نویسنده: رُستم مهدی
برگردان: رضوانالله «رهیاب» و عبدالمحیط «عمار»
تلاش برای همسوسازی متون دینی با تیوریهای علمی کشف شده، چیزی است که بسیاری از مبلغان و نویسندهگان به آن عادت کردهاند. اما با اندک تعمق، ضعف اکثریت ادعاهایشان آشکار میشود. گفتن اینکه قرآن از انفجار عظیم و انبساط کاینات خبر داده است، یکی از این ادعاهاست.
درک متدینانی که میکوشند قرآن را مصدر همه چیز و سرچشمه هر امر جدید و مرجع هر اکتشاف علمی قرار دهند، دشوار است. قرآن به خودی خود، چنین ادعایی نمیکند. به اجماع علما با آنکه قرآن کتاب دین و شریعت است، اما حاوی تمام احکام اسلامی نیست، پس چرا تعدادی از نویسندهگان خود را به مشقت میاندازند تا در میان آیات قرآنی دستاوردهای علمی را سراغ گیرند، ولو که با اشارهای هم باشد؟
انگار فراموش کردهاند که تلاش برای همسوسازی آیات قرآنی با دستاوردهای علمی، خدمتی به قرآن نمیکند، زیرا به محض مخالفت کشف جدید با کشف قدیم، همه چیز متلاشی میشود و جدی بودن گفتمان دینی زیر سؤال میرود.
اگر دیدگاه لوکس لومبریزر(Lucas Lombriser) استاد بخش فزیک نظری در جامعه ژنیو در جهان پذیرفته شود که معتقد است انبساط کاینات، توهم محض است، چه اتفاق میافتد؟ طبیعتاً ادعاکننده از «معجزه انبساط کاینات در قرآن» بازگشته و میگوید: «آیت دلالت بر انبساط کاینات نمیکند، بلکه تأویلبردار است و اکثریت مفسران آن را به قدرت و بینیازی تفسیر کردهاند». آیا بعد از این بازی کردن اعتباری برای صاحب آن باقی میماند که بر چنین مبادی فرا میخواند؟
بلی، باکی نیست به اینکه شخص خود به آن توجه کند و باعث ازدیاد ایمان و دین وی گردد، ولیکن اگر این آیات را با دستاوردهای علمی حمل کند و آنها را به عنوان دلایل قاطع در برابر غیرمسلمانان پیشکش کند که قرآن از جانب خداوند است چنانکه اکثریت مبلغان انجام میدهند، این پوکمغزی و بیخیالیای بیش نیست.
قرآن از هستی و کاینات با زبان جامعهای که در آن نازل شده است سخن میزند، و اهل آن دیار را مطابق فهمشان مورد خطاب قرار میدهد و درست نیست از این زبان، دستاورد علمی متعلق به کاینات و حرکات هستی را نتیجه گرفت. چنانکه سزاوار نیست این زبان را بر علوم طبیعی تحمیل کنیم همانگونه که برخیها چنین کرده و کرویت زمین را برمبنای فهم و برداشت مخاطبین اولیه، از برخی آیات قرآنی انکار میکنند. همچنان دوران زمین را با اعتماد به برخی آیاتی که از حرکت آفتاب سخن میزند، نیز انکار میورزند. اینها زبان قرآن را که فهم زمانه را مخاطب قرار میدهد، بر مفاهیم علمی در هستیشناسی تحمیل میکنند.
هدف هیچ کتاب دینی مقدس این نیست که از دستاوردهای علمی که در آینده کشف میشوند، خبر دهد، بل وظیفه کتابهای مقدس، رهنمونی مومنان و تهذیب راه و رسمشان است.
اکثریت مبلغان میپندارند که آیه ﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ [انبیاء: 30] از انفجار بزرگ خبر میدهد. کافی بود که گویندهگان، ماهیت انفجار بزرگ را با کلمه فتق (گشودن) مقایسه میکردند؛ زیرا سبب وقوع خطا در این موارد، یا به سبب عدم معرفت از ماهیت انفجار بزرگ است و یا به سبب عدم آشنایی با زبان عربی و اکتفا به خواندن ترجمه قرآن کریم با زبان بیگانه است. واقع شدن در خطا با وصف آگاهی از ماهیت انفجار بزرگ و آشنایی با زبان عربی، یا به سبب تکبر و خودبزرگبینی است و یا بهخاطر عدم تمرکز گوینده به آنچه میگوید.
