سرانجام جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت تا گروه طالبان را در آنچه «فتح یکی دیگر از آخرین سنگرها و نشانههای بازمانده نظام جمهوریت» میخوانند، همکاری کرده و سفارت افغانستان در تهران را که مثل شمار زیادی از نمایندهگیهای سیاسی و کنسولی افغانستان، توسط دیپلماتهای دوره جمهوریت به صورت خودگردان جهت پیگیری و اجرای کارهای کنسولی مهاجران و شهروندان افغانستان اداره میشد، به نمایندهگان این گروه تسلیم کند. به این ترتیب، جمهوری اسلامی ایران نیز پروسه پیوستن به جبهه روسیه، چین و پاکستان در تعامل با گروه تروریستی طالبان را تکمیل کرده و به صورت کامل به آن جبهه پیوست.
رسیدن روابط و همکاری جمهوری اسلامی ایران با طالبان تا این مرحله، مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده است. این روابط، از دشمنی ایدیولوژیک و سیاسیـهویتی آغاز و امروز به مرحلهای از دوستی رسیده که جمهوری اسلامی ایران، پا روی خون شهدای امنیتیـدیپلماتیک خویش گذاشته و دست به این قمار عاشقانه زده است.
تاریخچه روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان
هنگامیکه طالبان در سال 1373 خورشیدی از قندهار افغانستان ظهور و با پیشروی سریع در امتداد مرزهای شرقی ایران، اکثر ولایتهای غربی و جنوبی را تصرف کردند، نگاه غالب در نظام جمهوری اسلامی ایران که خود را قبله تشیع و امالقرای جهان اسلام میداند، به گروه شبهنظامی ستیزهجوی طالبان که دارای عقاید به شدت افراطی مذهبی در مورد پیروان مذهب تشیع و دارای خاستگاه و پایگاه ناسیونالیستی قومی به شدت ضدایرانیاند، با سوءظن آغاز شد.
اگر به ادبیات رایج رسانههای رسمی جمهوری اسلامی ایران در دهه ۷۰ خورشیدی نگاه شود، همین رسانههایی که امروز طالبان را «جنبش اصیل منطقه» و «واقعیت عینی افغانستان» میخواند، آن زمان این گروه نوظهور را بهعنوان وهابیت جهادی ضد شیعیـایرانی، پروژه مشترک مثلث امریکاـانگلیسـعربستان سعودی تعریف میکردند که به هدف برهم زدن امنیت و ثبات منطقه توسط پاکستان اجرایی میشود. در مقابل، بنگاه تبلیغاتی گروه طالبان نیز با رافضی خطاب کردن جمهوری اسلامی ایران، نگاه به شدت ایدیولوژیک مذهبی و تکفیری خویش در قبال این همسایه را تبیین کرده و در جانب دیگر، در جنگ نرم سیاسیـهویتی علیه تهران نیز همیشه خود را فرزندان میرویسخان هوتک و محمود افغان نامیده و در ترانههایی که از رادیوی رسمی این گروه به نام «شریعت» تا بلندگوهای نصبشده برفراز موترهای شبهنظامیان این گروه پخش میشد، سخن از فتح دوباره تهران و اصفهان میزدند.
پس از تسلط دور اول طالبان بر کابل در سال 1375 خورشیدی، براساس تلاش های دیپلماتیک پاکستان برای به رسمیت شناخته شدن طالبان از سوی جامعه جهانی، یک ذهنیت و دیدگاه در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته بود که پس از این باید به جای دولت اسلامی به ریاست پروفیسور برهانالدین ربانی که در شمال کشور مستقر شده بود، رژیم طالبان به رسمیت شناخته شود، اما حادثه خونین 1377 خورشیدی در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در شهر مزارشریف و کشته شدن 9 دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی توسط طالبان، نگاه خصمانه جمهوری اسلامی ایران به طالبان، به دشمنی خونین بدل شد و تا مرز جابهجایی هزاران نیروی نظامی ایران در مرزهای افغانستان و برنامهریزی برای حمله و تصرف شماری از ولایتهای غربی و جنوبی این کشور، به هدف گرفتن انتقام خون دیپلماتهای خویش، پیش رفت.
