جنگ غزه با آغاز حمله محدود زمینی ارتش اسراییل وارد مرحله جدید شده است. البته بمباردمان هوایی نیز چون گذشته ادامه دارد. رقم تلفات ساکنان غزه هر دم رو به افزایش است و از برقراری آتشبس بهرغم تصویب قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد تا این دم خبری نیست. نهتنها چنین نیست، بل بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل، آغاز حمله زمینی را جنگ دوم استقلال خواند که این چیزی جز مصممبودن این کشور برای تداوم جنگ تا مرز نابودی حماس را در ذهن تداعی نمیکند.
در این میان، نگرانی اسراییل از ایجاد جبهه جدید در مرزهای شمالیاش نیز شایسته دقت است. وقتی از ایجاد جبهه جدید در جنگ سخن میرود، بدون شک نام از حزبالله لبنان برده میشود؛ گروهی که قویاً وابسته به جمهوری اسلامی ایران است و ادعا میشود که پس از حمله ۷ اکتوبر دست به ماشه نشسته است. البته دولت نتانیاهو به نشانی حزبالله هشدار صادر کرده است تا از ورود به میدان جنگ اجتناب کند؛ هشداری که پیدا نیست زیاد جدی گرفته میشود یا خیر.
در خصوص موضع حزبالله در قبال جنگ غزه چهار پرسش مطرح است:
پرسش یک: چرا از احتمال بازشدن جبهه جدید توسط حزبالله سخن میرود؟
۱- حزبالله دشمن اسراییل است و نابودی کامل آن را میخواهد. همچنان، در گذشته جنگهای خونینی با این کشور داشته است.
۲- حزبالله وابسته به جمهوری اسلامی است و رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به اسراییل روشنتر از آفتاب است.
۳- از لحظه شروع حمله حماس به خاک اسراییل تا این دم مرزهای شمالی این کشور گواه حملههای موشکی از سوی نظامیان وابسته به حزبالله بوده است که تلفات جانی نیز در پی داشته است. در تازهترین مورد، پس از آن که حمله زمینی اسراییل به غزه شروع شد، نیروهای حزبالله در یکی از شهرکهای شمالی اسراییل ده موشک پرتاب کردند که منجر به تخریب یک خانه شد. البته که این حملهها، واکنش طرف اسراییلی را به دنبال داشته است.
پرسش دو: آیا حزبالله علیه اسراییل جبهه جدید باز میکند؟
حزبالله بهغایت تلاش به خرج میدهد تا از ورود به جنگ با اسراییل دوری گزیند، مگر این که ناگزیر از ورود به میدان جنگ شود. برای اثبات این سخن به نکات ذیل پرداخته میشود:
۱- دولت لبنان اجازه نمیدهد
حزبالله بخشی از لبنان است نه همه آن. لبنان محیط متکثر و چندپارچه است و فرقههای گوناگون را در خود جا داده است. به همین خاطر است که نسخه «دموکراسی انجمنی» برای این کشور تجویز شده و ادعا میشود که تا جایی کارآمد بوده است؛ چون بقیه نسخههای سیاسی نهتنها نفاق فرقهای در لبنان را کاهش نداده، بل تشدید کرده است.
با این حساب، حزبالله یکی از گروههای سیاسی – اجتماعی است که به نمایندهگی از شیعیان در لبنان حضور و فعالیت دارد. لذا، ورود این گروه به میدان جنگ اقتضای کسب رضایت عامه در این کشور را میکند که البته بهسادهگی میسر نیست؛ چرا که افکار عامه در لبنان نمیخواهد که این گروه برای منافع دیگران، وارد جنگ با اسراییل شود. اگر قرار بر ورود به جنگ باشد، حزبالله بایستی از آدرس دولت و مردم لبنان چنین کند نه از آدرس کشور دیگر. مسیحیها و سنیها به جنگ با اسراییل رضایت نمیدهند؛ چون میدانند جنوب لبنان چون گذشته این بار نیز ویران میشود. روشن است زمانی که افکار عامه در لبنان مخالف جنگ با اسراییل باشد، نتیجه ناگفته پیداست: شکست حزبالله.
همچنان، وضع اقتصادی لبنان رو به وخامت است و این کشور برای فعلاً از سوی دولت موقت اداره میشود. دولت موقت در پی بهبود امور است نه ماجراجویی با اسراییلی که درگیرشدن با آن پیدا نیست که چه بلایی بر سر لبنان بیاورد. برای نمونه، نجیب میقاتی، نخستوزیر موقت لبنان، از همه گروههای سیاسی در این کشور خواست خویشتنداری به خرج دهند که قطعاً هدفش حزبالله است.