انفجار بزرگ نام نظریهای است که میگوید: تمام اجزای هستی در آغاز، شئ یگانهای بودند و با مرور زمان، اجزای این شئ یگانه از همدیگر دور شدند. در آغاز دورشدن – که همان انفجار بزرگ باشد – زمین نبود، بلکه برحسب گویندهگان تقریباً بعد از نه میلیارد و دوصد میلیون سال بعد از انفجار بزرگ، زمین شکل گرفت.
قبل از انفجار بزرگ زمین نبود، چه رسد به اینکه آسمان همراه آن باشد؛ زیرا آسمان جسم مادی نیست که وجود آن با چیز دیگری ممکن باشد، آسمان فضایی همانند سقف بر بالای سر ماست که آن را میبینیم. آسمان از سایر اجزای هستی دور نشده، زیرا فضا همانند مکان وقوع حادثه انفجار است و جزئی از اشیای پراکندهشده از هم در نتیجه انفجار بزرگ نیست.
آیه مذکوره دلالت میکند به اینکه آسمان و زمین، «رتق» (بسته) بودند و خداوند آنها را «فتق» (گشوده) کرد.
برمبنای نظریه انفجار بزرگ که پیدایش زمین در طی میلیاردهاسال اتفاق افتاده است، انفصال و جدایی نامیده نمیشود بلکه تحول یک چیز به چیز دیگر است.
برای نمونه، این درست نیست که گفته شود انسان و نطفهای که از آن آفریده شده در آغاز متصل و بههم پیوسته بودند، پس از آن خداوند میان آن دو انفصال و جدایی افگند، بلکه انسان در آغاز نطفه بود و در خلال چندین ماه به انسان تحول یافت/تبدیل شد.
همچنان نادرست است که گفته شود سیب و دانه باهم یکی بودند، خداوند آن دو را از هم جدا کرد و یا بینشان جدایی افگند، زیرا این دو با هم نبودند، بلکه هسته و بذر به درخت متحول شد و سپس درخت، میوه سیب گرفت.
و این چنین زمین برحسب نظریه انفجار بزرگ در کنار آسمان نبود، بلکه در خلال میلیاردها سال گام به گام شکل گرفت، و درست نیست که چنین برآیشی (تکامل) را فتق بنامیم. پس این آیت به عنوان الزام مشرکین از قدرت خداوند یاد میکند، و در مقام الزام درست نیست چیزی برایشان گفته شود که با آن آشنایی نداشته باشند. زیرا مخاطب تا زمانی که خبر الزامکننده را نداند، به آن ملتزم و پابند نمیشود. پس الزام در جایی است که شخص آن را بشناسد و آن را بپذیرد. از این جهت در آغاز آیت آمده است: ﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ [انبیاء: ۳۰]. آیت معلوماتی را پیشکش میکند که آن را میشناسند و آنان معرفتی به دورشدن اجزای هستی و تکامل آن در طول میلیاردها سال نداشتند، تا که الزامشان بدان درست میشد.
آنچه در نزدشان معلوم بود، سه چیز بود:
نخست: جدایی آسمان از زمین و جداشدن آن دو پس از اینکه بعضی از اجزای آن با هم چسپیده بودند، یعنی زمین و آسمان هردو بودند لیکن با هم چسپیده. این تصور نزد اعراب آن زمان شناخته شده بود و در تورات هم موجود است. اهل مکه از تورات و انجیل شنیده بودند، و در میانشان کسانی بودند که با کتب اهل کتاب آشنایی داشتند. تورات کیفیت جدایی آسمان و زمین را چنین ترسیم میکند: «خداوند گفت: باید گنبد [محفظهای] در میان آب باشد، و در میان آب و آب فاصل باشد، و این چنین بود. خداوند گنبد را آفرید، و خداوند بین آبی که زیر گنبد است و در بالای آن است جدایی افگند و خداوند این گنبد را آسمان نامید. خداوند این را نیکو دید، و شام بود و صبح روز دوم بود. و خداوند گفت: آبهای زیر آسمان در مکان واحدی جمع شوند و همچنین خشکی نمایان شود.»
