ناصر خسرو، به دلیل داشتن ویژگیهای منحصر به فرد، شاعریست که بیشتر بر ارزشهای اخلاقی، خردورزی و دانشی اتکا دارد و به تعبیر معروف: «مضاف بر شاعر بودن، معلم اخلاق است، حکیم است، متکلم و فیلسوف»(1)
همین مشخصههای ارزشی – به ویژه تاکید برای فراگیری دانش- است که تصویر روشنی از شخصیت این سخنور فرزانه ارایه میدهد و از چشمانداز ارزشی، چهرهی متعهدانهی ناصرخسرو را نشان میدهد:
«نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن زسرباد خیرهسری را
سپیدار مانده ست بیهیچ چیزی
ازیرا که بگزید او کمبری را
اگر تو از آموختن سربتابی
نجوید سرتو همی سروری را
بسوزند چوب درختان بیبر اگر
سزاخود همین است مر بیبری را
درخت توگرباردانش بگیرد
به زیرآوری چرخ نیلوفری را» (2)
از این دست نمونهها را، فراوان میتوان در دیوان ناصرخسرو (وآثاردیگرش) بازیافت که دریک سخن، همه بازگوکنندهی ستایش او از دانش است؛ اما مهمترین مساله مورد بحث در این نبشته، تامل در شکوههای این شاعر از ناملایمات روزگار است.
در اینجا میکوشم با بازخوانی چند بیت از دیوان شاعر، به گونهای، مفاهیم این شکوهها (شکواییهها) را بررسی کنم.
ناصرخسرو یگانه شاعریست که بر بنیاد داشتن عقاید «باطنی»، و در پی انجام ماموریتش به عنوان «حجت خراسان»، مورد اذیت و آزار فراوان قرار گرفته و سرانجام در سالهای پسین عمرش، «تراژیدی تبعید» را تجربه کرده است.
تجربه این تراژیدی، مهمترین چیزی است که هویت ناصرخسرو را به حیث «شاعر پرخاشگر» برای ما تصویر میکند و عنصر «مقاومت» در برابر «استبداد» زمانش را در فرهنگ شهامت معنی مینماید.
افزون بر سایر قصیدههای شکوهآمیز ناصر خسرو که در دیوان او درج است، یکی هم قصیدهی 65 است که با شکوهی شاعر از دوری خراسان آغاز مییابد و به نظر نگارنده- از لحاظ تاریخی- بازگوکنندهی حالت فردی ناصر و وضعیت ناهنجار خراسان آن زمان است:
«که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان راکه بی من حال تو چون؟
گر ایدونی وایدونست حالت
شبت خوش بادوروزت نیک ومیمون
مراباری دگرگونست احوال
اگر تونیستی بیمن دگرگون
ز جور دهر الف چون نون شدهستم
ز جور دهر الف چون نون شود، نون
مرا دونان زخان ومان براندند
گروهی از نماز خویش ساهون
خراسان جای دونان گشت، گنجد
به یک خانه درون آزاده بادون؟
نداند حال وکارمن جزآن کس
که دونانش کنند ازخانه بیرون
همانا خشم ایزد برخراسان
براین دونان بباریدهست گردون
که او باشی همی بیخان و بیمان
دروامروز، خان گشتند وخاتون
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قومها ماناند وقارون» (3)
در بازخوانی این چند بیت به روشنی دستیاب میشود که ناصر خسرو، تصویری از یک جامعهی استبدادی (خراسان آن عصر) ارایه میکند که به نحوی بازگوکنندهی وضعیت اسفبار تاریخی است؛ وضعیتی که مردمان «دونان» را بر سرنوشت «درون آزاده»ها و آزادگان چیره ساخته و سازش با این ناهنجاریها، از عهدهی این حکیم آزاده به دور است.
همین ویژگیهای «پرخاش» و نارضایتی در اندیشه ناصرخسرو است که به عنوان شکواییههای شیوا و مرثیههای جانگداز، از دهن شاعر بیرون میشود و به تعبیری: «مخاطب را مجاب میکند.»(4)
انتقاد از ناهنجاریها و تاختن بر مفاسد، مهمترین مسالهای است که به نقل از داکتر «جعفرشعار»: «گوهر ارزشهای کلامی ناصر خسرو را در اشعارش میسازد و چهرهی ناصر را از سخنوران همعصرش، متمایز میکند»(5)
با استناد بر توجیه بالا، در ابیات بعدی همین قصیده (قصیدهی 65) مساله انتقاد از ناهنجاریها، روشنتر بیان شده و عناصر و عوامل این نابهسامانیها با بررسی ژرف، کالبدشکافی گردیده است:
«به مکر و غدر میرد هر که دل را
به مکر و غدر دارد کرده معجون
همی خوانند بر منبر ز مستی
خطیبان آفرین بردیو ملعون
تو ای جاهل برو با آل هامان
مرابگذار با اولاد هارون
بهشت و کافر و زندان مومن
جهانیست، ای به دنیا گشته مفتون» (6)
پرواضح است که انتقاد از ناهنجاریها وایستادن یک تنه دربرابر سنتهای خرافی، حساسیتها و حسادتهای فراوانی را به عنوان مهمترین چالشها، فراراه آدم شکل میدهد که بیگمان، ناصر خسرو این حساسیتها وحسادتهای شماری از نامردان و نامردمان – وبه تعبیر خودش «اوباش بیخان ومان»- را مانند سدی استوار در برابرش ایستاده میدید؛ ولی با قدرت پرخاش وگاه با «مشتهای حوصله» این سدمحکم را میشکست و هرگز در برابر زور و تزویر، کرنش نمیکرد.
