برگشت به خوانش امیر عبدالرحمان خانی از دین

محمد میهنپور
دو روز قبل محمداشرف غنی احمدزی، نامزد ریاست جمهوری، با تعدادی از علمای کشور در تالار لویهجرگه صحبت کرد. او در صحبتهای خود به استثنای خواهش از علما که مردم را به رأی دادن و حضور در پای صندوقهای رأی تشویق کنند، درباره دین اسلام، جایگاه دین، نقش علمای افغانستان در گسترش دین و جایگاه امام بخاری و هرات و بلخ در گسترش دین حرف زد. او بار دیگر از فرمان خود درباره ایجاد دارالافتای حکومتی حرف زد، از تصمیم حکومت درباره سرمایهگذاری در حوزه احیای دین خبر داد و از نیاز به تأسیس یک دانشگاه مدرن در حوزه علوم دینی سخن گفت. از علم کلام و جایگاه فقه حنفی نیز گپ زد.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود به علما و منابعی اشاره کرد که در زمان امیر عبدالرحمان زیر نظر حکومت نوشته شدهاند و گفت که میتوان از آنها به عنوان تولیدات داخلی استفاده کرد و میتوان بار دیگر به چنین شیوهای برای تولید متن دینی متوسل شد.
در این باب تذکر نکات ذیل را لازمی میدانم:
– غنی از نگاه فکری و با درنظرداشت پیشینهی تحصیلات و پژوهشهای خود، یکی از شیفتهگان راه و رسم امیر عبدالرحمان خان و طرز حکومت وی است. او خواهان ایجاد حکومت مقتدر مرکزی از همان نوع است که برای نخستین بار در این سرزمین از سوی امیر عبدالرحمان خان ایجاد گردید.
– یکی از کارهای عمده حکومتداری امیر عبدالرحمان این بود که جامعه روحانیت یا علما را به عنوان یک نهاد متکی بر خود، مستقل و منتقد نظام رسماً لغو کرد و آن را به دولت/حکومت مدغم ساخت. بعد از حکومت عبدالرحمان خان است که علما جزئی از حکومت میشوند. وقف لغو میگردد و به حکومت تعلق میگیرد. برای پیوستن به عالمان نهادهای حکومتی، امتحان و معاش حکومتی مقرر گردید. حکومت برای نخستینبار قرائت یا به عبارت دقیقتر گفتمان رسمی از دین را با استفاده از علمای رسمی برساخت و به این نهاد تازهتأسیس وظیفه سپرد تا آن را رسماً تبلیغ کند.
– عبدالرحمان خان برای برساخت قرائت/روایت حکومتی کتابهای فروانی به کمک علمای دینی نوشت و این کتابها را چاپ و به تمام مساجد و مراکز دینی توزیع کرد.
– امیر برای نخستینبار در تاریخ این منطقه با نوشتن کتاب تقویمالدین، خطبای مساجد افغانستان را مکلف ساخت تا خطبهی جمعه را با استفاده از این کتاب ایراد کنند.
– محور اصلی این قرائت رسمی از دین را اطاعت از امیر، زکات، جهاد، تقسیم انسانها به کافر و مسلمان و چگونهگی حراست از ملک خداداد افغانستان شکل میداد. اطاعت از امیر و انجام هر امر به اجازهی امیر، محوریترین گرهگاه این روایت است.
– این حرکت امیر آغاز حکومتی ساختن و وابسته ساختن نهاد روحانیت و علما در افغانستان معاصر به شمار میرود. از اینجا است که ستون معیشت علما بر ستون دین حکومتی استوار میگردد و دین معیشتاندیش جای دین آخرتاندیش و عارفانه را میگیرد.
-داستان چگونهگی برساخت قرائت رسمی امیر عبدالرحمن خان با استفاده از همان قاعدهی نظری قدرت، دانش و مشروعیت جالب و خواندنی است. او علما را موظف و مکلف میساخت تا در هرموضوعی که او تعیین میکرد، آنطوری که او میخواست آیات و احادیث را جمعآوری و ترتیب کنند. سپس در یک نشست مشترک با رییس شورای علمای وقت و قاضیالقضات عمدتاً در پغمان شخصاً به بررسی آیات و احادیث جمعآوری شده در همان قضیه میپرداخت و شخصاً به صورت گزینشی هدایت میداد تا کدام آیت و حدیث را در همان موضوع انتخاب کنند و کدام را حذف.
– تأثیر برساخت قرائت رسمی امیر عبدالرحمن خان بر دین و حوزهی دینی در افغانستان قابل بررسی و مطالعات عمیقتر است. به باور نویسنده این سطور، برساخت آن قرائت رسمی از دین بر فهم و برداشت ما از دین تأثیر عمیق برجای گذاشته است.
– از صحبتهای محمداشرف غنی چنین برمیآید که او نیز در صدد احیای پروژه ناتمام عبدالرحمان خان در باب ارایه قرائت رسمی از دین است. او به عنوان نمونه از همان علما و کتابهایی نام برد که در زمان امیر و به فرمایش امیر به رشتهی تحریر در آمدهاند.
– اما نکته قابل تأمل دیگر این است که در این تقلا در صدد تکمیل برنامه ناتمام شاه امانالله خان نیست؛ چون امانالله خان برعکس سلف خود راه متفاوتی را در برخورد با علما و نهاد رسمی روحانیت پیمود. این موضوع نیز تلاشهای پارادوکسیکال غنی را در برخود گزینشی با تاریخ به نمایش میگذارد. او گاهی از تکمیل فصل ناتمام امانالله خان صحبت میکند و در جایی از امیر عبدالرحمان خان تقلید میکند. این تناقض آشکار است.
– گذشته از همهی اینها، تلاش برای ارایه قرائت رسمی از دین از سوی هر حکومتی نامعقول و حرکتی به سوی خودکامهگی و استبداد است. حکومت نمیتواند به احیای دین اقدام کند. حکومت خود نماینده یک ایدیولوژی و قرائت خاصی از سیاست و تعاملات فرهنگی-اجتماعی است. قرائت رسمی حاکم از دین نیز تابع و در راستای تقویت و استحکام ایدیولوژی حاکم صورت میگیرد. حکومت میتواند به عنوان یکی از بازیگران عمده در راستای تسهیل سیالیت فکر و اندیشه گام بردارد، اما نمیتواند دست به برساخت و ایجاد روایت دینی بزند. این دیگر با منطق نظامها و حکومتهای مردمسالار و با منطق و فلسفه معاصر سازگاری ندارد و تجربه ثابت میسازد که چنین اقدامی به ضرر دین و دنیا است.