طبق اصل دوران اقتصادی و تجارت بیشتر دولتها به شکل هدفمندانه و غیر عمدی مجبور اند دوران اقتصادی را طی کنند تا ساختار اقتصاد توسعه مقاومتی و قدرت سیاسی پایدار را در کشورشان بنا کنند. کشورهای اروپایی (اعضای اتحادیه اروپا)، امریکا و کشورهای آسیایی (چین، هند و جاپان) از جمله کشورهای در جهان استند که برای برد میدان نبرد اقتصادی سالها تلاش کردند. اروپا و امریکا یکی پی دیگر برنده میدان جنگ اقتصاد جهان بودند. آیا این جنگ اقتصادی شکل تعادل خود را میگیرد؟ و قاره آسیا برنده این نبرد خواهد بود؟ به چه مدتی امور جهانی در قاره آسیا شکل خواهد گرفت؟ و افغانستان در همسایهگی چین. در این مقاله به پرسشهای فوق تمرکز شده است.
اینکه ادعای امریکا علیه چین در مورد ویروس کرونا حقیقت دارد یا نه، ولی ترمپ میخواهد ضعف و ناتوانی مدیریتی خودش را پنهان کند و افکار عامه را به نفع خود سوق دهد. ترمپ نتوانست در زمان ریاستجمهوری خود، اقتصاد تجارتی امریکا را حفظ کند. با نزدیک شدن انتخابات و افزایش نارضایتیهای منتقدان، ترمپ در سیاست بینالمللی اقتصاد تجارتی، فاجعههای کسر تجارتی ایالات متحده را بر شانههای سازمانهای بینالمللی میاندازد و تاکید ترمپ بر این بوده که منافع اقتصادی و سیاسی این سازمانها به چه اندازه برای امریکا و میزان تحقق منافع امریکا از آدرس سازمانهای بینالمللی به کدام سطح است.
چالش تازه چین و ایالات متحده داستان بیشتر از ۵۰۰ ساله است. سرنوشت ساختار قدرت سیاسی کشورها و مردم آسیا، افریقا، و امریکا در اروپا شکل میگرفت و بعد از زمانی این تصمیمگیری کلیدی در امریکا انتقال کرد. حال زمان آن رسیده که سلطه قرونی امریکا و اروپا در امور جهانی به آسیا انتقال کند آن هم به دست رقیب بزرگ اقتصادی امریکا چین و متحدانش. دلیل اصلی انتقال سلطهی قرونی اروپا و امریکا بر آسیا، تراکم جمعیت در آسیا، توسعه اقتصادی و متحد شدن کشورها با چین خوانده شده است، در سال ۲۰۲۵ دو بر سه (۲/۳) جمعیت جهان در آسیا زندهگی خواهند کرد، در مقایسه با امریکا، پنج درصد کل نفوس جهان در ایالات متحد و هفت فیصد کل نفوس جهان در اروپا خواهد بود.
داستان ویروس کرونا یک هشدار خطرناک و جنگ اقتصادی بین دو قاره است، به احتمال زیاد بیشتر کشورهای اروپایی در این جنگ سکوت اختیار خواهد کرد؛ به شمول اتحادیهی اروپا که یکی از بزرگترین اتحادیههای اقتصادی است، که مرزی را در معاملات تجارتی نمیشناسد.
نخستین اقدام چین علیه امریکا منع کردن دالر امریکایی در معاملات اقتصادی و بازار بورس است، این تصمیم چین برای اقتصاد و پول امریکا زیانبار است، دالر امریکای امتیازاتی که به نام ارز ذخیرهی جهانی دارد، کاهش پیدا میکند، افزایش نرخ نقدینهگی و تورم پول دالر در مارکیتهای پولی، سبب میشود که دالر امریکایی جای خود را به یوان چین عوض کند. قرار پیشگوییهای استادان مکاتب اقتصاد، چین در سالهای نزدیک رهبری جهان را خواهد گرفت، این رویای بزرگ چین در داستان ۵۰۰ ساله سه قاره جهان (اروپا، امریکا و چین) بوده. در سال ۲۰۱۴ صندوق بینالمللی پول اعلان کرد که چین در صدر کشورهای قدرت اقتصادی قرار گرفته، از جمله چهار کشور ابر قدرت اقتصادی سه تای آنها در آسیا موقعیت دارند، چین، هند و جاپان. چین درهای کشور خود را به روی جهان در عرصه اقتصاد بینالمللی باز کرده، اما واقعیت این است که حضور این کشور در عرصه بینالمللی و جهانی حضوری کاملاً هوشمندانه، برنامهریزی شده و به موقع بوده است.
ساختار قدرت اقتصادی دولت چین، این کشور را وادار کرده تا روی میزان افزایش درصدی بودجه نظامی کشورش تمرکز کند، چین هزینههای نظامی در سطح جهان را به صورت غیرقابل منازعه در مقام دوم قرار داده، این کشور ۲۵۰ میلیارد دالر را برای سلاح و نوسازی اردو مصرف کرد. در جریان ۱۰ سال اخیر، بودجه نظامی این کشور تا ۸۳ درصد افزایش یافته است. منازعات منطقهای، گسترش دامنه تروریسم در آسیا و سربازگیری سیاسی امریکا در این قاره، چین را وادار کرده که بیشتر روی نیروی نظامی خود سرمایهگذاری کند. از نظر کارشناسان نظامی، چین میخواهد از یک طرف نفوذش را در منطقه توسعه دهد و از جانب دیگر نمیخواهد که ایالات متحده امریکا در منطقه و کشورهای همسایهاش نزدیک شود. میان این دو بازیگر رقیب، تشنّجهای زیادی وجود دارد. از جانب دیگر مطمیناً نوسازی نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا نیز باعث شده است که روسیه و چین، هزینههای نظامیشان را بالا ببرند و خودشان را برای تصمیمگیری امور جهانی مطمین سازند.