در امتداد نگاه خصمانه جمهوری اسلامی ایران در مقابل گروه تروریستی طالبان، پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادی در امریکا و تصمیم این کشور برای حضور در افغانستان و منطقه به هدف گوشمالی القاعده و طالبان، جمهوری اسلامی ایران آخرین کشوری بود که پشت برهانالدین ربانی، رییس دولت اسلامی افغانستان را در نشست تاریخی بن آلمان خالی کرد و تمامقد از طرح و برنامه امریکا برای افغانستان، از جمله شکلگیری نظام و ساختار جدید در افغانستان و نقشه راه آینده آن موافقت و همکاری جدی کرد و در این راستا، آخرین فشار فیصلهکن بر نمایندهگان جبهه متحد را وارد کرد.
چند سال بعد، هنگامی که در داخل ایران ورق برگشت و سیدمحمد خاتمی، آخوند اصلاحطلب مورد علاقه نسلجوان آن زمان ایران، جایش را به محمود احمدینژاد اصولگرا واگذار کرد، در افغانستان نیز طالبان دوباره در جنوب و شرق این کشور ظهور کرده بودند. هرچند از حادثه خونین 1377 مزارشریف سالهای زیادی سپری نشده بود، اما در کنار روابط بسیار صمیمانه جمهوری اسلامی ایران با دولت جمهوری اسلامی افغانستان، نهادهای امنیتی آن کشور، برای تبدیل کردن دشمنی خونین گذشته خویش با طالبان به روابط دوستانه، گامهای مخفی و پنهانی برداشتند و حادثه مزارشریف را به خاطره تبدیل کردند.
در این مرحله، جمهوری اسلامی ایران، دوباره به سمت بازی چندگانه در افغانستان رفته و در کنار رابطه رسمی با دولت افغانستان، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران، روابط صمیمانهای با اختر منصور، رهبر جدید گروه طالبان که یک شخصیت بیرحم و مخوف و یک چهره بسیار برجسته قاچاق مواد مخدر در سطح منطقه بود، برقرار کردند و اختر منصور نیز به صورت منظم به ایران سفر میکرد و هنگامی در بلوچستان پاکستان کشته شد که در حال بازگشت از سفر ایران با پاسپورت پاکستانی بود. در کنار آن، با مخالفان و رقبای سرسخت اختر منصور در درون گروه طالبان، از جمله قیوم ذاکر و صدر ابراهیم در شورای هلمند نیز رابطه بسیار نزدیک ایجاد و در شکلدهی و تقویت شورای هلمند طالبان با دو نمایندهگی در مشهد و زاهدان در مقابل شورای کویته که تحت مدیریت اختر منصور بود، نقش ایفا کرد.
در همین راستا، حلقات تندرو جمهوری اسلامی ایران که در افغانستان فعال بودند، همراه با روسها و چیناییها به زعم خودشان، آنچه شکست دادن امریکا در باتلاق افغانستان میخواندند، طالبان را مرحله به مرحله، تا شلیک آخرین مرمی به پیکر جمهوریت جوان، اما بیمار و ناتوان افغانستان یاری رسانده و بدین ترتیب، هر سه کشور فوق همراه با پاکستان، مردم افغانستان را به صورت کامل و شامل، در گودال و سیاهچال تروریسم طالبانی انداختند و رقص پیروزی راه انداختند.
نقش این حلقات ایدیولوژیک و تندرو امنیتی جمهوری اسلامی ایران در پیروزی طالبان به پیمانهای بود که وقتی امیرخان متقی در جریان گفتوگوهای تهران، رو به احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی و امیر اسماعیل خان، از رهبران ارشد جمعیت اسلامی افغانستان، با افتخار از شکست دادن امریکا و ورود فاتحانه به کابل سخن میگوید، نماینده جمهوری اسلامی ایران رو به امیرخان متقی میگوید: «پیروزی شما با کمک سربازان گمنام جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است.»
