در دوران جمهوریت تمام گروههای دینی، علیرغم تاختوتاز بر نظام، آزادانه فعالیت داشتند؛ زیرا دموکراسی، ولو بسیار کمجان و نارسا، حتا در نظامهای اسلامی، ظرفیت بیشتری برای تحمل و مدارا دارد. از زمانی که طالبان بر کشور مسلط شدهاند، آن مدارا جایش را به فشار و سرکوب داده است، بهویژه برای سلفیان افغانستان، که طبق گزارشها دهها تن از اعضای این گروه تا به حال کشته و به همین شمار یا بیشتر، دستگیر و زندانی شدهاند. اکثر مردم نمیدانند که چرا این گروهها نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند و حتا نمیدانند که سرکوب سلفیها خوب است یا بد؟ به سود کشور است یا به زیان آن؟
سلفیت یک معنای خاص دارد و یک معنای عام. در معنای خاص، کسانی خود را سلفی میدانند که تقلید از مذهب فقهی مشخصی را نادرست دانسته و معتقدند که میتوان از میان آرای فقیهان گذشته و مذاهب فقهیشان دست به گزینش زد؛ چنانکه ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب گفتهاند، و نام وهابیت نیز از همانجا میآید؛ هرچند خودشان آن را نمیپسندند. سلفیت در معنای عام، عبارت از برتر دانستن فهم گذشتهگان بر فهم معاصران و دست کشیدن از عقل خود در برابر عقل آنان است. عنصر تقلید و دنبالهروی و بیگانهگی با تفکر اجتهادی و عقلانیت مستقل، در هر دو طیف، هم در سلفیت به معنای عام و هم به معنای خاص، مشترک است، اما یک طیف به دنبالهروی از تکتک اقوال گذشتهگان روی میآورد و طیف دیگر به دنبالهروی کلی از متود فکری آنان.
سلفیت، نامی جدید برای جریانی قدیمی است که در سدههای نخست تاریخ اسلام، به نام اهل حدیث یا اهل خبر و روایت شناخته میشد و در تقابل با جریان عقلگرای مسلمانان، موسوم به اهل رأی قرار داشت. ویژهگی مهم جریان نخست تکیه بر ظاهر آیات و احادیث بود؛ در حالی که جریان دوم به تفکر عقلانی و تفسیر خردپسند از دین گرایش داشت و مذهب حنفی آن دوران مهمترین شاخه فقهی این جریان بود. بنیانگذار مذهب حنفی، امام ابوحنیفه، در برابر دنبالهروی از گذشتهگان موضع قاطعی داشت با این جمله معروفش: «هم رجال و نحن رجال» یعنی اگر آنان کسی بودهاند ما هم کسی هستیم. منظورش این بود که ما خود دارای فکر و نظریم و نیازی به دنبالهروی از آنان نداریم. در سدههای متأخر، بسیاری از مدارس حنفی از این روحیه عقلگرایانه فاصله گرفته، مانند اهل حدیث به دنبالهروی و تقلید محض روی آوردند، که تجسم بارز آن در شبهقاره هند، میراث شاهولیالله دهلوی و سپس مدرسه دیوبند است؛ همان که تبار فکری طالبان به آنجا میرسد: نسخهای سلفی از حنفیت.
با توجه به این مبنای فکری، طالبانِ به ظاهر حنفی با القاعده و داعش کاملا سلفی تفاوتی ندارند و آنچه سبب دشمنی میان آنان میشود رقابت بر سر تصاحب قدرت است. این رقابت شباهت دارد به رقابت حزب اسلامی و جمعیت اسلامی با تبار مشترک اخوانی، و رقابت حزب خلق و حزب پرچم با تبار مشترک مارکسیستیـلینینستی. تجربه نشان داده است که جریانهای ایدیولوژیک به تصفیههای خونین روی میآورند؛ مانند کار استالین با طرفداران تروتسکی، حزب دموکراتیک خلق با طرفداران مائو و دو حزب اخوانی بزرگ افغانستان با نبردهایی خونین. متوقف کردن چرخه خشونت و کشتار با چیرهگی قهرآمیز یک گروه و تصفیه گروههای دیگر حاصل شدنی نیست؛ راه درست آن تن دادن به تکثر اندیشه، تنوع سلیقههای سیاسی، غیرایدیولوژیک کردن ساختار قدرت، چرخشی ساختن روند دولتداری و روی آوردن به نظامی واقعاً دموکراتیک است که در آن همه گروهها حق داشته باشند به شیوه مسالمتآمیز فعالیت کنند و اگر طرح و برنامهای دارند از طریق گفتوگو به پیش ببرند.