در این جا یادآوری شده است که آنجا آبهایی بوده و سپس خداوند گنبد را که بر پندار تورات همان گنبد آسمان نیلگون میباشد را آفرید و آن را آسمان نامیده و توسط آن گنبد میان آبهای بالا و پایین جدایی افگند. یعنی این گنبد آبهای بالای خویش را که همان آبهای آسمان است، از آبهای پایین خود که همان آبهای زمین میباشد و از آن خشکی نمایان شده است جدا کرد.
مردمان مکه چون تجارتپیشه بود و هرازگاهی در درون و بیرون شام و جزیره عرب در رفتوآمد بودند این تصور را از یهودیان و مسیحیانی که در شام و جزیره عرب زندهگی میکردند شنیده بودند که در تورات آمده است.
امام فخرالدین رازی میگوید:«یهودیان و مسیحیان به این موضوع آگاهی داشتند، زیرا در تورات آمده است که خداوند در نخست جوهر [ماده] را آفرید و به آن با هیبت نگاه نموده و آب شد و سپس از آن آسمانها و زمین را پدید آورد و آنها را از هم گشود. چون میان مشرکان و یهودیان به دلیل اینکه در دشمنی با پیامبر صلیالله علیه وسلم هممسیر بودند، نوعی دوستی وجود داشت خداوند متعال هم، بنابر همفکریشان آن استدلال را علیه مشرکان بهکار برد، زیرا آنها سخن یهودیان را در این باب پذیرفته بودند.»
آنچه را امام رازی میگوید عین همان سخنی است که من از تورات نقل کردم که آسمان و زمین نخست آب بودند و بنابر گمان ایشان، سپس توسط پوسته/فلکی که خداوند آفرید ازهم جدا شدند.
دوم: آسمان و زمین یکی بودند سپس خداوند آنها را به هفت آسمان و زمین جدا کرد. زیرا عربهای پیش از اسلام باور داشتند که هفت آسمان وجود دارد چنانکه در پیمانهایشان به آن سوگند یاد میکردند و میگفتند: «سوگند به آن کسی که مرا از بالای هفت آسمان میبیند.»
از آن جایی که آنها به وجود هفت آسمان معتقد بودند ممکن است به این نیز باور داشتند که آسمانها در نخست یکی بودند و سپس به هفت آسمان ازهم جدا شدند.
سوم: اینکه آسمان و زمین در نخست بسته بودند، به معنای این است که آسمان نمیباراند و زمین نمیرویاند، سپس خداوند آسمان را با بارانیدن و زمین را با رویانیدن از هم گشود و این نکته خیلی روشن است، زیرا باران پس از یُبوست و سرسبزی پس از باران پدید آمد.
کسانی که این وجه سوم را پذیرفته و ترجیح دادهاند مانند محمد بن جریر طبری، به این آیه استناد جستهاند: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كلَّ شَيۡءٍحَيٍ﴾ [انبیاء: ۳۰]. و من نیز معتقدم که این وجه سوم درست است زیرا در آیه چنین نیامده است که میان آن دو جدایی افگندیم، بلکه آیه میگوید آنها را گشودیم و نکتهای که من بر قول طبری میافزایم اینکه به نظر نمیرسد که آیه در این جا از آغاز خلقت و آفرینش صحبت کند، زیرا منظور آیه همانا خشکسالیهای پیاپی است که در آن سرزمین رخ داده بود و چون عربها باور داشتند که باران پس از خشکی شدید همه چیز را زنده میکند، خداوند با تذکر این نعمت بر آنها منت نهاد.
و شاید هم، پیشتر از اسلام خشکسالی شدیدی بود که ساکنان مکه از آن متأثر گردیده بودند، سپس خداوند باران را نصیبشان کرد و این آیه آن واقعه را یادآوری کرده است.
