تعریف یورگن هابرماس از حوزه عمومی، یکی از تلاشهای اولیه و اساسی علمی برای توصیف و توضیح حوزه عمومی و کارکرد آن بهشمار میآید. تلاش او برای تبیین مفهوم حوزه عمومی و نقش آن در شکلگیری افکار عمومی و مشروعیت بخشیدن به دولت و دموکراسی در جوامع غربی پس از جنگ است. با آن که آرای او بهطور گستردهای بهعنوان چهارچوب نظری تحقیقات علمی در حوزه جامعهشناسی و ارتباطات استفاده شده است؛ اما همچنین بهطور گستردهای به چالش کشیده شده و نقد شده است. زیرا مفهوم حوزه عمومی بهطور مداوم در حال تغییر و دگرگونی است. به تعبیر هابر ماس، حوزه عمومی بهعنوان حوزهای از زندهگی اجتماعی در نظر گرفته میشود که در آن میتوان افکار عمومی را شکل داد. حوزه عمومی را میتوان بهعنوان محل شکلگیری و پرورش افکار و آرای افراد جامعه در نظر گرفت. از نظر او، حوزه عمومی عمدتاً برای همه شهروندان باز است و افراد برای شکلدهی گفتمان درباره مسایلی که در آن دخیلند بهخاطر ابراز نظر آزادانه گرد هم میآیند و متحد میشوند. اصطلاح حوزه عمومی سیاسی برای تبیین گفتوگوهای عمومی در مورد موضوعات مرتبط با دولت و عملکرد سیاسی آن بهکار برده میشود. اگرچه هابرماس قدرت دولتی را «قدرت عمومی» میداند که از طریق مردم در انتخابات مشروعیت مییابد، اما از نظر او دولت و قدرتهای زورمند بخشی از حوزه عمومی نیستند، بلکه همتای حوزه عمومی هستند که در آن نظرات شکل میگیرد. بنابراین، افکار عمومی باید دولت و اختیارات آن را در بحثهای روزمره و همچنین از طریق انتخابات رسمی تحت نظر داشته باشد و کنترل کند. حوزه عمومی عنصر اساسی برای میانجیگری بین دولت و جامعه است و در یک وضعیت ایدهآل اجازه کنترل دموکراتیک بر فعالیتهای دولت را دارد.
با تکیه بر دریافت بالا از حوزه عمومی، وضعیت زنان در فضاهای عمومی افغانستان را به مطالعه گرفته و اعتراضات دو سال پسین زنان را در روشنایی مفهوم «سایبرفمینیسم» مورد بررسی قرار خواهیم داد.
فضاهای عمومی در افغانستان اغلب فضاهای امن و قابل دسترسی آسان برای زنان نیستند. خیابان که مکان کلیدی اعتراض مردم در برابر حاکمیتهاست، حضور در آن برای زنان در افغانستان، هرگز آسان نبوده است. این مهمترین قلمرو اعتراض اغلب در اختیار مردان بوده و زنان حضور کمرنگی در این فضا دارند. پیش از سقوط حکومت پیشین هم خیابان مکان امنی برای زنان نبود. زنها در خیابان خشونت و آزار کلامی و حتا جسمی را تجربه میکردند. با این حال، یکی از پیامدهای مستقیم ممنوعیت آموزش و کار زنان در افغانستان، حذف آنان از حوزه عمومی است. با خانهنشین شدن زنان، شهرها باشتاب چهره بدل کردهاند و در تصویرهایی که حالا در رسانهها نشر میشود، بهندرت زنی را در کوچه و خیابان میبینید.
بعد از سقوط حکومت پیشین، زنان در اقدام کمنظیر به خیابان رفتند و در قلمروی که در افغانستان اغلب در اختیار مردان است، در برابر طالبان اعتراض کردند. خیابانهای کابل به میدان مبارزه زنانی بدل شدند که میدانستند با حاکمیت دوباره طالبان، اندک آزادیهای بهدست آمده در دو دهه گذشته، بهزودی از کف خواهد رفت. در کنار اهمیت سیاسیای که این تظاهرات داشت، اعلام حضور بیچونوچرای زنان در حوزه عمومی نیز بود که طالبان تلاش میکردند زنان را از آن حذف کنند. زنان در کابل و چند شهر دیگر پیام واضحی به جهان فرستادند که زنان نیز بازیگران میدان سیاسی در افغانستان هستند و طالبان نمیتوانند آنان را نادیده بگیرند. حضور زنان در خیابانهای کابل از آن جهت هم برای بسیاری اتفاق غافلگیرکنندهای بود که روایت قربانیمحور زنان در افغانستان را به چالش کشید.
ترس از دست دادن آزادیهای نسبی و شجاعت مطالبه حقوق انسانی، دلیل آمدن زنان به خیابان و اعلام حضورشان در میدان اعتراض بود. اینجا همان نقطهای است که پییر بوردیو، در نظریه میدان از آن سخن میگوید. زنان توانستند «میدان» مبارزه مهمی را در اختیار بگیرند و در آن حضور داشته باشند. به تعبیر بوردیو، میدانها همواره در اختیار بازیگرانی که آن را میسازند، باقی نمیمانند و مخالفانی هم هستند که میخواهند میدان را از اختیار حریفان خود بیرون کنند. سرکوب اعتراضات زنان توسط طالبان نمونهای از رویاروییای است که میان کنشگران و حاکمان در حوزه عمومی در افغانستان اتفاق افتاد. طالبان با صدور فرمانهای پیدرپی زنان را از حضور در حوزه عمومی منع کردند. در نتیجه سرکوب این اعتراضها، ممنوعیت آموزش و کار، و دیگر فرمانهای طالبان مبنی بر خانهنشین کردن زنان، حوزه عمومی کاملاً از دسترس زنان خارج شد. در اواخر ماه ثور امسال در ادامه صدور فرمانهای وضع ممنوعیت بر حضور زنان در محیط کار، طالبان با صدور فرمانی گردانندهگان زن در رسانهها را وادار کردند تا با صورت پوشیده در رسانههای تصویری ظاهر شوند. اما با این حال نمیتوانند حضور زنان در فضای مجازی و رسانهها را کنترل یا کاملاً ممنوع کنند.
