نشست سهروزه بخشی از چهرههای سیاسی و نمایندهگان احزاب و گروهها در ویانا که در هفته گذشته برگزار شد، با تبصرهها و موضعگیریهای متفاوتی همراه بود؛ اما رویهمرفته در مقایسه با نشست دوحه سوم که با نگرانی و محکومیت نسبتا گستردهای که از سوی فعالان سیاسی و مدنی همراه شد، بسیار متفاوت به نظر میرسید. نشست ویانا موافقان و مخالفان خود را داشت و مهمترین مخالفان آن طالبان بودند که از هر گونه تحرکی در مقابل این گروه، چه سیاسی باشد، چه نظامی و چه حتا اعتراضات ساده مدنی، دچار هراس میشوند و میکوشند با نسبت دادن آن به خارجیها اعتبار آن را مخدوش کنند.
شماری از تحلیلگران ایرادهایی بر نشست دوحه گرفتند، از قبیل کاهش اعتبار شماری از رهبران و چهرههای سیاسی، ناهمگونی دیدگاههای اشتراککنندهگان و فقدان برنامه و اجماع. شماری از کاربران صفحات اجتماعی نیز بر سخنان شماری از چهرههای سیاسی در حاشیه نشست ایرادهایی گرفتند. در طرف مقابل، شمار قابل توجهی از ناظران شرایط افغانستان برگزاری چنین نشستی را در شرایطی که دنیا به افغانستان پشت کرده و آن را در دست گروهی افراطی تنها رها کرده است، اقدامی بهجا و ستودنی شمرده و نقطه امیدی برای بالا کردن آواز افغانستان غیرطالبانی در این سکوت گسترده دانستند.
انتقاد از چهرههای سیاسی و از فعالیتهای سیاسیشان، بهویژه کسانی که کارنامه شناختهشدهای دارند، بخشی از نیاز امروز افغانستان است؛ زیرا هیچ فعالیت عمومی بدون نقد سازنده در مسیر بهبود قرار نخواهد گرفت و از آسیبهایی که دامنش را گرفته است رهایی نخواهد یافت. نقد سازنده اما به معنای نفی و بیاعتبار جلوه دادن فعالیتها نیست و نباید باشد، بلکه عبارت است از تاکید بر اصل فعالیت و در عین زمان نشان دادن کاستیها برای برطرف کردن آنها. بیهوده خواندن تحرکهایی که در مقابل طالبان صورت میگیرد و دامن زدن به بیباوری به کار سیاسی و گسترش بیشتر روحیه شکست و پوچانگاری که بهمثابه یک بیماری به جان شماری از تحلیلگران افغانستان افتاده است و وادارشان میکند تا از هر اقدامی در برابر طالبان عیبجویی کنند و در هیچ فعالیتی نقطه مثبت و امیدوارکنندهای نبینند، در شمار نقد سازنده قرار نمیگیرد.
مخالفت طالبان با نشست ویانا و با هر فعالیت دیگری در مقابل این گروه کاملا قابل درک است. آرزوی طالبان این است که تمام صداها خاموش شود و همانگونه که در داخل افغانستان آوازها را در گلوها خفه کردهاند، در خارج از کشور نیز هیچ صدایی برای مخالفت باقی نماند. سیاست این گروه این است که به دنیا بگوید هیچ نیرویی در افغانستان جز طالبان نیست که وزنی داشته باشد و بتواند تاثیری بر شرایط این کشور بگذارد و از این رو هر کاری برای افغانستان تنها از راه تعامل با طالبان میگذرد و باید دور بقیه گروهها را خط کشید. این گروه که تمامیتخواهی سرشت آن را تشکیل میدهد، به هیچ نیروی دیگری باور ندارد و وجود هیچ نیروی دیگری را تحمل نمیکند. همچنان میکوشد با ارعاب فعالانی که در خارج کشور هستند، آنان را به باجدهی به این گروه وادارند و یک نوع باجدهی تخریب و بیاعتبارسازی فعالیتهای ضد طالب است.
