران متعهد و معتقد تاسیس کرده بود. این جنبش‌ها به مراتب مختلف حضور زنان در جنبش و حقوق آن‌ها را پذیرفته‌اند. حزب عدالت و توسعه (ترکیه) در مورد زنان رویکرد سهل‌تر نسبت به تمام جنبش‌های اسلامی دارد. به‌گونه‌ مثال، این حزب در کنار این‌که از حجاب به‌مثابه حق پوشش زنان دفاع می‌کند، زنان بدون حجاب اسلامی را نیز در حزب جا داده است. حزب النور، مهم‌ترین گروه سلفی مصر، در نخستین انتخابات پارلمانی پس از مبارک براساس قانون انتخابات تعدادی از کاندیداهای زن را در فهرست جا داده بود، اما بدون تصویر زنان. به ‌جای عکس زنان، تصویر گل را استفاده کرده بود. انقلاب اسلامی ایران با آن‌که در روند قدرت‌گیری از زنان استفاده برد، اما پس از قدرت‌گیری فضا را برای زنان تنگ ساخت که تا امروز جریان دارد. در افغانستان نیز حکومت مجاهدین به‌عنوان جریان اسلام‌گرا در مورد زنان و مشارکت سیاسی آن‌ها رویکرد روشنی نداشت و بعد از آن طالبان که حتا برای زنان حق آموزش قایل نشدند/نیستند. با این‌ حال‌، این جریان‌ها به انواع و اشکل متفاوت با جا دادن زنان در میان خود، از زنان بهره‌کشی کرده‌اند‌.

شرکت زنان در جنبش‌های اسلامی، بیش از آن‌که معلول تغییر در اساس و نظام اعتقادی این گروه‌‌ها باشد، متاثر از عوامل دیگر است. مارینا اوتاوی و اومایمه عبدالطیف در مقاله‌ای با عنوان «زنان در جنبش‌های اسلام‌گرا؛ به سوی الگوی اسلام‌گرا از فعالیت زنان» حضور زنان در جنبش‌های اسلامی را معلول دلایل پیچیده‌ای می‌دانند. اول؛ جنبش‌های اسلام‌گرا به دلیل نیاز به دسترسی به همه بخش‌ها و اقشار جامعه، به حضور زنان در میان اعضای خود نیاز دارند. دوم؛ با افزایش زنان تحصیل‌کرده در دو دهه گذشته، از اهمیت حضور خود در جنبش آگاه شده و این زنان خواهان نقش‌های کلیدی در این جنبش‌ها شده‌اند. سوم؛ شماری از زنان این جنبش‌ها را برای حرکات خود فضای امن یافته‌اند که در آن‌جا بدون به خطر افتادن منزلت اجتماعی‌‌شان و متهم شدن به «غرب‌زده»، «کنیزان غرب» و یا «طرد‌شده‌گان جامعه» می‌توانند برای درخواست حقوق‌شان مبارزه کنند.

لازم به تصریح است که با وجود پیوند جنبش‌های سیاسی اسلامی به یک ریشه، کشورهایی که در آن‌ها این جنبش‌‌ها فعالیت دارند، دارای ساختارهای سیاسی متفاوت، تاریخ، بافت اجتماعی (ملی، قبیله‌ای، قومی…)، ساختارهای خویشاوندی و اقتصادی متفاوتی‌اند و تحولات اجتماعی و سیاسی متفاوتی را تجربه کرده‌اند که وضعیت آن‌ها را تا حدی از یک‌دیگر متمایز می‌کند. این تمایز‌ها در چگونه‌گی رویکرد جنبش‌های سیاسی اسلامی نسبت به زنان، تاثیر دارد.