پس از سقوط جمهوریت، دوستان طالبان در جمهوری اسلامی ایران، پروژه تلطیف رسانهای چهره طالبان را که در سالهای اخیر عمر جمهوریت آغاز کرده بودند، به پروژه تطهیر این گروه تروریستی ارتقا دادند. به همین دلیل، پس از تسلط گروه طالبان بر کابل و درگیریهای خونین این گروه با جبهه تازهتشکیل مقاومت ملی در پنجشیر به رهبری احمد مسعود، موجی از مستندسازان و خبرنگاران گمنام وابسته به نهادهای امنیتی از ایران به پنجشیر می رفتند، تا وضعیت بد آن منطقه را به مخاطبان ایرانی خویش بوستان نشان بدهند و از رفتار به اصطلاح «اسلامی» و «کریمانه» این «جنبش اصیل منطقه» با مردم افغانستان تصویر ارایه بدهند. تیمهای دیگری نیز به هدف آموزش جنگ نرم به طالبان در کابل مستقر شدند.
دلایل و عوامل شکلگیری روابط ایران و طالبان
پرسش اساسی این است که چرا و چگونه جمهوری اسلامی ایران از آن دشمنی خونین، به این رابطه به ظاهر عاشقانه با طالبان رسید؟ واقعیت این است که این نگاه مسلط عاشقانه، نهتنها نگاه کل ایران نیست، بلکه نگاه مورد توافق در خود نظام جمهوری اسلامی ایران نیز نبوده و یک اقلیت تندرو امنیتی، دیدگاه خویش را بر کل نظام تحمیل کرده و به نمایندهگی از ایران اجرایی میسازند و مثل اکثر سیاستهای دیگر جمهوری اسلامی ایران، پشتوانه داخلی ملی ندارد؛ زیرا نهتنها در راستای منافع بنیادین ایران نیست که با همان شعارهای مذهبیشان نیز در تضاد است. البته برای توجیه این مسأله، دلایل و انگیزههایی را مطرح میکنند که چند دلیل و انگیزه آن برجسته و قابل تأمل است.
برخلاف آنچه در بخشی از جامعه سیاسی و فرهنگی افغانستان تصور میشود، جمهوری اسلامی ایران، هیچ ارزش و جایگاهی بر مبانی هویتیـتاریخی، فرهنگی و حتا دینی و مذهبی در سیاست و روابط خارجی و منطقهایاش قایل نیست، بلکه نگاه این کشور در حوزه کشورهای منطقه، به شدت ایدیولوژیزده است. البته سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همانگونه که برمبنای ایرانیت استوار نیست، تعبیر ایدیولوژیک از سیاست خارجی این نظام نیز دیگر مثل سالهای اول انقلاب 1357 آیتالله خمینی در چارچوب شیعهگرایی قابل تعبیر و تفسیر نیست. ایدیولوژی حاکم در سیاست خارجی کنونی جمهوری اسلامی ایران، یک تفکر پیچیده التقاطی مبتنی بر افراطیت سیاسی، اقتصادی و امنیتی است که طی بیش از چهار دهه از سوی ذینفعهای داخل و خارج ایران تا جایگاه یک مذهب مقدس جدید ظهور و ارتقا کرده است و به همین دلیل، بخش قابل توجه مراجع تقلید فقهی شیعه در نجف و حتا در ایران، علاوه بر مخالفت با نظریه ولایت مطلقه فقیه، با رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز مخالفت دارند.
حلقات امنیتی پیرو همین تفکر، براساس آنچه تحت عنوان دشمنی ایدیولوژیک جمهوری اسلامی ایران با امریکا عنوان میکنند، در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد به صورت جدی در راستای تبدیل کردن دشمنی خونین گذشته خویش با طالبان به روابط دوستانه، گامهای مخفی و پنهانی برداشتند. در حقیقت، بغض امریکا حلقات تندروان امنیتی جمهوری اسلامی ایران را واداشت تا وارد یک قمار عاشقانه با طالبان شوند و این رابطه در چارچوب کلانتر همکاریهای جهانی و منطقوی جمهوری اسلامی ایران با چین و روسیه به هدف آنچه ضرورت شکست امریکا در باتلاق افغانستان خوانده میشد، معنای عمیقتری پیدا کرد.
