گزارشها و ویدیوهایی که از الاهه دلاورزی و بستهگانش در فضای مجازی رسید، گوشهای از وضعیت دردناک و فاجعهبار حقوق بشر در افغانستان را بر آفتاب افکند. هنوز همه جوانب قضیه یادشده با تمام کیف و کان آن روشن نشده است؛ زیرا گروه حاکم اجازه نمیدهد که تحقیقات آزاد صورت بگیرد. رسانهها نمیتوانند آزادانه درباره آن گزارش تهیه کنند. نهادهای مدنی مدافع حقوق زنان نیز دیگر اجازه فعالیت ندارند و مسوولان دستگاه عدلی و قضایی فاقد استقلال و بلکه دستنشانده گروه حاکمند و سیاست حاکمان، براساس فرمان صریح امیرالمومنینشان این است که انتقادی از اعمال رهبران و مسوولان رژیم آنان نباید در افکار عمومی مطرح شود. در چنین وضعیتی، تشخیص حقیقت به سختترین کار ممکن تبدیل میشود.
یکی از پرسشهای اساسی مربوط به این موضوع این است که آیا الاهه یگانه قربانی وضعیت کنونی است؟ آیا دختران دیگر در افغانستان در معرض این تاراج و چپاول قرار ندارند؟ آیا همه زنان دوم و سومی که رهبران و فرماندهان طالبان در این مدت اندک گرفتهاند، همه در سن قانونی ازدواج قرار داشته و ازدواجشان به رضایت و خشنودی دختران صورت گرفته است؟ آیا مناطقی که زیر چکمههای هزاران جنگجوی طالبان به بهانه بغاوت، مورد مجازات قرار گرفته از این تعرضات مصون مانده است؟ گزارشهای منابع محلی میرساند که نهتنها طالبان، بلکه افزون بر آنان تروریستهای خارجی موجود در زیر پرچم طالبان، یکی از غنایمی که به آن دل بستهاند، دختران مردم افغانستان است. طبق این گزارشها، دلالان محلی طالبان به افراد انصارالله تاجیکستان، تحریک اسلامی اوزبیکستان و سایر جنگجویان خارجی اعلان کردهاند که تأمین زن و خانه برای آنان را تضمین میکنند. خصوصاً که شرایط فقر و تنگدستی، خانوادههای فراوانی را در افغانستان از این بابت آسیبپذیر ساخته است.
آنچه بر دشواری قضیه میافزاید و احتمال افزایش این جنایتها را بالا میبرد، علاوه بر رویکرد امنیتی حاکمان و فقر اقتصادی محکومان، یک عامل فرهنگی ظالمانه است که به داوری جامعه در برابر قربانیان این حادثه پیوند دارد. در جامعه افغانستان وقتی زنی مورد تجاوز قرار بگیرد، به جای آنکه مجرم و جنایتکار مورد مجازات هنجاری قرار گرفته و احساس شرمندهگی کند، قربانیای که با بیگناهی در معرض جنایت قرار گرفته است، بار سنگین و کمرشکن شرمساری را به دوش میکشد و در معرض انواع قضاوتهای بیجا و ملامت بیمعنا قرار میگیرد. جامعه با این عمل خود در جنایت سهم میگیرد و قساوت در حق مظلومان را به اوج میرساند. کسی که قربانی شده است تا سالها و چه بسا تا آخر عمر به چشم انسانی معیوب دیده میشود؛ حال آنکه او هیچ تقصیری در ماجرا و هیچ لکهای بر دامن ندارد. این رویه غیرانسانی به جنایتکاران جرأت میدهد تا بر شمار بیشتری از انسانهای آسیبپذیر جامعه تعرض کنند و زندگیهای بیشتری را در معرض تباهی قرار بدهند.
باید با این وضعیت غیرانسانی و سراسر ستمگرانه به مقابله برخاست. باید از قربانیان جرمزدایی کرد و مجرمان واقعی را به مجازات رساند. مجازات قانونی در برابر محاکم و مجازات هنجاری در برابر اجتماع. باید احساس سرافکندهگی را به جنایتکار برگرداند و قربانی را از هر آلودهگی و خجالتی مبرا دانست. باید به قربانیان جرأت داد که درد خود را آشکارا فریاد و حق خود را دلیرانه مطالبه کنند. باید در تریبونهای عمومی، منابر، رسانهها و شبکههای اجتماعی گفت که نه قربانی سزاوار تیر طعنه و ملامت است و نه خانوادهاش مستحق سرافکندهگی و خجالت. سعید خوستیها باید سرافکنده باشند، نه الاهههای کشور.