به هر حال، عربها تصور شبیه انفجار بزرگ و داستان آفرینش نداشتند تا خداوند بنا بر آن پندار، آیه ﴿أَوَلَمْ يَرَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ [انبیاء: ۳۰] حجت آورده باشد. گذشته از آن مفهوم انفجار بزرگ همانا پدیدآمدن زمین طی میلیاردها سال است که به هیچ وجه نمیتوان آن را «فَتق» نامید، بلکه آن تبدیل چیزی به چیز دیگری است.
۞۞۞
اما در باب انبساط و گسترش هستی نیز پنداشتهاند که قرآن قرنها پیش از کشف ستارهشناسان از انبساط و گسترش هستی بنابر آیه ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَموسِعونَ﴾ [ذاریات: ۴۷] خبر داده است.
در حالی که صحیح و درست این است که این آیه به گسترش چیزی تصریح نمیکند، زیرا کلمه «مُوسعون» (گستراندهایم) در آیه و همچنان در باقی قرائتها دارای توجیههای متعدد است. بهطور نمونه، از منظر ابن عباس به این معناست که همانا ما قادر به خلق و آفرینش بزرگتر از آسمان نیز هستیم. از منظر حسن بصری این است که: ما با آوردن باران، رزق را به خلق گسترش میدهیم. در نزد ابن زید به معنای گسترشدهنده آسمان، در نزد ضحاک به معنای اینکه ما بینیازیم و در نزد ابوعلی جبائی به معنای اینکه [خلقت آسمانها] از روی نادانی نبود، بلکه ما از قدرت فراوانی برخورداریم و برای ما [خلقت] چیزی که اراده کنیم سخت نیست. این سخن شبیه سخن ابن عباس است، صرفاً جبائی معنای علم را افزوده و جهل را نفی کرده است. و همچنان در نزد اصم به معنای اینکه ما در تدبیر و استوار نگه داشتن آن بدون ستون توانمندیم. این تفسیر هم به معنای قدرت برمیگردد.
میبینید که آیه دارای معانی زیادی است بسان وسعت قدرت، وسعت علم، بینیازی، وسعت معنوی مانند گسترش رزق و وسعت حسی چون گسترش آسمان. براین اساس نمیتوان این را اعجاز شمرد و آیه را ناظر به انبساط جهان هستی دانست؛ زیرا معجزه احتمالبردار نمیباشد مانند شگافتن دریا و زنده کردن مردهگان.
آنچه نشان میدهد که کلمه «مُوسعون» نزدیکتر به معنای قدرت و غناست اینکه «وسع» با مشتقات خود در قرآن به خدا و انسان نسبت داده شده که همه به معنای قدرت و غنا آمده است. [چنانکه] در آیه ذیل به معنای قدرت آمده است: ﴿لَا یُكَلِفُالله نَفۡساً إِلَّا وسۡعَهَا﴾ [البقرة: ۲۳۳ ].
و در آیات ذیل به معنای غنا نیز آمده است: ﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا يغۡنِ ٱللَه كُلَّا مِّنْ سَعَتِهِۦ﴾ [النساء: ۱۳۰]، ﴿وَلَا يَأۡتَلِ أوْلواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكمۡ وَٱلسَّعَةِ﴾ [النور: ۲۲ ]، ﴿لِينفِقۡ ذو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِ ۦ﴾ [الطلاق: ۷].
نفس کلمه «مُوسِع» در قرآن به معنای غنا آمده است چنانکه در سوره بقره وارد شده: ﴿وَمَتِعوهنَّ عَلَى ٱلۡموسِعِ قَدَرهُ وَعَلَى ٱلۡمقۡتِرِ قَدَرُهُ مَتَٰعَا بِٱلۡمَعۡروفِ﴾ [البقرة: 236].
گذشته از آن اگر کلمه «مُوسعون» را از ریشه «ایساع» به معنای گسترده شدن بگیریم، نص و متن قرآن تصریح نمیکند که خداوند چه چیزی را وسعت و گسترش میدهد؟
همچنان «مُوسعون» گاهی به معنای وسعت معنوی آمده مانند گسترش رزق، چنانکه حسن بصری گفته است، زیرا در کلمه ضمیری وجود ندارد که مقصود از آیه را بیان کند.