ظهور داعش در غرب آسیا بهانه دیگری شد تا حلقه تندروان امنیتی جمهوری اسلامی ایران، رابطه پنهانی با طالبان را به هدف آنچه مهار داعش در مرزهای شرقی ایران عنوان میکردند، بیشتر تقویت کنند. پس از افشای این رابطه پنهانی، جمهوری اسلامی ایران استدلال میکرد که با توجه به امکان نفوذ و گسترش تهدید داعش در جنوب و غرب افغانستان، ارتباط و همکاری با طالبان یک ضروت امنیتی است.
جدا از اهداف ریز و کوچک دیگر و فشار بر دولت افغانستان جهت تحقق خواستها و مطالبات خویش، تا هنگام سقوط جمهوریت همین دو مسأله ارتباط جمهوری اسلامی ایران با طالبان را توجیه میکرد.
پس از سقوط جمهوریت، هرچند مخالفان تعامل با طالبان در تهران که امروز از موضوع افغانستان کنار زده شدهاند، با اشاره به چگونهگی ظهور طالبان باور داشتند که دشمنی طالبان و امریکا، صوری و غیرواقعی است و به ضمیمههای محرم و پنهانی توافقنامه دوحه میان امریکا و طالبان اشاره و تأکید داشتند که این گروه پیشمرگههای جدید امریکا برای پروژههای آینده این کشور به هدف بیثبات نگهداری منطقهاند، اما حلقه تندروان امنیتی که سالها در جنوب و غرب افغانستان با طالبان همکاری نظامی کرده بودند، به صداقت و درستی جنگ طالبان با ناتو، بهویژه ایالات متحده امریکا اذعان کرده و تأکید داشتند که در شکست امریکا توسط این «جنبش اصیل منطقه»، با چین و روسیه شریک این پیروزیاند و باید با آنها همکاری شود تا در نظامسازی و تأمین حاکمیت خویش موفق شوند. به همین دلیل، این حلقات امنیتی، برای گفتوگو میان طالبان و بخشی از مخالفان افغانستانی این گروه، از جمله احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی و امیر اسماعیل خان مذاکرات ناکامی را در تهران سازماندهی کردند.
به گفته منابع آگاه، برخی مقامات امنیتی ایرانی در دیدار با احمد مسعود، از رفتن وی به پنجشیر و شکلدهی جبهه مقاومت ابراز شکایت کرده و آن را اقدام ناسنجیده دانستهاند. همچنان به شماری از رهبران سیاسی عمدتاً تاجیک و هزاره که در روز سقوط جمهوریت توسط هواپیمای پاکستانی به اسلامآباد فرار کرده بودند، یا حضوری و هنگام سفر به تهران و یا از طریق تماس تلفونی با ناراحتی و حتا لحن تند گفتهاند که نباید کابل را ترک میکردید و اگر مثل داکتر عبدالله عبدالله و حامد کرزی در کابل باقی میماندید، ایران راهی برای گشودن گره کور منازعه در افغانستان و تأمین صلح و ثبات پیدا میکرد. این دیدگاه خطرناک، چیزی جز نیت این حلقه تندروان امنیتی جهت مجبورسازی نیروهای دارای ظرفیت شکلدهی مقاومت ملی علیه طالبان به تسلیم شدن و بیعت ذلتبار به طالبان، معنای دیگری را آشکار و بیان نمیکند و عمق فاجعهآمیز بودن نیت و دیدگاه این حلقه تندرو امنیتی را در مورد افغانستان نشان میدهد.
دوستان طالبان در تهران اگر رابطه جمهوری اسلامی با طالبان را در دوره جمهوریت مبتنی بر بغض امریکا شکل داده و سپس بهنام مقابله با تهدید داعش در مرزهای شرقی خویش تقویت کردند، پس از سقوط نظام جمهوریت و تسلط طالبان بر کابل، برای تحمیل این روابط بر کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران، آن را با مسایل دیگری، از جمله حل مشکلات تجارتی میان افغانستان و ایران که بخش زیادی از این تجارت ششهفت ملیارد دالری سالانه ایران در افغانستان، مافیایی و مبتنی بر قاچاق کالای بیکیفیت از ایران و قاچاق ارز از افغانستان استوار است و از همه مهمتر بحث اختلافهای طولانیمدت و پیچیده دو کشور بر سر آب هریرود و حقابه هلمند نیز گره زدهاند که هر دو مورد فوق، از موضوعات جدی مورد اختلاف در دوره جمهوریت میان دو کشور بود. آقای قمی به امید گرفتن حقابه آب هیرمند و وادارسازی طالبان به آغاز مذاکره بر سر هریرود و همچنان حفظ وضعیت زیانبار تجارت مبتنی بر قاچاق کالا از ایران به افغانستان و قاچاق ارز از افغانستان به ایران، در کابل خیمه زده است.
