در امتداد یک دره کوهستانی که انبوهی از درختان بید و سپیدارهای پیر، خیمهها، کپرها و خانههای گلی را در آغوش گرفته است، صفهای وجود دارد که بیشتر محل تجمع نوعروسانِ کمرو و تازهدامادهای خوشلباس است تا درباره رنگهای زندهگیشان تصمیم بگیرند و بر آراستهگی حجلههایشان بیفزایند. مکانی که شعر، تار و سوزن را در هم آمیخته و تصویری از ظریفکاری و زیبایی را به نمایش گذاشته است.
وقتی نسیم ملایم روستا با گرمی آفتاب نودمیده بر رنگهای سرخ و سبز این پردههای دستدوزی میتابد، نمای محصورکنندهای از زییایی و هنر را به نمایش میگذارد که هیجانانگیز و روحنواز است. ضمیر پنهان هنرپرور هر انسانی از اهتزاز آن پردههای گلگلی و رنگی، به وجد میآید. چه کسی جز یک زن، میتواند خالق این درهمآمیختهگی شعر، تار و سوزن باشد؟ زیباییای که از دل سنت روستایی برخاسته و خالقش زنی است که جنگ نگذاشته است بیشتر تحصیل کند تا به جای گلدوزی روی تکه، استاد دانشگاه یا معلم و یا نقاش شود.
26 سال پیش وقتی در اوج بحران، خشونت و گرسنهگی صالحه پردهدوزی را با تار و سوزن شروع کرد، تصور نمیکرد که روزی دستدوزیهایش خانه صدها نوعروس را تزیین کرده و هزاران بیت از شعرهای بیدل ـ این شاعر و نویسنده نامدار ادبیات پارسی دری ـ را به خانههای مردم در دل روستاها و شهرها ببرد. زنی که در لیسه خدیجه جوزجانی مکتب خوانده، از پدر شاعرش مولانا و بیدل یاد گرفته و زندهگی مسیر او را در میانه تار و سوزن و بیدل پرتاب کرده است تا هزاران تکبیت او را با تار، سوزن و رنگ روی تکههای نخی حک کند. تکهها که هر کدام به خانهها، دهلیزها و پنجرههای متفاوتی در شهرها و روستا آویزان میشود تا همیشه در معرض دید قرار بگیرد و هر کسی وقتی از کنارش رد میشود، لحظهای به زیبایی شاعرانه، ترکیب رنگها و بافت هنرمندانه آن خیره شود. انگار اثر هنری را دیده که از دوره باستان برجا مانده است.
صالحه باشنده اصلی ولسوالی مرغاب غور است که یک کارگاه گلدوزی را در دره «کچن» مدیریت میکند. شش دختر نوجوان در کنار او گلدوزی یاد میگیرند و خودش بهعنوان مربی و استاد در راس کار قرار دارد. او که به مهارت در گلدوزی مشهور است و تا حال دهها زن و دختر نوجوان را گلدوزی آموزش داده است، با کمی افتخار و غرور میگوید: «مه شاگردان زیاد دارم که ده پیش خودم گلدوزی و بیدل یاد گرفتن. بعضیشان فعلاً گلدوزی میکنن و بعضیشان در مکتبها معلم هستن.» بعد با قهقهای که امواجش در میان پردهها پیچیده و ترکیبی از رنگ، تار، شعر، خنده و سوزن را به نمایش میگذارد، ادامه میدهد: «ولی 100 سال ده گلدوزی مه نمیرسن. هر چه نباشه، مه استادشان هستم.»
گلدوزیهای دستی و سنتی صالحه از آنجا در میان مردم خریدار و مشتری دارد که بافت، رنگ، ترکیب و خطکشی آن متفاوت است. از همه مهمتر، تکبیتهایی از بیدل در تمام آثار دستدوزی او حک شده است تا اینطور عشقش به بیدل را به نمایش گذاشته و پیام او را به دل دورافتادهترین روستاها و شهرهای شمال افغانستان ببرد.
آشنایی با بیدل
صالحه هرچند دانشگاه نخوانده، اما مکتب را در دوره مهاجرت در لیسه خدیجه جوزجانی در ولایت جوزجان فرا گرفته است؛ جایی که در زمان رژیم کمونیستی به مسکو کوچک مشهور بود و دروازه مکاتب به روی زنان و دختران گشوده ماند تا از مزیت سواد و آگاهی محروم نشوند. در آن زمان صالحه از نزد پدرش بیدل هم یاد میگیرد؛ دختری که در مکتبش به بیدلشناس مشهور میشود و بعد جنگهای داخلی و ظهور مجاهدین زمینه درس و تحصیل بیشتر را از او میگیرد. با آن هم او بیدلخوانی و عشق به بیدل را در دل نگه داشته و در طی سالها تلاش کرده تکبیتهای این شاعر بزرگ را با هنر گلدوزی عجین کند.
هرچند بیدل از افغانستان است و کلیات و اشعارش در گذشته بیشتر خواننده داشته، اما به دلیل پربار بودن و برجستهگی اشعارش نهتنها در افغانستان، بلکه در کشورهای حوزه تمدن زبان پارسی کمتر به او پرداخته شده است. صالحه که ادبیات کلاسیک پارسی دری را خوانده و صرف و نحوه را بهگونه سنتی فرا گرفته است، باور دارد که در گذشتهها مردم زیادتر در مساجد و مکاتب بیدل و حافظ میخواندند، اما حالا کمتر میخوانند.