زنان در جنبش‌های سیاسی اسلامی با وجود آن‌که فعالیت داشتند، ولی بیش‌تر به‌شکل پیاده‌نظام بودند. هر چند رهبران این جنبش‌ها در نخست تحت تاثیر هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و همچنان تفسیرهای غالب از اسلام که بر مانع شدن مشارکت کامل سیاسی و اجتماعی زنان صورت می‌گیرد، تمایلی به قرار گرفتن زنان در سمت رهبری نداشتند، ولی این نکته را درک می‌کردند که کسب جایگاه داخلی و بین‌المللی بدون طرف‌داری از حقوق زنان، حتا به‌شکل زبانی، غیر‌ممکن است. از این رو، این جنبش‌ها برای گسترش فعالیت خود و کسب اعتبار، نیاز به حضور زنان در جنبش‌ها دارند. در مورد طالبان نیز می‌توان گفت که این‌ گروه با آن‌که از یک‌ سو تمام عرصه‌ها را برای زنان بسته و آن‌ها را در کنج خانه‌ها زندانی‌ کرده‌، اما از طرف دیگر دست به ایجاد مدارس دینی دخترانه زده و در صدد عضوگیری، جلب حمایت زنان و همکاری زن در نقش‌های متفاوت است. از این طریق به‌طور مضحکانه‌ای می‌خواهد وزنه ضد زن بودن خود را در نظر عموم کاهش دهد.

جنبش‌های اسلام‌گرا و فرودست‌سازی زنان

جنش‌های سیاسی اسلامی با توجیه و تاکید بر «هویت زن مسلمان» در واقع فرودستی زنان در جامعه را توجیه کرده‌اند. هر چند به‌شکل نقطه‌ای باور به ارتقای حقوق زنان دارند، به‌گونه‌ مثال، آ‌ن‌ها آ‌موزش زنان را تبلیغ کرده و گفتار‌های دیگری در مورد زنان بیان داشته‌اند که می‌توان آن را ذیل عنوان «جنسیت‌گرایی خیرخواهانه» جا داد، اما آن‌‌چه مشهود است، این جریان‌ها وضعیت زن مسلمان را از آغاز به‌شکل ساختاری از ریشه دچار مشکل ساختند. آن‌ها با استفاده از نص و با توجیه نابرابری‌ها، ریشه تبعیض را محکم‌تر ساختند.

فتنه صباح در کتاب «زن در ناخودآگاه مسلمان» خیلی واضح نشان می‌دهد که در ناخودآگاه فقه اسلامی زن هیچ مسوولیتی جز تمکین به نیازهای جنسی مرد ندارد و ابژه لذت جنسی برای مردان به حساب می‌آید. در واقع همین وجه ناخودآگاه در فقه اسلامی در دیدگاه اسلام‌گرایان تیوریزه شده و با عمل‌کرد جنبش‌های سیاسی اسلامی صورت عملی به خود گرفته است. فاطمه صادقی ادعای «ایجاد جامعه عادلانه» برای همه اقشار توسط اسلام‌گرایان در ایران پس از انقلاب را با ذکر نمونه‌های روشن به چالش می‌کشد و معتقد است که اسلام‌گرایی سبب ترویج خشونت و فرودست‌سازی زنان شده است. جنبش‌های سیاسی اسلامی با آن‌که امروزه سعی در پذیرفتن حقوق سیاسی زنان دارند، و‌لی به لحاظ نظری از پایه با بن‌بست مواجه‌اند. ایده‌آل جنسیتی اسلام‌گرا‌ها بر‌اساس برابری استوار نبوده و قادر به از بین بردن مشکلات فرهنگی که زنان با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، نیستند.

گروه طالبان نمونه آشکار برآیند جریان‌های اسلام‌گراست که با سرسختی زیاد سعی در تطبیق آن‌چه این جریان در آغاز به آن باورمند بوده، دارد. هر ممنوعیتی را که طالبان وضع می‌کنند، برای آن اساس دینی می‌تراشند و این‌گونه می‌خواهند جامعه ایده‌آل اسلامی خویش را نمایش دهند؛ عملی که اسلام‌گرایان «میانه‌رو» در نوع منعطف‌تر آن از خود بروز می‌دهند. با این ‌حال و به‌عنوان سخن پایانی می‌توان گفت که برای جنبش‌های اسلام‌گرا موضوعات دیگر نظیر «جامعه اسلامی» و «قانون اسلامی» یا «حکومت اسلامی» در اولویت است و زن به‌‌عنوان مساله دست‌چندمی در نظر گرفته شده است و در نتیجه این جریان‌ها قادر به ایجاد افق رهایی‌بخش برای زنان نیستند.

دکمه بازگشت به بالا