هزینه رابطه با طالبان
تا اینجای کار، جمهوری اسلامی ایران، در قمار عاشقانه با طالبان، هزینه قابل توجهی پرداخته است. در بعد داخل نظام، تندروان امنیتی حتا همکاران خویش در دستگاه مختلف درگیر با قضیه افغانستان را نتوانستهاند قناعت بدهند تا به توجیه رابطه غیرمعقول، ناسنجیده و زیانبار با گروه تروریستی طالبان بپردازند. به همین دلیل از همان روزهای نخست تسلط دوباره طالبان بر کابل، پروسه انتقال امور افغانستان از وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران آهستهآهسته کلید خورد و سفارت و نمایندهگیهای کنسولی این کشور در افغانستان از دیپلماتهای وزارت امور خارجه تخلیه شد و تنها آقای بهادر امینیان، سفیر این کشور در افغانستان، باقی مانده بود که بعد از ماجرای هک وبسایت خبرگزاری فارس و افشای دیدگاه به شدت منفی او در مورد طالبان، او نیز جایش را به آقای قمی، از حلقه طالب دوستان جمهوری اسلامی ایران واگذار کرد و بدینترتیب موفق به شکلدهی اجماع در داخل نظام بر سر سیاستهای خویش در افغانستان نشده است.
در بعد توجیه افکار عامه داخلی ایران نیز دچار شکست سختی شدهاند. پس از سقوط جمهوریت و وارد شدن دستگاه رسمی تبلیغاتی و رسانهای جمهوری اسلامی ایران با ارتش سایبریاش در پروژه تطهیر طالبان، بهجای تأثیرگذاری مورد نظر در داخل ایران، افکار عامه مردم این کشور را به شدت دوقطبی ساخت. اکثر مردم ایران، هم به دلیل نگاه هویتیـتاریخی و تمدنی و هم به دلایل انسانی و حقوق بشری، با جبهه نوظهور مقاومت به رهبری احمد مسعود در پنجشیر و اندرابها و در مجموع نظام فروپاشیده جمهوریت و مردم افغانستان ابراز همدردی میکنند، اما یک اقلیت تندرو که بغض امریکا آنها را دچار توهم شکست امریکا در افغانستان کرده، درگیر عشق یکطرفه با طالبان شده است. وضعیت دوقطبی افکار عمومی بر سر تطهیر طالبان در ایران کارش به جایی رسید که رسانههای رسمی حکومت ایران در رأس، روزنامه تندرو کیهان نیز وارد عرصه توصیف طالبان شد و حتا بخشی از ارتش سایبری اصولگراها به شدت بر جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود تاختند و اتهامات تندی به وی نسبت دادند. پروژه تطهیر طالبان آنقدر افتضاح بود که آقای قمی، نماینده تازه منسوبشده ریاست جمهوری ایران در امور افغانستان، حتا سیاست اعلامی کشورش مبنی بر پادرمیانی میان طالبان و مخالفان این گروه، از جمله جبهه مقاومت ملی را در نظر نگرفته و با سنگ تمام گذاشتن در طالبپرستی، مقاومت ملی در پنجشیر و اندراب را انکار و از آن به عنوان «فتنه» و «توطیه جدید» امریکا برای بیثباتسازی منطقه نام برد که یقیناً تاجیکهای افغانستان در آینده، در محاسبات سیاسیشان این نکته را نیز به یاد خواهند داشت.