۲- حزبالله وابسته است
حزبالله چنانی که نمیتواند افکار عامه در لبنان را نادیده بگیرد، باز کردن جبهه جدید از سوی آن علیه اسراییل، بستهگی مستقیم به چهگونهگی رفتار جمهوری اسلامی در قبال جنگ غزه دارد و این میتواند یک محدودیت فراراه آن باشد. برای فعلاً آنچه روشن است این که جمهوری اسلامی از ورود به جنگ علیه اسراییل میپرهیزد. تهران دوست دارد که جنگ غزه به آتشبس منجر شود و نابودی حماس رقم نخورد. لذا، جمهوری اسلامی عنان حزبالله را در کف دارد و این گروه را از ورود کامل به جنگ دور نگه میدارد، مگر این که ناخواسته وارد جنگ شود که آن وقت تهران چارهای نخواهد داشت جز حمایت از این گروه.
مهمتر از آن، حزبالله برای جمهوری اسلامی حیثیت رگ گردن را دارد که اگر قطع شود، حیات آن در خاور میانه در معرض نابودی قرار میگیرد. لذا دشوار است که جمهوری اسلامی بهخاطر دفاع از حماس بهسادهگی حزبالله را در معرض بمباردمان بیامان اسراییل قرار دهد.
عاملی که جمهوری اسلامی را از ورود به جنگ برحذر میدارد، تهدید امریکاست. پس از آن که پایگاههای نیروهای امریکایی در عراق و سوریه مورد حمله قرار گرفتند، جان کربی، سخنگوی کاخ سفید، در گفتوگو با رسانهها اعلام کرد که جو بایدن، رییس جمهور امریکا، پیام هشدارآمیزش را بهگونه مستقیم به آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، صادر کرده است؛ پیامی که محتوایش گرچند روشن نیست، ولی به نظر میرسد که حاوی هشدار جدی باشد. به این پیام هنوز از سوی تهران پاسخ داده نشده است.
نکات فوق، نشان میدهد که جمهوری اسلامی هوادار درگیرشدن با اسراییل نیست. همینطور حزبالله نیز.
۳- موضع دولتهای عرب سنی مبهم است
مساله فلسطین بیش از آن که برای حزبالله مهم باشد، برای جهان عرب سنی حایز اهمیت است. اگر روزی کشور مستقل فلسطینی تشکیل شود، کفه ترازو بیش از آن که به سود آنچه «محور مقاومت» خوانده میشود، سنگین شود، سودش به جیب دولتهای عرب سنی میریزد و این را حزبالله خوب درک میکند. برای نمونه، تشکیلات خودگردان فلسطین که حیثیت دولت برای فلسطینیها را دارد، موجودیتش به درد دولتهای سنی میخورد تا حزبالله و جمهوری اسلامی. لذا دفاع از حماس و فلسطینیهای سنی بیشتر تکلیف کشورهای عرب است تا حزبالله و جمهوری اسلامی.
موضع دولتهای عرب تا این دم در قبال جنگ غزه از مرز ابهام فراتر نرفته است. در هیچ کشور عربی تجمع چشمگیر و چالشبرانگیز در حمایت از فلسطینیها برگزار نشده است. در شرایطی که دولتهای عرب از ورود به جنگ با اسراییل میپرهیزند، خطرپذیری حزبالله زیاد موجه به نظر نمیخورد؛ چون تنها میماند و جز تهران جناح دیگری به کمکش نمیآید. در این صورت چیزی نصیبش نخواهد شد جز شکست.
شاید برخی دولتهای عرب از ورود حزبالله در جنگ استقبال کنند؛ چون این گروه و اسراییل زیان میکنند و بار سنگین جنگ از دوش فلسطینیها برداشته میشود. همچنان، دولتهای عرب گمان میکنند که هدف از حمله ۷ اکتوبر، برهم زدن رابطهشان با اسراییل بوده که ممکن است جمهوری اسلامی و حزبالله را در پس آن پنهان ببینند.
۴- رابطه حزبالله با حماس عمق ندارد
دو وجه مشترک میان حزبالله و حماس وجود دارد: هر دو نسخه جنگ علیه اسراییل را تجویز میکنند و هر دو از سوی جمهوری اسلامی حمایت میشوند. ولی وجوه تفاوت میان هر دو زیاد است:
۱-۴ حزبالله یک جنبش شیعی است و خود را وفادار به رای رهبر جمهوری اسلامی میداند و در مسایل مذهبی از وی تبعیت بیچونوچرا دارد. در حالی که حماس یک جنبش اخوانی است و روشن است که نظام اعتقادی و سیاسی مورد نظرش با حزبالله تفاوت دارد.
۲-۴ حماس در بحران داخلی سوریه در کنار ترکیه و سایر نیروهای اخوانی ایستاد و از رفتن بشار اسد از قدرت استقبال کرد. ولی حزبالله برای ماندن اسد در قدرت در کنار جمهوری اسلامی وارد میدان نبرد شد.
۳-۴ درست است که هر دو گروه جنگ با اسراییل را راهگشا میدانند، ولی با این تفاوت که حزبالله خواهان ازاله کامل اسراییل است ولی حماس نه؛ چون ادعا میشود که در منشور اولیه این گروه بازبینی صورت گرفته است.