افغانستان در قاره ابر قدرت اقتصاد جهان
افغانستان کشوری است محاط به خشکه در همسایهگی چین، و نزدیک به هند؛ دو غول اقتصادی جهان و منطقه، موجودیت امریکا در افغانستان، تروریسم در منطقه، مرزهای تجارتی پیوسته بین چین-افغانستان و نفوس بیش از حد پاکستان در این کشور، چین و هند را وادار کرده که در جستوجوی فرصت برای توسعهی نفوس سیاسی و اقتصادی خودش در افغانستان باشند. این هم فرصت بزرگ برای دولت افغانستان است که حکومت افغانستان باید با یک دیپلماسی جذب سرمایهگذاری خوب، کشورهای هند و چین را متقاعد سازد که در افغانستان سرمایهگذاری کنند، حکومت چین برای گسترش دامنهی اقتصادی و سیاسیاش در یک دهه اخیر یک هزار و ۳۰۰ میلیارد دالر را برای هزارها کیلومتر جاده، خط آهن، مسیر آبی و هوای هزینه کرده و تلاش دارد خودش را از طریق دهلیز اقتصادی چین-پاکستان و افغانستان (راه ابریشم) به آبهای آزاد و از این طریق به مارکیتهای آسیا، افریقا و اروپا وصل کند. در اپریل ۲۰۱۸ روزنامههای هندی گزارش دادند که نخست وزیر هند به جنوب چین سفر کرده و در آنجا با رییس جمهور آن کشور دیدار و گفتوگو کرده و هر دو کشور توافق کردهاند تا به منظور کمک به مردم افغانستان و منافع اقتصادی هر سه جانب، دست به سرمایهگذاریهای مشترک در بخشهای اقتصادی افغانستان بزنند، اما نبود امنیت و ثبات سیاسی در کشور جذب سرمایهگذاریهای به مشکل مواجه ساخته، گرچه در سالهای گذشته حکومت چین علاقه زیاد نشان داد به سرمایهگذاری در افغانستان، حتا قرداد استخراج منابع نفتی حوزه آمودریا و مس عینک در ولایت لوگر با دو کمپنی چینی به امضا رسید، اما ظاهراً نبود امنیت در منطقه سبب شد که این قراردادها فسخ شود، ولی در ۱۱ حوت ۱۳۹۷ محمدشبیر بشیری آگاه مسائل اقتصادی در جلسهای به ریاست ادریس زمان معین سیاسی وزارت امور خارجه کشور و با اشتراک سفیران کشورهای هند و چین، در کابل برگزار شد اظهار کرد، «امریکا مانع عملی شدن قراردادهای بزرگ اقتصادی در افغانستان میشود، بناً موافقت امریکا در سرمایهگذاری بزرگ در افغانستان ضروری است در غیر آن عملی شدن این چنین پروژهها ناممکن به نظر میرسد.»
اگر حکومت افغانستان بتواند با چین و هند در یک چهارچوب مشترک کار کند، افغانستان در آیندههای بسیار نزدیک دارای پروژههای خوب زیربنایی خواهد بود. استخراج معادن، افزایش تولید انرژی، استفاده درست از آبهای جاری، انکشاف زراعت و ترانسپورت، اتصال منطقهای، سه کشور و ساحاتی که منافع مشترک اقتصادی هر سه کشور باشد، این منافع میتواند در مدیریت امور جهانی برای هند و چین کمککننده باشد.
دلیل نبود قدرت دوامدار در آسیا
چین و متحدانش آهستهآهسته تصمیم امور جهانی را به دست میگیرند. سرمایه، تجارت اقتصادی و قدرت سیاسی در شرق انتقال میکند و مغلوب آمدن آسیا در میدان نبرد اقتصادی بین غولهای اقتصادی شکل تعادل جنگ اقتصاد بین سه قاره را به خود میگیرد. حکومت چین و شریکهای اقتصادیاش از هر لحاظ ابر قدرت استند. اصلاحات اقتصادی، تولیدات و رشد سریع اقتصاد کشور هند، چین و جاپان نسبت به اقتصاد اروپا و امریکا در سالهای اخیر و رکود اقتصاد امریکا و اروپا در سه ماه اخیر نمایانگر انتقال قدرت اقتصادی از غرب به شرق است.
اما قدرت اقتصادی و سیاسی در شرق پایدار نخواهد ماند، موانع بزرگ فراه را قدرت سیاسی و جهانیشدن کشورهای شرقی، تقسیمات و رقابتهای منطقهای، گسترش و پرورش تروریسم، نبود راههای ترانزیتی معیاری بین کشورهای آسیای و نبود پول واحد در تجارتهای شرقی است. حکومت چین با کوریای شمالی پیمان رسمی دارد، اما بیشتر همسایههای آن شامل جاپان، هند و ویتنام منازعات منطقهای با چین دارند. مشکلات مرزی هند و پاکستان قدرت اقتصادی را در جنوب آسیا آسیب زده، روابط حکومت ترمپ با هند و جاپان تهدید بزرگ برای پایدار شدن قدرت اقتصاد در شرق است. پس در آینده پیشبینی دقیق آن مشکل است که اتحاد شرقی جاگزین اتحاد غربی در مدیریت امور جهانی شود.
منابع :
۱. شرقی شدن: ظهور آسیا و سقوط امریکا، از اوباما تا ترمپ و فراتر از آن.
۲. صندوق بینالمللی پول
۳. سازمان تجارت جهانی
۴. روزنامه اطلاعات و بیبیسی