اگر حتا این را به معنای وسعت حسی در نظر بیاوریم آنگونه که ابن زید پنداشته است، بازهم مقصود انبساط و گسترش جهان هستی نیست، چنانکه علمای نظریه انفجار بزرگ گفتهاند؛ زیرا آیه از آسمان صحبت میکند نه از گسترش جهان هستی، و آسمان هم در قرآن به معنای فلکی آن نیست بلکه به معنای چیز مادی است که ساختش پایان یافته، چنانکه در این آیه آمده است: ﴿وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفَامَّحۡفوظا﴾ [الأنبياء: ۳۲]، ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَوٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَا﴾ [لقمان: ۱۰ ].
و یا آن چیزی است که امکان دارد بر زمین بیفتد: ﴿وَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ ٓ﴾ [الحج: ۶۵].
و یا هم چیزی است بلند افراشته شده: ﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ﴾ [الغاشية: ۱۸].
قرآن از گسترش چنین آسمانی صحبت میکند، به فرض اینکه معنای توسیع را بگیریم. اما ستارهشناسان و فزیکدانان مقصودشان از انبساط و گسترش جهان هستی، گسترش آسمان نیست؛ زیرا آنچه را ما بهگونه آسمان میبینیم در واقع عبارت از فضاست. قصد آنها از انبساط و گسترش جهان هستی همانا ابتعاد و فاصله اجرام و کهکشانها از همدیگر است. در کجای قرآن به چنین چیزی اشاره شده است؟ در حالی که قرآن از اجرام سماوی با نامهایشان صحبت میکند بسانِ شمس، قمر، نجوم، و شهاب نه با نام آسمان.
سیاق آیه هم دال بر این است که کلمه «مُوسِع» به معنای قدرت نزدیکتر است، چنانکه میگوید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنٰهَا بِأَيۡيْدٍ وَإِنَّا لَموسِعونَ وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمٰهِدُونَ﴾ [ذاریات: ۴۷-۴۸].
در این جا آیه از خلقت آسمان و زمین صحبت میکند و جمله ﴿فَنِعۡمَ ٱلۡمٰهِدُونَ﴾ تأکیدی است بر جمله ﴿َفَرَشۡنٰهَا﴾. همین گونه مناسب است که کلمه ﴿وَإِنَّا لَموسِعونَ﴾ تأکیدی باشد بر جمله ﴿بَنَيۡنٰهَا بِأَيۡيْدٍ﴾. معنای ﴿بَنَيۡنٰهَا بِأَيۡيْدٍ﴾ این است: ما آن را به قوت و توانایی ساختیم، چنانکه ابن عباس، مجاهد، ابن زید و دیگران گفتهاند، بهگونهای که نخست از قوت یاد شده: ﴿بَنَيۡنٰهَا بِأَيۡيْدٍ﴾ و سپس با قدرت تأکید شده است ﴿وَإِنَّا لَموسِعونَ﴾.
خلاصه: قرآن از انفجار بزرگ خبر نمیدهد، کما اینکه از انبساط و گسترش هستی خبر نداده است. زیرا این دو مساله چیزی است و آیاتی که از جانب مبلغان حجتند چیز دیگر. لازم نیست که قرآن از چنین چیزهایی خبر دهد، زیرا قرآن کتاب دین و شریعت است نه کتاب علوم طبیعی.
منابع
- التوراة، ترجمة عربية عمرها أكثر من ألف عام» ،دمشق، دار قتيبة، الطبعة الأولى: 1428ه-2007م. التحقيق: سهيل زكار.
- الجشمي، «التهذيب في التفسير» ، القاهرة، دارالكتاب المصري، الطبعة الأولى: 1439-1440ه – 2018 – 2019 م. التحقيق: عبدالرحمن بن سليمان السالمي.
- الرازي، «مفاتيح الغيب»، بيروت، دارالفكر، الطبعة الأولى: 1401ه – 1981م.
- الطبري، «جامع البيان عن تأويل آيةالقرآن» القاهرة، دارهجر، الطبعة الأولى: 1422ه – 2001م.
- النجيرمي، «أيمان العرب في الجاهلية»، التحقيق: محبالدين الخطيب.
- https://iopscience.iop.org
- https://lco.global