رابطه این حلقه تندروان امنیتی با طالبان حتا برای همه دستههای اصولگرایان جمهوری اسلامی ایران نیز غیر قابل دفاع بوده است. محمود احمدینژاد، رییسجمهور سوگلی اصولگرایان ایران که رهبری و کلیت نظام ایران بر سر انتخاب دوباره مشکوک و پر از تنش وی در انتخابات سال 1388 خورشیدی هزینه کلانی پرداختند، اخیراً در مصاحبههایش اعتراف و افشا میکند که کدام حلقات و با چه محاسبات غلطی رابطه دوستانه و همکاری با طالبان را در ایران کلید زدند. آقای احمدینژاد که هنگام سفرهای رسمیاش بهعنوان رییسجمهور ایران به کابل، بدون رعایت حرمت میزبانش حامد کرزی و مردم افغانستان، این کشور را اشغالشده خوانده و در کنفرانسهای خبری مشترک با حامد کرزی، ولی نعمت و بزرگترین و اصلیترین حامی او را به روش راهپیماییهای 22 بهمن دشنام سیاسی میداد، طی دو سال اخیر بارها با تأیید رابطه و همکاری تسلیحاتی حلقات تندرو امنیتی جمهوری اسلامی ایران با طالبان در دوره ریاست جمهوریاش، آن را فاجعه تاریخی و مخالف شأن ملت ایران خوانده است.
به همین دلیل و با توجه به آنچه در بالا اشاره شد، تا اینجا، جمهوری اسلامی ایران هم در داخل کشورش و هم در افغانستان و هم در سطح جهانی، هزینه قابل توجهی برای همکاری با طالبان در جنگ و ویرانی افغانستان پرداخته و آینده نیز برای این قمار عاشقانه خویش هزینههای بیشتری خواهد پرداخت.
دستاورد رابطه با طالبان
برخلاف تبلیغ غلط حلقات امنیتی تندرو جمهوری اسلامی ایران، این کشور همراه با چین و روسیه، امریکا را در باتلاق افغانستان شکست ندادند، بلکه مردم افغانستان را در لجن و گودال طالبان دفن کردند.
درستی و نادرستی محاسبه جمهوری اسلامی ایران در مورد ظرفیت گروه طالبان برای مهار تهدید داعش در مرزهای شرقیاش هنگامی روشن میشود که رقابت حلقات طالبان بر سر قدرت و جانشینی مولوی هبتالله رسماً کلید بخورد و آتش منازعه و جنگ خونین پیچیده و چند لایه هویتیـسیاسی داخلی این گروه در امتداد مرزهای به شدت آسیبپذیر سیستان و بلوچستان ایران شعلهورشود.
همچنان محاسبه دیگر جمهوری اسلامی ایران به تداوم و حتا تقویت وضعیت مافیایی و مبتنی بر قاچاق تجارت ملیارد دالری سالانه کالای تولیدی این کشور به افغانستان و قاچاق ارز از افغانستان به ایران، دیری دوام نخواهد کرد و این کشور در این زمینه نیز با مشکل روبهرو خواهد شد. حلقه مافیایی سودجوی طالبان که در این یکونیم سال به کارتلهای تجارت مافیایی مواد نفتی از ترکمنستان و ایران بدل شده و بر ایران فشار وارد کردند تا در بدل تداوم وضعیت مافیایی و مبتنی بر قاچاق تجارت ایران در بازار افغانستان و قاچاق ارز از افغانستان به ایران، سفارت افغانستان در تهران به این گروه واگذار شود، فردا در نتیجه فشار امریکایی که هفتهوار ۴۰ ملیون دالر به صورت رسمی و دهها ملیون دالر دیگر به صورت غیررسمی به افغانستان کمک میکند، به زیان ایران، عقب خواهند کشید و بار دیگر، بحث تداوم و یا کنترل تجارت ملیارد دالری مبتنی بر قاچاق از ایران به افغانستان و قاچاق ارز از افغانستان به ایران، مثل آنچه در عراق رخ داد، مورد نزاع و تنش خواهد شد.
