پنجشنبه گذشته گروهی از مردان خشمگین در منطقه سوات پاکستان به یک پوسته امنیتی هجوم بردند و فردی را به اتهام توهین به قرآن محاکمه صحرایی کردند و به قتل رساندند. از ایندست اتفاقها در پاکستان به کثرت روی میدهد. دستگاههای عدلی و قضایی پاکستان برای مهار این وضعیت که سالهای سال است قربانیان زیادی از شهروندان پاکستان میگیرد، اقدام درخوری انجام نمیدهند. مقامهای عدلی و قضایی پاکستان درک میکنند که در فضای تعصبآلود پاکستان، اقدام جدی آنها برای جلوگیری از وقوع بیشتر این قبیل رویدادها، به احتمال قوی به معنای حمایت از توهین به مقدسات مسلمانان تلقی میشود و مقامها را با اتهامها و برچسبهای گوناگون مواجه میسازد. به همین علت است که دستگاه قضایی پاکستان که در بسیاری از زمینههای دیگر با قاطعیت عمل میکند، در این مورد با قاتلان و افرادی که بدون رعایت روندهای قانونی قضایی به قتل افراد دست میزنند، با مماشات و سازش برخورد میکند.
اگر به محاکمههای خیابانی و صحرایی در افغانستان بپردازیم، به این نتیجه میرسیم که از این لحاظ وضع این کشور شبیه پاکستان و در مواردی بدتر از آن است. تصور کنید زمانی که در دوران جمهوریت که نظام حاکم در پرنسیپ با آزادی بیان و عقیده و حقوق زنان موافق بود، محاکمه صحرایی فرخنده در قلب پایتخت افغانستان و در انظار بهتزده جهانیان صورت میگیرد، تکلیف ما با فضایی که در سایه حاکمیت سرکوبگر و قرون وسطایی طالبان به وجود میآید روشن است. طالبان نه به ارزشهای حقوق بشری باور دارند و بلکه آن را منکر و کفر میپندارند و نه به رعایت اصول محاکمه منصفانه آشنایی دارند. طبیعی است که در چنین فضایی، آسانترین کار اتهام بستن به افراد و مجازات آنان زیر نامهای متفاوت است.
روزنامه 8صبح گزارش داد که بهتازهگی طالبان فردی را بهصورت بیرحمانه شکنجه کردند که کتابهایی را در مورد کارنامه احمدشاه مسعود با خود از ایران آورده بود. طالبان وی را «مرتد» خواندند و کتابهایش را نیز مصادره کردند. «مرتد» و «کافر» از جمله واژههایی است که مثل نقل و نبات از زبان اعضای طالبان و علیه مخالفان این گروه جاری میشود. طالبان با زدن این برچسپها به افراد، شکنجه کردن و کشتن آنان را برای خود توجیه میکنند. وضع افغانستان از پاکستان از این لحاظ بهمراتب خطرناکتر است که در قلمرو طالبان، افراطیهای تاریکاندیش در رأس امور قرار دارند و بدون آنکه از عواقب کار خود هراسی به دل راه دهند، به مجازات بیرویه و بیرحمانه افراد میپردازند. فاجعه از این لحاظ هم عمیق است که تا کنون، صدها تن از افراد غیروابسته به طالبان، از سوی افراد مسلح طالبان به اتهام ارتداد و کفر و همکاری با کفار به قتل رسیده یا گرفتار شکنجههای هولناک شدهاند.
عمدهترین عناصر طالبان را جنگجویان این گروه تشکیل میدهند. رهبری طالبان همیشه میکوشد جنگجویان طالب را خرسند نگه دارد و خواستهایشان را در اولویت قرار دهد. فرماندهان نظامی طالبان، حتا گاهی به حرفهای ملا هبتالله اعتنا نمیورزند و به دستورهای او توجه نمیکنند. این فرماندهان به دلیل آنکه در فروپاشی نظام جمهوریت نقش عمده داشته و در قتل و کشتار مهارت بیشتر از بقیه دارند، خود را سزاوار هر گونه تحسین و آفرین میدانند و به جز ملا هبتالله پاسخگو نیستند. از این رو، حتا اگر مقامهای طالبان بخواهند از اقدامات خودسرانه جنگجویان طالبان جلوگیری کنند و بکوشند کشته یا شکنجه شدن افراد بیگناه به دست نظامیان این گروه را کاهش دهند، کاری از دستشان برنمیآید. جنگجویان یک پوسته امنیتی طالبان به خود حق میدهند هر نوع برخورد با اهالی انجام دهند، اما پوستههای امنیتی مجاور حق مداخله ندارند. با این توضیحات، روشن میشود که چرا در سایه حاکمیت طالبان، کشتار و شکنجه افراد بیگناه همواره در صدر خبرهای رسانهها قرار دارد. ساختار تشکیلاتی طالبان بهگونهای طراحی شده که مجازاتهای خیابانی و محاکمههای صحرایی را زمینهسازی میکند.
