ایده حکومت دینی (و در اینجا حکومت اسلامی) برای بسیاری از مردم افغانستان، ایده مطلوب و جذاب است. قسمت بزرگی از مردم افغانستان، سادهلوحانه حاضرند برای برقراری حکومت دینی از هیچ تلاشی دریغ نورزند و همه نیروی خود را صرف کنند. طالبان که با روحیه مردم از نزدیک آشنایی دارند با توجه به مذهبی بودن بخش بزرگ شهروندان، از ابتدای تأسیس تا کنون سخن از تطبیق شریعت و ایجاد نظام اسلامی میزنند و میدانند که فریب دادن مردم از طریق این شعارها کار آسان است. با اینحال، منتقدان ایده «حکومت دینی» میگویند که هرگاه حکومت دینی در یک کشور برقرار شود، خوانش خاص از دین را بر مردم تحمیل میکند و به نحوی از انحا به سرکوب افرادی که با این خوانش موافق نباشند دست میزند و به این ترتیب حقوق اقشار عظیمی از شهروندان را ضایع میکند یا در بهترین حالت همه حقوق طبیعی آنان را رعایت نمیکند. حکومت دینیای که طالبان ایجاد کردهاند یکی از بدویترین و سرکوبگرترین نسخههای حکومت دینی است و در زمینه تضییع حقوق شهروندان، سنگ تمام گذاشته و روی سایر حکومتهای دینی را سفید کرده است. گروه طالبان که اکنون سرنوشت دهها میلیون انسان را در دست دارد، سعی دارد افراد و اقشاری را که اعتقاد به ایدیولوژی طالبان و قرائت بدوی این گروه از دین ندارند، زیر عناوین متفاوت، سرکوب کند و عرصه را بر آنها تنگ سازد. یکی از ابزارهای تبلیغاتی طالبان برای سرکوب مخالفان فکریشان این است که به آنها برچسب سکولار بودن میزنند. کافی است فقط یکیدو ساعت وقت بگذارید و به حرفهای ملاهای گماشتهشده از سوی طالبان در سراسر کشور گوش دهید تا دریابید که این افراد چهقدر در اتهامزنی به مخالفان فکری خود و بیدین جلوه دادن آنان، شوق و رغبت تام دارند. ناگفته نباید گذاشت که «سکولار» در ترمینولوژی طالبان به معنای «کافر» است. مسلماً تکفیر مخالفان تبعات جدی و جبرانناپذیر دارد و ممکن است فرد تکفیرشده را به مشکلات بیشمار گرفتار کند.
تکفیر یکی از حربههای پرکاربرد است که نظامهای دینی برای سرکوب مخالفان از آن استفاده میکنند. طالبان آنانی را که در برداشتهای دینی خود با این گروه موافق نیستند متهم به سکولار بودن و در واقع به کافر بودن میکنند. اگر به منطق درونی دین اسلام نگاه کنیم این برخورد طالبان با مخالفان فکری منطق سخیف و بیپایه است، چرا که تأویل آزادانه از متون دینی امر مرسوم و شناختهشده در تاریخ مسلمانان است. ازاینرو، هیچ کس حق ندارد دین را در انحصار خود بگیرد و به دیگران اجازه ندهد برداشت متفاوتی از متون دینی داشته باشند. چه اشکالی دارد اگر فرد یا افرادی بیایند و برداشت سکولار از اسلام و تاریخ آن عرضه کنند. ناگفته نباید گذاشت که اتهامهایی از قبیل سکولار بودن که طالبان به آدرس مخالفان فکری خود حواله میکنند، بیشتر از اینکه نمایانگر واقعیت امر باشد، حرکت تبلیغاتی برای حذف مخالفان است. هر نظام استبدادپیشه از نظر روانی به خطاناپذیری نیاز دارد. طالبان هم که اکنون در اوج قدرت قرار دارند، خودشیفتهگی را به حد اعلا رساندهاند و مسحور اندیشههای خویشند. شاید احساس خطاناپذیری لازمه حفظ قدرت باشد، اما قدرتی که بهنام انحصارگرایی دینی و با ایجاد رعب و وحشت و تکصدایی دوام پیدا کند، اولین پیامدش آن است که جایگاه دین در ذهن و روان جامعه خدشهدار میشود و اعتقاد به ارزشهای دینی در دلها به تدریج میمیرد.
لب کلام آن است که حکومت دینی با تنوع جامعه و سازش با مخالفان سر سازگاری ندارد. این واقعیت باید آنانی را که برقراری حکومت دینی را به خیر و صلاح جامعه میشمارند به تجدید نظر وادار کند، چون ایده حکومت دینی دچار مشکل و نابسامانی درونی است. داستان را میتوان به این صورت طرح کرد:
زمانی که از برپایی حکومت اسلامی سخن میزنیم، این نکته نباید از یاد ما برود که چنین حکومتی قرار است آموزهها و احکام اسلام را تطبیق کند. حال پرسش این است که این آموزهها و احکام را چه کسانی باید شناسایی کنند؟ قطعاً آنانی که حکومت را با هزار خون دل به دست آوردهاند، به آن اندازه ابله نیستند که برای شناسایی احکام و آموزههای اسلامی به متخصصان بیطرفی مراجعه کنند که دود چراغ خوردهاند و سالهای سال در این زمینه پژوهش و تحقیق کردهاند. افرادی که در رأس حکومت اسلامی قرار دارند طبعاً پیش از اینکه تلاش کنند تا چنین حکومتی را روی کار بیاورند، ایدهها و افکار خامی در ذهن خود داشتهاند و اکنون فرصت را مغتنم میشمارند تا این ایدهها را به منصه عمل برسانند. اینهایی که حکومت را در دست گرفتهاند و داعیه تطبیق شریعت و دین را دارند، محقق اسلامی نیستند و اصلاً فرصت این کار را در زندهگی نیافتهاند. بنابراین، همان ایدههای خام و ناپروریده را میخواهند عملی کنند تا نشان دهند واقعاً حکومتشان اسلامی است.