در نتیجه وضع ممنوعیتهای پیدرپی و راندهشدن از حوزه عمومی، زنان ناگزیر بودند چارهای برای ادامه اعتراضهایشان بیابند و از آن به بعد، زنان معترض با تغییر شیوه مبارزهشان ویدیوهایی را در فضاهای سربسته ضبط کرده و از طریق شبکههای اجتماعی نشر کردند/میکنند. در این ویدیوها دیده میشود که زنان شعارهایی را که در خیابان سر میدادند، تکرار میکنند. چهرههای زنان در این ویدیوها گاهی پوشیده و گاهی هم آشکار است. کلیپهای اعتراضی هرازگاهی به رسانههای برونمرزی فرستاده شده و از طریق شبکههای اجتماعی هم دستبهدست میشود. این رویکرد هوشمندانهای از سوی زنان است که نمیگذارند حضورشان فراموش شود.
در عصر گسترش بیسابقه رسانههای دیجیتالی، میدانهای مبارزه سیاسی و اجتماعی نیز دچار دگرگونی بنیادین شدهاند. بازیگران عرصههای مختلف با حضور در پلاتفرمهای رسانهای دیجیتال میتوانند در شکلدهی افکار عمومی و تغییر نگاه مردم اثرگذار باشند. در دو سال اخیر دیده میشود که زنان افغانستان در مبارزاتشان از اهمیت رسانهها در شکلدهی افکار عمومی غافل نبودهاند و از پلاتفرمهای مجازی برای رساندن خواستها و پیامهایشان به جهانیان استفاده کردهاند.
انترنت سازوکار قدرت در عرصه عمومی را برای زنان در افغانستان با ایجاد بستری برای ارتباطات و شبکهسازی تغییر داده است که به آنها امکان میدهد در ساختن حوزه عمومی مشارکت کنند. سرعت و تمرکززدایی در فضای مجازی، افراد و گروههای محروم و به حاشیه رانده شده را تشویق میکند تا صدایی داشته باشند و بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. انترنت همچنین شیوه دسترسی و ارایه اطلاعات توسط نهادهای قدرت به مردم را تغییر داده است که این امید را بهوجود آورده و این ادعا را تقویت کرده است که انترنت میتواند یک نیروی دموکراتیزهکننده احتمالی در جوامع رو به توسعه باشد؛ چون تعامل، گفتمان، اتصال و مشارکت را در فضای خارج از حاکمیت بیقیدوشرط دولتها ممکن میسازد.
مفهوم «سایبرفمینیسم» به تبیین این مساله میپردازد که زنان در استفاده از پلاتفرمهای دیجیتالی سهم اندکی دارند و این فضاها کماکان مانند دیگر حوزهها در اختیار مردان است. بنابراین، نیاز است تا زنان در تولید محتوا و شکلدهی افکار عامه سهم و حضور فعالانهتری در فضای دیجیتال داشته باشند. در شرایطی که حوزه عمومی در افغانستان از دسترس زنان خارج شده است، پلاتفرمهای دیجیتالی میتوانند در بازتاب وضعیت زنان بسیار موثر باشند. استفاده هدفمند از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و تولید محتوای کتبی، شنیداری و دیداری در آنها، در تبیین وضعیت زنان الزامی است.
انترنت در افغانستان با ایجاد بستر جدیدی برای ارتباطات و شبکهسازی، زنان را در فعالیتهایشان در عرصه سیاسی و اجتماعی توانمند کرده است. فضاهای دیجیتالی در واقع گونههای جدید حوزه عمومی هستند که زنان توانستهاند در آن مشارکت کنند و شبکههایی ایجاد کنند که به حضور و توانمندسازی آنها در حوزه عمومی مدد برساند. با این حال، توجه به این نکته مهم است که انترنت همچنان ابزار نخبهگراست که دسترسی، هزینه و مهارتهای استفاده از آن برای بسیاری از جمله زنان در افغانستان، دشوار است.
با تکیه بر نظریه فمینیسم سایبری میتوان نتیجه گرفت که زنان با خلق روایت از مبارزاتشان میتوانند در فضاهای عمومی اثرگذار باشند و وضعیت زنان در افغانستان را بدل به گفتمان در حوزه عمومی کنند. زنان با در اختیار گرفتن میدان مبارزه رسانهای برای ثبت روایت تاریخمند و روشمند مبارزاتشان، میتوانند تحول مهمی در تاریخ مبارزات زنان افغانستان ایجاد کنند. شبکههای اجتماعی بهعنوان پلاتفرمهای غیرمتمرکز و خارج از حیطه کنترل دولت توانستهاند نقش پیامرسان موثری را در مبارزات زنان در دو سال گذشته در افغانستان ایفا کنند. اما لازم است تا از امکان و ظرفیت این شبکهها بهگونه هدفمند و منسجم برای بازتاب فعالیتها و اعتراضات زنان در افغانستان استفاده شود. فعالیتهای فردی، پراکنده و نامنسجم میتواند موثریت این اعتراضات را کاهش دهد.