باتوجه به اینکه «مقاومت» در برابر «استبداد» زمان و تاختن بر مفاسد اخلاقی، یکی از ویژگیهایی است که برمیگردد به عنصر تعهد در اندیشه این شاعر؛ اما شکوهی ناصر- که بیانگر همان حساسیتهای چالشآور در برابر سیلان اندیشه اوست – از ارزش زیادی برخوردار است؛ زیرا همین ویژگی شکوه از روزگار و آدمهای دون حاکم بر روزگار وی است که تصویری روشن از چگونگی و چندگانگی وضعیت آن عصر را فرارویمان میگذارد و بر مبنای درک همین مساله است که میفهمیم تاریخ دیروزمان چه بود و چه فراز و فرودهایی در گذشتهی پار پیرار ما وجود داشت.
شکوه از «فلک کجمدار» و دشمنی با «اهل دانش» با وصف آن که در اندیشههای متعدد شاعران و سخنسرایان دیگر (به ویژه خیام و حافظ) بارها تکرار شده؛ اما مشخصهی اندیشه و جهانبینی ناصر خسرو، جدا از سخنوران دیگر است؛ زیرا وی در بسیاری از مرثیهها و شکواییههایش، تصویر تاریخی روشنی را فرادید ما میگذارد که با توجه به آن، میتوانیم برداشت تاریخی معین را از وضعیت آن زمان داشته باشیم.
مورد دیگر که در بازخوانی اشعار ناصر خسرو (به ویژه بازخوانی شکوههایش) یافت میشود، تاکید پیوسته او بر ارزشهای اخلاقی است؛ زیرا با توجه به همان گپ نخست، ناصر خسرو شاعری «متعهد» است و همین ارزش (تعهد) «ملکه» در ذهن اوست.
ویژگی دیگر ناصرخسرو در عرصهی سخنپردازی این است که او با توسل بر گوهر انسانی، بینش و بیان تغزلی (به مفهوم مغازلهای آن) ندارد و «مسوولیت حکمتآمیز و لاهوتیش، ذوق تغزلگرایی و هوسهای ناسوتی را در او مهار کرده است.» (7)
از اینرو، وی به انتقاد شدید از شاعرانی میپردازد که بدون توجه به ارزشهای عقلانی، به مدح و ستایش «زلفک عنبری» و ثناخوانی «بدگهران» پرداخته و «دُر لفظ دری» را «در پای خوکان» میریزند:
«صفت چندگویی به شمشاد ولاله
رخ چون مه و زلفک عنبری را
به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایهست مرجهل و بدگوهری را
به نظم اندرآری دروغی طمع را
دروغست سرمایه مرکافری را
من آنم که در پای خوکان نریزم
مراین قیمتی دُّرلفظ دری را» (8)
جلال همایی پژوهشگر معروف و استاد برجستهی ادبیات فارسی در بخشی از مقالهی «ارزشهای چندگانه در اشعار ناصرخسرو» مینویسد: «بهترین ارزش تفکر ناصرخسرو را هنگامی دریافتم که با محتوای ذهنی آن مانوس شدم. در اول، درک معنایی برخی شعرها برایم دشواربود؛ اما وقتی به ژرفای تفکر و جهانبینی این شاعر حکیم عمیق شدم، دیدم اولین ارزش معیاری در سخن حکیم، مفهوم «پرخاش» است که به مثابهی حکم اخلاقی از اندیشهی او جاری شده است.» (9)
مهمترین ویژگی ناصرخسرو در بیان شکوهها این است که او در لابلای شکوه از نابهسامانیهای آدمها و روزگار، یکسره بر متکای مایوسیت و جبراندیشی محض تکیه نمیزند؛ بلکه با برشماری تکتک ناهنجاریها، راه تازهی مبارزه با آنها را نشان میدهد؛ هرچند در نگاه نخست مایوس، تنها و سرخورده به نظر میآید:
«جز جفا بااهل دانش مرفلک را کار نیست
زان که دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
بد به سوی بدگراید، نیک با نیک آرمد
این مرآن را جفت نی و آن مر این را یار نیست»
و پس از بیان شکوه از نابهسامانیها، به مددخرد(عقل)، راه چاره را اندیشمندانه نشان میدهد:
«مشک با نادان مبوی و خمر نادانان مخور