بحث آب نیز همان سرابی است که جمهوری اسلامی ایران در آن فریب طالبان را خورده است. همان ذهنیت و دیدگاهی که در دوره جمهوریت هم در موضوع آغاز مذاکره بر سر آب هریرود و همچنان برسر آنچه ایران حقابه آب هیرمند میگوید، هرگز در افغانستان کنار گذارشته نمیشود و طالبان در این مورد شدیدتر از کارگزاران جمهوریت عمل خواهند کرد. یکی از وعدههای حسن قمی که به نمایندهگی از حلقه امنیتیهای تندرو در کابل خیمه زده است، به نهادهای بالادستی و دولت ایران، گرفتن حقابه ایران از دریای هیرمند و وادار کردن طالبان به مذاکره بر سر دریای هریرود است. یاران آقای قمی در همان ابتدای تسلط طالبان بر کابل، خیلی روی همکاری طالبان با ایران در زمینه آب مانور دادند و برخی رسانههای وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران، شمارش معکوس برای گشوده شدن سد کمالخان و همچنان سد کجکی هلمند را آغاز کرده و جشن گرفتند، اما بعداً معلوم شد که نه آب بند کمالخان به ایران رسید و نه از گشودن بند کجکی به سمت ایران خبری شد. آقای قمی و سایر حلقه عاشقانه طالبان در ایران ممکن دیدگاه و خواست امنیتی ایران از بحث آب با افغانستان را بدانند، اما فهمی از ماهیت حقوقی این بحث و همچنان درک و شناختی از کلیت جزییات حقوقی، سیاسی و امنیتی بحث آب در داخل افغانستان ندارند. آنها نمیدانند که افغانستان حتا با امضای معاهده آب هلمند هزینه کلانی پرداخت و موسا شفیق، نخستوزیری که آن معاهده را امضا کرد، در افغانستان از سوی تندروهای چپ با القاب زشتی چون «آبفروش» مورد توهین قرار گرفت و همان حلقات افراطی چپ، پس از کودتای سردار داوود در زندانی کردن او نقش داشتند و سپس بعد از کودتای کمونیستی 7 ثور 1357 خورشیدی او را به شهادت رساندند.
با توجه به دلایل فوق و با شناختی که از طالبان وجود دارد، خیلی زود، آقای قمی که طی یکونیم سال اخیر شمشیر را از رو بسته و در تبلیغ محبت طالبان، تمام روابط ایران با دیگر جناحها و مردم افغانستان را بیرحمانه و ناشیانه قطع کرد و در پایان کلید سفارت افغانستان در تهران را نیز تسلیم طالبان کرد، با سبد بدون آب و مشت خالی به تهران بر خواهد گشت، اما تأثیرات اظهارات و نقش مخرب او و یارانش، در روابط جمهوری اسلامی ایران با طرفهای مختلف سیاسی افغانستان، طولانیمدت خواهد بود.
از بعد سیاسی نیز رابطه جمهوری اسلامی ایران با طالبان به دلایل ماهیت افراطی متضاد دو طرف بهشدت شکننده است. جمهوری اسلامی ایران، تاکنون با طالبان واقعی و کامل و در یک شرایط عادی مواجهه نداشته است. جمهوری اسلامی ایران، پس از یک دهه دشمنی با طالبان، از شکلدهی رابطه دوستانه، تاکنون با دو دسته طالبان مواجهه و تعامل داشته است. نخست جنگجویان فراری که مجبوریت و نیاز به پناهگاه و حمایت تسلیحاتی برای جنگ با دشمنی که جمهوری اسلامی ایران نیز آن را دشمن میخواند، آنها را به صورت مقطعی در یک صف قرار داده بود. دسته دوم، دلالان و قاچاقچیان انسان و مواد مخدر و مافیای این گروه بود که ظاهراً بیشترین رابطه گرم جمهوری اسلامی ایران در کابل با همین دسته است. جمهوری اسلامی ایران تاکنون مواجهه درست و کاملی با ماهیت پیچیده و چندلایه طالبان که بعد از تسلط دوبارهشان بر کابل بیشتر شده، نداشته است. اگر در گذشته تنها حساسیتها و تنشهای داخلی قومی و اجتماعی در افغانستان بر زوایهها و یا مسایلی در روابط افغانستان و ایران سایه میانداخت، امروز علاوه بر موجودیت همان مسایل به شکل قویتر، افراطیت مذهبی آشتیناپذیر طالبان دیوبندی بر آن افزوده شده است. طالبانی که مانیفیست فکری آنها در برابر تشیع، همان کتاب مشهور «تحفه اثنا عشریه» شاه عبدالعزیز دهلوی است و به همین دلیل همه تلاشهای جمهوری اسلامی ایران برای تسلیم شدن و بیعت جامعه شیعه افغانستان به طالبان ناکام شده است. فهم دیدگاه و باور هویتیـتاریخی طالبانی که در ترانهها و حتا نوشتههایشان جهت ابراز دشمنی با ایران، داستانهای ستمپیشهگی حاکمیت گرگین خان، والی ارمنی صفویها را در قندهار یاد کرده و خود را نوادهگان محمود افغان میخوانند، تاکنون برای حلقه تندروان امنیتی جمهوری اسلامی ایران قابل دید نبوده و دیر یا زود سر و پایشان با این سنگها نیز بر خورد خواهد کرد و بدینترتیب، با ابعاد دیگری از چهره اصلی طالبان روبهرو خواهند شد.