از منظر جامعهشناختی، افغانستان در سالهای بحران نیمقرنه خود به آسیبهای مختلفی گرفتار آمده است و یکی از آنها تحتالشعاع قرار گرفتن منافع ملی و جمعی در برابر منافع فردی است. در این وضعیت نابهسامان، یک عده ارزش هر عملی را تنها با این میسنجند که برای شخص خودشان چه سودی در پی دارد، و اگر خودشان به برنامهای دعوت نشوند، آن را از پایه بیارزش و حتا زیانبار میخوانند. این را نیز باید افزود که یکی از عوارض جانبی صفحات اجتماعی، غیرمسوولانه سخن گفتن و نسنجیدن پیامدهاست که به عادتی شایع تبدیل شده و حتا نخبهگان را نیز گرفتار خود کرده است. مسوولانه سخن گفتن در فضای عمومی و سنجش همه جوانب آن، فضیلتی است که در حال رنگ باختن است. شماری نمیدانند که در این وضعیت تاریک برافروختن کوچکترین شمع به سود کشور است و تلاش برای خاموش کردن آن خوشخدمتی به طالبان.
ایرادهایی که بر نشست ویانا گرفته شد، گوشههایی از یک حقیقت است، اما نه همه آن. این درست است که شماری از رهبران و چهرههای سیاسی بهویژه در بیست سال دوره جمهوریت کارنامه درخشانی ندارند، اما کارنامه تمام سیاستمداران دنیا، جز در موارد بسیار استثنایی در معرض نقد قرار دارد، از دیکتاتورترین رژیمها تا دموکراتیکترین آنها. اساسا در عرصه عمومی، بهویژه در عرصه سیاست، کمتر چهرهای را میتوان یافت که بتواند خرسندی همه طرفها را حاصل کند. در کشوری مانند افغانستان که تداخل و درهمتنیدهگی عوامل داخلی و خارجی به آشفتهگی بیمانند اوضاع انجامیده است، جای ایراد گرفتن بر کارنامه سیاستمداران دوچندان است. اگر قرار باشد که به علت معیوب بودن کارنامه سیاسی شماری از اهل سیاست هر فعالیتی را تحریم یا بیارزش تلقی کرد، در این صورت باید پرونده فعالیتهای سیاسی را بست و هر گونه عمل سیاسی را ناروا خواند.
خلاف عیبجویان، ناهمگون بودن گروههایی که در نشست ویانا اشتراک کرده بودند، نقطه قوت آن بود، نه نقطه ضعف آن؛ زیرا یکدست ساختن کشور از نظر گرایشهای سیاسی رویکردی است که طالبان در پیش گرفته و مانند هر رژیم دیکتاتور میخواهد تنوع و تکثر را محو کند. افغانستان واقعی افغانستانی متکثر و رنگارنگ است، نهتنها به لحاظ زبانی، قومی، مذهبی، دینی و فرهنگی، بلکه حتا به لحاظ گرایشهای سیاسی. عیب گرفتن به تنوع صداها در نشستهای بینالمللی، ترویج گفتمان طالبانی و خدمت به آن است. دموکراسی و پلورالیسم لازم و ملزومند و نمیتوان با حذف تکثر به دموکراسی رسید.
بیبرنامهگی میتواند ایرادی برای جریانهای سیاسی باشد، همچنانکه داشتن برنامه ناقص میتواند آنها را در معرض نقد قرار بدهد و تاکید بر این نقطه در جای خود مهم است، اما توقع اینکه همه اشتراککنندهگان یک نشست دارای برنامههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشند، بیجاست. نشستها برای گفتوگو و پرداختن به امور کلان است تا شرایط جاری را آسیبشناسی و راه عبور از آن را مشخص کند. گاهی گفتوگو در ذات خود یک برنامه است و مهم است؛ زیرا این کار تمرین دموکراسی و نشاندهنده بلوغ سیاسی یک جامعه است که نیروهایش بدون توسل به خشونت بتوانند دیدگاههای خود را مطرح کنند. گفتوگو خود اقدامی ضد طالبانی است و نهادینه کردن آن موجب تضعیف گفتمان تمامیتخواهانه این گروه است.
برای نجات کشور از طالبان و گفتمان طالبانی، به هوشیاری بیشتر، تعهد افزونتر و اخلاص چندبرابر نیاز است. بدون آن بیعملی جای عمل و نق زدن جای فعالیت و پوچانگاری جای کارهای هدفمند را خواهد گرفت. مشکل افغانستان از کسانی نیست که در برابر طالبان دست به فعالیت میزنند، بلکه از دو نیروی دیگر است؛ یکی طالبان که سلاح استراتژیکشان سرکوب است و دیگری کسانی که با عیبگیریهای بیجا سبب انگیزهکشی در نیروهای مخالف طالبان میشوند و با این کار پایههای طالبان را محکمتر میکنند. نشست ویانا با زحمت فراوانی برگزار شد و باید از آن قدردانی کرد.