صالحه تا سه سال پیش برای دختران روستاهایی که در امتداد دره «کچن» واقع شده، علاوه بر گلدوزی، قرآنکریم، بیدل و حافظ نیز آموزش میداده است. میگوید: «زنهای اینجا بسیار استعداد یادگیری دارن. نهتنها در گلدوزی، بلکه در همه چیز ذهنشان خوب است.»
خطکشی پردهها توسط صالحه انجام میشود. او گلها را روی پارچه نخی سفید میکشد، شعرها را مینویسد و رنگها را برای دوخت انتخاب میکند. بعد شاگردانش با تار و سوزن این خطخطیها را پر میکنند. هرچند خودش در مواردی دست به سوزن و تار میبرد، اما میگوید: «حالا دوختن با سوزن برایم سخت شده. میدوزم، اما زیاد دوخته نمیتوانم. خسته میسازد. باز دخترهای جوان که تازه یاد گرفتن، خوبتر میتانن بدوزن و سرعتشان هم بیشتر است.»
اشعاری که صالحه برای پردههای دستدوزیاش از بیدل انتخاب میکند، بیشتر پندآمیز است. او به یاد میآورد که تکبیت «یک قدم راه است بیدل از تو تا دامن خاک/بر سر مژگان چو اشک ایستادهی هوشیار باش» نخستین شعری بوده که روی یک پرده دوخته است.
نان، سوزن و زندهگی
صالحه چرخ معیشت خانواده پنجنفری ـ سه فرزند، خود و شوهرش ـ را از همین راه تامین میکند. پردههایی که او و شاگردانش میدوزند، قبلاً در روستاها و مناطق دورافتاده خریدار داشت؛ اکنون اما در شهرها نیز خریدار دارد. از این نگاه، بازار کار او در چند سال اخیر خوب شده است. هرچند وضعیت اقتصادی بدی که بعد از سقوط جمهوریت به میان آمده، تاثیرش را روی کار کوچک صالحه گذاشته، اما او میگوید: «وضعیت مردم خوب نیست، ولی باز هم عروسیها زیاد است و مردم برای خریدن پردههایم میآین.»
پردههایی که در این کارگاه ساخته میشود، از سه تا ده هزار افغانی به فروش میرسد.
از سوی دیگر، شماری از فروشندهگان در شهرها نیز با این کارگاه قرارداد دارند تا برایشان از این پردهها آماده کند. صالحه باور دارد که گلدوزی زندهگیاش را تغییر داده است. او میگوید: «هرچند پول پیدا کردن با تار و سوزن سخت و بسیار حوصلهگیر است، با آن هم درامدش نسبت به شرایط افغانستان خوب است و مه از آن راضی هستم.»
حمایت از زنان کارآفرین و سکتورهای خصوصی در روستاهای افغانستان، وجود ندارد. خصوصاً بعد از سقوط دولت به دست طالبان، هیچ توجهی به روستاها صورت نگرفته است. هرچند در زمان جمهوریت ریاست امور زنان غور و ریاست اطلاعات و فرهنگ این ولایت به کارگاه صالحه کمک کردهاند، اما صالحه باور دارد که کمک آنها زیاد مفید نبوده و آنها برای برنامههای خود و گرفتن چند عکس، این کار را انجام دادهاند.
در این میان شاگردان شاغل در این کارگاه نیز درامد ماهانه دارند و از این طریق برای خود و خانوادههایشان کمک میکنند. این دختران جوان که بیشتر کمرو و خجالتی نیز هستند، بهگونه خصوصی و در خانههایشان نیز گل میدوزند و در اکثر موارد جهیزیههای نوعروسان را آماده میکنند؛ اما باید نقشهکشی و کارهای قلمی این پردههای تزیینی را صالحه انجام دهد. کاری که صالحه در آن حرفهای شده است. افزون بر این، صالحه تکبیتی از بیدل را نیز روی پرده حک میکند تا شعر و نام و نشان بیدل در خانههای نوعروسان زنده باشد.
فارغ از رنگ، زیبایی و تقویت هنر دستی که این کارگاه به وجود آورده، پردهنوشتهای صالحه میتواند بخشی از حافظه جمعی باشد و توجه تودهها را به شعر بیدل بیشتر جلب کند. از آنجایی که این پردهها همیشه در معرض دید است و در جایی آویزان میشود که مردم ببینند، سبب تشویق دیگران برای خواندن بیدل و آشنایی با اشعار و آثار او خواهد شد. کاری که به گسترش فرهنگ شعرخوانی و هنر انجامیده و زمینههای علاقهمندی به شعر، زیبایی، رنگ و تار را بیشتر میکند.
برای صالحه توضیح میدهم که این کارش نوعی از ترویج فرهنگ است و میتواند پیامدهای مفیدی برای جامعه داشته باشد. در حالی که با دقت به حرفهایم گوش میدهد، با لبخندی ملیح پاسخ میدهد: «به این بُعدش فکر نکرده بودم. راستی هم که مردم ره با بیدل آشنا میسازد. مثلاً همین شاگردهایم فعلاً شعرهایی را که نوشته میکنم، میخوانن و سبب آشناییشان شده است.»