برنده اصلی تصمیم جمهوری اسلامی ایران در مورد سفارت افغانستان در تهران، طالباناند؛ زیرا از یکسو، نهتنها دشمنان داخلی خویش را از افغانستان فراری دادهاند، بلکه پروسه دورسازی آنها حتا از همسایهگیهای افغانستان را نیز تقریباً تکمیل کردند. زیرا افزون بر پاکستان که خانه مادری طالبان است، دروازههای اوزبیکستان، ترکمنستان و چین نیز در همان روزهای اول بعد از سقوط جمهوریت به صورت کامل به روی مخالفان طالبان بسته شد. جمهوری تاجیکستان نیز با توجه به حساسیتهای قابل درک، پیامش به مخالفان طالبان این بود که در صورتی دروازه تاجیکستان بهروی آنها باز است که از اختلافات زهرآگین گذشته داخلی خویش آموخته باشند و زیر چتر واحد جبهه مقاومت ملی فعالیت کنند. ایران نیز که در ظاهر ادای پا درمیانی میان طالبان و مخالفان عمدتاً تاجیک و هزاره این گروه را میکرد، اکنون عملاً و به صورت کامل و نهایی وارد همکاری و تعامل رسمی با طالبان شد و طالبان نیز با تصرف سفارت و نمایندهگیهای کنسولی افغانستان در ایران، حلقه امنیتی در اطراف خویش را محکم کرده و تمام زمینههای مانوردهی مستقیم و غیرمستقیم و حتا حضور عادی دشمنان در همسایهگی خویش را بستهاند.
سپردن کلید سفارت افغانستان به نمایندهگان گروه طالبان، از لحاظ سیاسی برای این گروه معنای عمیق و کلان دیگر نیز دارد؛ زیرا این گروه دوونیم دهه بعد از ظهور خویش، اگر مطابق شعارهای روزهای اولیه، اصفهان را فتح نکردهاند، اما با بلند کردن پرچم سفید خویش در خیابان تهران، رابطه جمهوری اسلامی ایران با دیگر جهتهای سیاسی افغانستان را آتش زدند.
بیشترین دود تلخ و زهرآگین این تصمیمگیری نیز به چشم بیش از یک میلیون مهاجر جدید عمدتاً تاجیک و هزاره افغانستانی خواهد رفت که از ترس انتقامجویی طالبان به ایران پناه آوردهاند و بخش قابل توجه آنها نظامیان پیشین و فعالان ضدطالباناند که با گرفتن مسوولیت سفارت افغانستان توسط نمایندهگان طالبان، احساس ناامنی بیشتر و چند برابر خواهند کرد و در ماههای آینده، اخبار ناگواری از داخل ایران در مورد آنها خواهیم شنید.
به همین دلیل، در کنار تصمیم جمهوری اسلامی ایران، واکنش و یا سکوت رهبران سیاسی تاجیک در این مورد، باید پیگیری و به دلایل و انگیزههای آنها به صورت جدی و عمیق پرداخته شود.