افغانستان کشوری است که همواره مسایل تخصصی آن تحت تأثیر سیاستهای مقطعی نظامهای حاکم قرار گرفته و در موارد زیادی، افراد بدون تخصص و دانش مسلکی بر کرسیهای تصمیمگیری تکیه زدهاند. یکی از این تصمیمات غیرعقلانی، غیرتخصصی و غیراقتصادی، تخریب خانههای گرانقیمت مردم در شهر کابل است. تخریب این خانهها در شرایط بحرانی کنونی به بهانه احداث سرک و کاهش حجم ترافیک شهری، منجر به خسارات مالی هنگفت برای مردم بیبضاعت افغانستان، بهخصوص شهر کابل، شده است. در این مقاله به برخی از دلایل مخالفت با این تصمیم از منظر شهرسازی، اقتصادی، حملونقل و ترافیک شهری و اجتماعی میپردازیم.
از منظر شهرسازی
اسناد و مطالعات متعدد نشان میدهد که شهرهای کشور از سالها پیش با فقدان پلانهای جامع و استراتژیک روبهرو بودهاند. شهر کابل بهعنوان یکی از شهرهای بزرگ کشور، نیز فاقد پلان جامع است و هر نظام مطابق به سلیقه و برداشت خود، نقشه راهی برای ساختوساز و شهرسازی ایجاد کرده است. بسیاری از این پلانها از زمان حکومت داوود خان به ارث رسیده و با پیشرفت تکنولوژی و ابداع روشهای تازه در زمینه شهرسازی و مهندسی، دیگر کاربرد چندانی ندارد. بهعنوان مثال، پروژه کمپلکس اداری دارالامان که در زمان اشرف غنی یکی از پروژههای معروف وکمپینی به حساب میآمد، از دوران امانالله خان به ارث رسیده بود و با فرم و ساختار کنونی شهر کابل همخوانی نداشت. بسیاری از طرحهای شبکههای حملونقل در شهر کابل و سایر شهرهای کشور که از دوران گذشته برجا ماندهاند، دیگر کارایی لازم را برای پاسخگویی به نیازهای روز ندارند. بنابراین، هیچ دلیل و الزامی برای تخریب خانههای مردم و احداث سرکهای عریض در میان مناطق مسکونی وجود ندارد. علاوه بر این، سرکی که قرار است از وسط دشت برچی بگذرد، تأثیر چندانی در کاهش ترافیک شهری نخواهد داشت؛ و نمیتواند نیازهای روزافزون شهر کابل را برطرف سازد.
از منظر اقتصادی
بررسیهای انجامشده نشان میدهد که حدود 110 بلندمنزل که هزینه ساخت هر کدام بالغ بر 2 میلیون دالر است، همراه بیش از هزار منزل مسکونی و دکانها در این مسیر تخریب میشوند. هزینههای مجموعی این تخریبات بالغ بر صدها میلیون دالر تخمین زده میشود که در شرایط کنونی و بحرانی افغانستان برای مردم فقیر کشور کمرشکن خواهد بود. به جای اینهمه هزینه، میتوان سرمایهگذاری در پروژههای بدیل مانند مدیریت آبهای سطحی، زراعت و کشاورزی، کانالیزاسیون شهر کابل و سایر پروژههای مشابه انجام داد که هم بهرهوری اقتصادی و هم مزایا و منفعتهای اجتماعی فراوانی خواهد داشت.
از نظر حملونقل و کاهش حجم ترافیک شهری
در حال حاضر، سیستمهای حملونقل شهری در شهرهای مختلف دنیا تجربه شده و موفقیت چشمگیری داشتهاند. تجارب جهانی نشان میدهد که شهرها سیستمهای حملونقل و بافتهای مجاور خود را حفظ کردهاند و از سیستمهایی مانند مترو و متروبس به جای عریضسازی خیابانها استفاده میکنند. افغانستان با اینکه به فقدان متخصص در زمینههای مختلف بهویژه شهرسازی و مهندسی روبهرو است، میتواند از این تجارب بهرهبرداری چشمگیری کند. تخریب خانهها و احداث یک شبکه ترانسپورتی از وسط مناطق مسکونی به جهت کاهش ترافیک شهری، هزینههای بسیاری در بر دارد. به فرض اگر هزینههای مجموعی شامل ساخت سرک و خرابیهای ناشی از آن را یک میلیارد دالر محاسبه کنیم، با این هزینه تقریباً میتوان هزار کیلومتر متروی زیرزمینی در شهر کابل احداث کرد که شبکه شهری را پوشش دهد و سهولتهای بیشماری را نیز به وجود آورد. با توجه به توسعه فناوریهای امروزین، خرابیهای ناشی از مترو بهمراتب کمتر بوده و مزایای قابل ملاحظهای نیز با خود دارد.
از منظر اجتماعی و روانی
تخریب خانههای مردم و جابهجایی مجدد آنها به نقاط دیگر، آسیبهای جبرانناپذیری به بار خواهد آورد. مردم حس تعلق به مکان را در خود پرورش دادهاند و جابهجایی آنها میتواند تا مدتها وضعیت روانی آنها را صدمه بزند. پژوهشهای گوناگون در کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که این جابهجاییها در بسیاری از مواقع باعث مشکلات روانی و حتا بیماریهای مزمن میشود.
نتیجهگیری
با توجه به موارد ذکرشده، تخریب خانههای گرانقیمت مردم به بهانه بازسازی، تصمیمی نادرست و غیرمنطقی است. لازم است که نظام حاکم با استفاده از کارشناسان و متخصصان باتجربه، برنامههای جامع و مدرن شهرسازی را تهیه و اجرایی کنند تا هم منافع مردم حفظ شود و هم توسعه شهری بهشکل پایدار و علمی انجام گیرد. هر چند بعید به نظر میرسد که نظام طالبان چنین رویکردی را در نظر بگیرد، چرا که آنها بیشتر به دنبال تبلیغات سیاسیاند تا بازسازی و ساختوسازهای معیاری و مبتنی بر رضایت مردم.