اعتراض راجع به اینکه چرا سردمداران فلان حکومت اسلامی آموزش و تحصیل دختران را منع یا محدودیتهایی بر آزادی رسانهها و آزادی بیان وضع کرده و یا چرا در طرز لباس پوشیدن و ریش گذاشتن شهروندان قوانین سختگیرانهای اِعمال کردهاند و چرا با دگراندیشان و مخالفان فکری خود با خشونت برخورد میکنند، اعتراضهایی از بُن خطاست. آنانی که زمام حکومت اسلامی را در دست گرفتهاند، علمای دینیای دارند که در این زمینهها برایشان مشوره میدهند و بایدها و نبایدها را گوشزد میکنند. یا شما طرفدار حکومت اسلامی هستید یا نیستید. اگر طرفدار حاکمیت حکومت اسلامی هستید، باید این را درک کنید که حکومت اسلامی را اشخاصی از همین جامعه که صاحب خوانش ویژه از دین هستند و در فضای همین جامعه عقبمانده بهسر میبرند، رهبری میکنند. حکومت اسلامی چیزی بیش از این نیست. حکومت اسلامی در هر جامعهای منعکسکننده سطح دانش و فرهنگ و عنعنات آن جامعه است. اگر شما توقع بیشتر از این دارید، روشن است که نشانی را غلط فهمیدهاید.
فکتهای تاریخی ثابت کرده که هرگاه دولت جامه تقدس بر تن کند، پرسشگری و دگراندیشی نوعی شرارت به حساب میآید و مصداق تشویش اذهان عمومی شمرده میشود. اروپا در دوران هزارساله قرون وسطا دولت دینی را تجربه کرد و همه میدانیم که چه ستمهایی بر مردم روا داشت. واقعیت آن است که حکومت امر بشری و عرفی است و مبنای آن، عقلانیت بشری و دنیوی است و نباید آن را به خدا نسبت داد. دینی کردن حکومت برای عدهای فرصت میدهد که بساط ظلم و ستم راه بیندازند و به تفتیش عقاید بپردازند و دانشمندان و عالمان را مورد محاکمه و آزار و اذیت قرار دهند و پویایی جامعه را از بین ببرند. غربیها بعد از هزار سال به این نتیجه رسیدند که حکومت را از خدا و کتاب مقدس جدا کنند و زمینی بسازند، ولی ما هنوز هم حاضریم در راه آرمان حکومت دینی بکشیم و شکنجه کنیم و زجر دهیم.
افغانستان از نظر تنوع قومی، زبانی و فرهنگی یکی از رنگارنگترین کشورهاست. حاکمیت حکومتهای دینی از جنس حکومت طالبان، کشوری با رنگها و جلوههای بیشمار زندهگی را به راهورسم یگانه و ملتی با اندیشهها و عواطف و احساسات رنگارنگ را ملزم به پیروی از یک روش و رفتار میکند. استبداد دینی در بازستاندن آزادیهای فردی لحظهای درنگ نمیکند، چون به این تصور است که یگانه راه زیست بهتر انسانها در اختیار آن قرار دارد. حکومت دینی میخواهد همه انسانها مطابق خواست و اراده الاهی زندهگی کنند. ادعای زندهگی بر طبق خواست و احکام الاهی ممکن است برای بعضیها خوشایند باشد، اما زمانی که به محک آزمون زده شود، مشاهده میکنید که در پشت آن، مشکلهای حلنشدنی خوابیده است. آرمان دینی وقتی قرار میشود جامه عمل بپوشد، رنگ از انسانی میگیرد که قصد دارد آن را محقق کند. در سایه حکومت دینی امکان رنگارنگی و تنوع وجود ندارد بلکه باید همه رنگها از فیلتر ملا و کشیش بگذرد. دشوار نیست تصور این امر که تطبیق اوامر و احکام خدا از سوی انسانهای عقبمانده، بدوی و گرفتار سنگشدهگی نتیجهای جز نظام طالبانی ندارد؛ نظامی که به نام اجرای احکام خدا، کشور را به جهنمی زمینی تبدیل کرده و آزادی بیان و عقیده و آزادیهای فردی و عمومی را از بین برده و تبعیض جنسیتی را به بدترین شکل ممکن نهادینه کرده و شکافهای قومی و زبانی را عمیقتر ساخته و تنوع فکری و فرهنگی را به کلی از میان برداشته است.