یکی از قراینی که ثابت میکند جنگجویان طالب حتا به دستور رهبر این گروه اهمیت نمیدهند، این است که در طول سه سال گذشته، صدها و حتا هزاران نفر از نظامیان یا کارمندان حکومت پیشین از سوی افراد طالبان تیرباران شده یا به زندان انداخته شدهاند. این در حالی است که رهبر طالبان در بحبوحه ورود طالبان به کابل، فرمان عفو عمومی صادر کرد و از جنگجویان طالب خواست گذشته را فراموش کنند و از انتقامجویی علیه افرادی که در جمهوریت کار کرده بودند دست بکشند.
طالبان از یک سو مدعی برقراری امنیت صددرصدی در افغانستان هستند، ولی از سوی دیگر در بسا موارد، کشته شدن نظامیان پیشین یا فعالان فرهنگی و هنری مخالف را کار افراد مسلح ناشناس جلوه میدهند. آنها با این ترفند میخواهند از یک سو از شر «عناصر نامطلوب» رهایی پیدا کنند و از جهت دیگر مسوولیت این جنایتها را برعهده نگیرند و متهم به نقض حقوق بشر نشوند. هویداست که «افراد مسلح ناشناس» نام دیگر «طالبان» است، چرا که معمولاً این افراد مسلح ناشناس عناصری را هدف قرار میدهند که از نظر طالبان، مطلوب نیستند و باید از صحنه حذف شوند. گفتنی است، این ادعای طالبان که امنیت سرتاسری را در کشور تأمین کردهاند، ادعای نادرست است؛ چرا که براساس گزارشهای متعدد از منابع خبری معتبر، در کنار داعش خراسان، دهها گروه تروریستی دیگر در افغانستان حضور فعال دارند و این مساله بطلان ادعای طالبان را آشکار میکند.
طالبان از آغاز تاسیس تا کنون، بیش از هر گروه نظامی-سیاسی دیگر، برای توجیه عملکرد خود به دین متوسل میشوند و سعی میکنند کارهای خود را صبغه دینی و شرعی ببخشند. مردم افغانستان نیز که اکثریتشان به دین باور قاطع دارند، آماده هستند فریب شعارهای دینی را بخورند و پروپاگندایی را که رنگ و بوی دینی داشته باشد بپذیرند. منظور این است که طالبان که گروهی سرکوبگر و غیریتساز هستند، برای آنکه در امر سرکوب، با موفقیت سحرآمیز عمل کنند، به دین متوسل میشوند و برای حذف مخالفان از اصطلاحهایی همچون «سکولار»، «مرتد» و «باغی» استفاده میکنند. طالبان با کمترین بهانه به حذف رقیبان فکری خود میپردازند و دین و حقیقت را در انحصار گروه خود میپندارند. پوشش دینی بخشیدن طالبان به جنایتهای خود، همزمان با اینکه کار این گروه را برای یکدستسازی جامعه تسهیل میکند، دین و دینداری را در برخی اذهان مایه شرارت و تعصب و نفرت و سرکوب به نمایش میگذارد.
رییس هیات معاونت سازمان ملل متحد برای افغانستان (یوناما) اخیراً تصریح کرده که طالبان از کوهها آمدهاند و تبدیل کردن آنان به افرادی که دور میز مذاکره بنشینند، کار دشواری است و زمان میبرد؛ از این رو باید عقایدشان را درک کرد و نباید انتظار داشت که مثل بقیه جهان فکر کنند. اگر چه این اظهارات بهگونهای توجیه عملکرد و رویه طالبان است و از سازمان ملل متحد چنین کاری بعید نیست، اما این نکته را نباید از یاد برد که طالبان نماینده فرهنگ قسمتی از روستاهای افغانستان هستند و برداشتهای دینی و فرهنگی و اجتماعیشان متاثر از آن فضای تنگ و تاریک است. این گروه با تحمیل قرائتهای تنگنظرانه و متعصبانه از دین، در واقع سعی میکند فرهنگ و جهانبینی روستایی را بر دیگر مناطق کشور تعمیم ببخشد. بیدلیل نیست که گروه طالبان در شهرهای توسعهیافتهتر افغانستان، با مشکلات بیشتری در امر حکومتداری برخوردهاند. در حال حاضر طالبان اندیشههای رقیب را زیر نام سکولاریسم و ارتداد و انحراف فکری سرکوب میکنند، با آن هم سرکوب خشونتآمیز و حذف فزیکی راه درست برخورد با اندیشهها نیست. تجارب بشری واضح ساخته که هر قدر نسبت به اندیشهها و افکار مخالف محدودیت وضع شود، به همان اندازه این اندیشهها رغبت بیشتر مردم را برمیانگیزد. رژیم طالبان در ایجاد خفقان و سرکوب، مقتدرتر از رژیم شوروی نیست. هر چند رهبران شوروی توانستند بدترین خفقانها را به وجود آورند، اما در درازمدت اندیشههای رقیب مثل موریانه این رژیم را خورد و پایههایش را سست کرد.