کاندرین عالم زجاهل صعبتر خمارنیست
مارخفتهست این جهان زوبگذر و با او مشور
تانیازارد ترا این مارچون بیدار نیست
آنچه دانا گوید آن را لفظ و معنی تاروپود
وآنچه نادان گوید آن را هیچ پودو تار نیست
دامداران را بدان و دورباش از دامشان
صید نادانان شدن سوی خرد جز عار نیست» (10)
شکوهها (شکواییهها) در شعر فارسی از نظر محتوا، گونههای مختلف دارد. محتوای شکوههای بیشتر شاعران، ناشی از دردهای روزمرگی است؛ اما بحث ناصر خسرو با توجه به همان اصل تعهد و مسوولیت فی نفسهاش، جدا از دیگران است؛ زیرا او دردی از جنس روزمرگیها ندارد. درد او درد جمعی است و مهمترین اصل توجه بیشتر مخاطبان به شعر ناصرخسرو، از همینجا شکل میگیرد؛ زیرا وی همه چیز را در حوزهی خرد جمعی مطرح میکند و از پرویزن تجربهی همگانی میگذراند. مانند تجربهی همگانی غربت «در قصیدهی 6 که بخش کوتاهی از آن را به عنوان نمونه، باز میخوانیم:
«آزرده کرد گژدم غربت جگر مرا
گویی زبون نیافت زگیتی مگر مرا
درحال خویشتن چوهمی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گر در کمال فضل بود مرد را خطر
چون خواروزار کرد پس این بیخطر مرا؟
نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا» (11)
همین بحث ارایه تجربه جمعی در شعر است که به قول داکتر «کدکنی» «زمینه ایصال و رسانگی» را در ذهن مخاطب (خواننده یا شوندهی شعر) ایجاد کرده و در قصاید شکواییهآمیز، ناصرخسرو را شاعر تجربهپسند و همهپذیر معرفی میکند؛ زیرا ناصرخسرو شاعریست که جهانبینیاش بر محور برداشتها و تعلقات فردی و روزمرگی شکل نمیگیرد.
در لابلای برگهای دیوان حکیم ناصرخسرو، به بیتها و گاه به قصاید مکملی برمیخوریم که محتوای آنها را شکوههای جانگداز و مرثیههای جانسوز در برگرفته است. این شکوهها، هریک از دید تقویمی، هویت مشخص دارند و به نوعی هرکدام، بازگوکنندهی یک رویکرد تاریخیاند؛ اما دستیابی به اینها هنگامی برای مخاطب میسر میشود که وی، آشنایی ژرف با اندیشه، زندگی و جهانبینی ناصرخسرو داشته باشد.
پانوشت:
1- داکتر مهدی محقق، تحلیل اشعار ناصرخسرو، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1368، ص147.
2- هزار سال شعر فارسی، به انتخاب جعفر ابراهیمی، احمد رضا احمدی، اسدالله شعبانی و سیروس طاهباز، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، چاپ پنجم، 1380، ص ص 65-66.
3- دیوان ناصرخسرو، جلد اول، به تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، چاپ آَفسیت، 1366، کابل، ص ص 144-145.
4- محمد حسین رکنزاده آدمیت، مجلهی ارکان سخن، انتشارات موسسهی مطبوعاتی مشرق، ایران، 1347،ص 301.
5- داکتر محمد جعفرشعار، ارزشهای کلامی در اشعار ناصرخسرو، انتشارات نقره، تهران 1374، چاپ دوم، ص177.
6- دیوان ناصرخسرو، چاپ کابل، ص 145.
7- فیروزالدین شیروانلو، جستاری بر قصاید ناصرخسرو قبادیانی، انتشارات اندیشه، چاپ اول، تهران 1379، ص 23.
8- دیوان ناصرخسرو، چاپ کابل، ص 147.
9- جلال همایی، یادداشتهای چاپناشده، مجلهی کیهان فرهنگی، شماره7 تیرماه 1378، ص 37.
10- دیوان ناصرخسرو، با مقدمهی علی اکبردهخدا وسید حسن تقیزاده، انتشارات تقوی، ایران، چاپ هفتم با اضافات، 1380، ص240.
11- دیوان ناصرخسرو، چاپ کابل، ص ص 11-12.