۴-۴ درست است که هر دو از سوی جمهوری اسلامی حمایت میشوند، ولی حماس در مقایسه با حزبالله در نظر جمهوری اسلامی کمتر عزیز است. دلیل آن نیز روشن است؛ چون که حزبالله شیعی است و حماس نه. در حالی که حماس نسبت به حزبالله بیشتر در معرض مستقیم حملات اسراییل قرار دارد. اگر حمایت جمهوری اسلامی از حزبالله و حماس را دلیل دشمنیاش با اسراییل فرض کنیم، بایستی حماس بیشتر حمایت شود تا حزبالله.
لذا، حزبالله با گروهی که رابطهاش عمق ندارد، شاید بهسادهگی نخواهد خود را فدای آن کند. البته که ضعف و نابودی حماس برای حزبالله گران تمام میشود.
۵- حسن نصرالله خاموش است
حسن نصرالله، رهبر سازمان حزبالله، پس از حمله ۷ اکتوبر تا این دم اظهار نظر نکرده و در خاموشی بهسر میبرد. سکوت موصوف در شرایطی که حماس در معرض تضعیف یا نابودی قرار دارد و حمله اسراییل به جنوب لبنان نیز متصور است، پرسشبرانگیز مینماید. در حالی که رهبران مذهبی و انقلابی در روزگار بحرانی به میدان میآیند و برای هوادارانشان روحیه میآفرینند. به نظر میرسد که سکوت رهبر حزبالله به منظور جلوگیری از التهاب بیشتر وضعیت جاری باشد. به این معنا که اگر حسن نصرالله هر دم به نشانی اسراییل لفاظی کند و این کشور را با اخطارهای تند بنوازد، ممکن است با واکنش تندتر مواجه شود. دبیر کل حزبالله میداند که شاخ به شاخ شدن با اسراییل نابودی جنوب لبنان و به تحلیل رفتن توان این گروه را در پی دارد. بازیابی توان ازدسترفته ساده نیست و زحمت و منابع و زمان زیادی میطلبد که فراهم کردن آن دشوار است.
پرسش سه: اگر حزبالله نمیخواهد با اسراییل جنگ کند، چرا بهگونه پراکنده موشکپراکنی میکند؟
این کار حزبالله مفهومی ندارد جز ابراز موجودیت و اعلام همبستهگی ظاهری با حماس. همچنان، حمله به پایگاههای نیروهای امریکایی از سوی نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی در منطقه نوعی اعلام همبستهگی ظاهری با حماس است نه لزوماً ورود مستقیم به جنگ در دفاع از این گروه. جمهوری اسلامی از آنجایی که خود را رهبر محور موسوم به «مقاومت» میخواند، شاید مناسب نباشد از حداقلترین اقدام که پناهبردن به تنش لفظی و راکتپراکنیهای پراکنده از سوی نیروهای نیابتیاش میباشد، خودداری کند.
پرسش چهار: حزبالله در کدام حالت وارد جنگ با اسراییل میشود؟
حزبالله فقط در یک حالت به مصاف اسراییل میرود و آن این که در معرض حمله مستقیم این کشور قرار گیرد که این شدنی به نظر میخورد. اگر ارتش اسراییل غزه را تصرف کند و به حضور حماس در این منطقه پایان دهد، به سراغ حزبالله خواهد آمد، آن هم به سه دلیل:
۱- اسراییل احساس میکند در معرض «هولوکاست» جدید قرار گرفته است و گروههایی را که برایش درد سر میآفرینند، ترجیح میدهد از سر راهش بردارد که حزبالله هدف اول خواهد بود. برای نمونه، خشم دولت نتانیاهو به پیمانهای است که حتا نگران جان گروگانها نیست. در حالی که در ۲۰۱۱، در بدل رهایی گیلعاد شالیط، سرباز ارتش، هزار زندانی فلسطینی را آزاد کرد، ولی این بار از گروگانها کمتر سخن میزند.
۲- در صورتی که اسراییل علیه حزبالله وارد جنگ گسترده شود، به پیمانهای که در حمله به غزه با واکنش جهان مواجه شد، این بار نخواهد شد؛ چون که افکار عامه در دنیا به لحاظ عاطفی با فلسطینیها همسویی دارد، ولی با حزبالله نه؛ چون از آن بهمثابه گروهی یاد میشود که مخل امنیت منطقه است و به اشاره دیگران میرقصد. همچنان، دولتهای عرب سنی از تضعیف و نابودی حزبالله ناخرسند نمیشوند.
۳- از حمله ۷ اکتوبر بدینسو حزبالله خاک اسراییل را آماج حملههای موشکی قرار داده که روی دست این کشور قربانی گذاشته است. لذا، تلآویو اگرچند اکنون واکنش جدی نشان نداده است، ولی پس از نیل به هدف در غزه، انتقام این موشکپراکنیها را خواهد گرفت. برای نمونه، در جولای ۲۰۰۶، نیروهای حزبالله دو سرباز اسراییلی را اسیر گرفتند و واکنش تلآویو به آن منجر به جنگی شد که بیش از یک ماه طول کشید که در ایران به «جنگ ۳۳ روزه» معروف است. حالا که با حملات حزبالله، سربازان اسراییلی کشته شدهاند، روشن نیست که چه خطری در انتظار جنوب لبنان باشد.