در بامداد جمعه، ۸ سرطان، فرمانده عبدالصمد حمزه کهگدای و فرمانده خیرالله با یک تن از نیروهایشان در یک کمین طالبان در ولسوالی نهرین ولایت بغلان کشته شدند. چند روز قبل از آن، کهگدای در یک نوار تصویری که از او منتشر شد، وعده کرد که با طالبان مبارزه میکند و همه کوششهایش را متمرکز بر به چالش کشیدن حضور طالبان در ولایت بغلان میسازد. پس از کشته شدن این دو تن از فرماندهان جبهه مقاومت ملی، شماری از کاربران شبکههای اجتماعی نسبت به شیوه جنگ جبهه مقاومت انتقاد کردند. یکی از کاربران نوشته بود که در یک جنگ متقارن، از دست دادن نیروها برای جبهات مخالف طالبان، بدترین اتفاق ممکن است و سبب ایجاد فضای رعب و وحشت در میان مخالفان طالبان میشود و انگیزه مبارزه را کاهش میدهد. این انتقادها در حالی صورت میگیرد که جبهه مقاومت ملی و جبهه آزادی پیش از این نیز مهمترین فرماندهان و اعضای خود را در طول جنگها از دست دادهاند. از جمله میتوان به کشته شدن فرمانده عبدالملک و دهها تن از همراهانش در ولسوالی دره ولایت پنجشیر و کشته شدن فرمانده خیرمحمد خیرخواه در اندراب و کشته شدن اکمل امیر با جمله همراهانش در سالنگ ولایت پروان نام برد و اگر به فهرست جنگجویان گمنامی که در ولایتها و شهرها به دست نیروهای طالبان اسیر شدند و به اتهام عضویت در جبهات نظامی مخالف طالبان به زندان انداخته شدهاند نگاهی بیندازیم، در آن صورت میتوان با اطمینان بیشتر از پرهزینه بودن این جنگ برای نیروهای نظامی مخالف حاکمیت طالبان سخن زد. سوالی که باید به آن پاسخ پیدا کرد این است که آیا تلف شدن این حجم از نیروهای جبهات نظامی مخالف طالبان، امری طبیعی است یا بهراستی اشکالی در شیوه مدیریت و سازماندهی جنگ از سوی فرماندهی نظامی این جبهات وجود دارد؟
یکی از دلایل وارد شدن تلفات بیشتر بر صفوف جبهههای نظامی مخالف حاکمیت طالبان، تلاش نکردن این نیروها به مخفی نگه داشتن حضور خود در مناطق مختلف کشور است. حتا در مواردی از سوی رهبری این جبهات که در خارج از کشور به سر میبرند، فرماندهان میدانی زیر فشار قرار داده میشوند تا حضور خود را در ساحه علنی کنند. با توجه به اینکه اکنون در آستانه نشست دوحه قرار داریم، جبهات مخالف طالبان سعی میکنند فعالیتهای خود را بیشتر بسازند. شاید رهبری این جبهات این کار را از آن جهت انجام میدهند که حضور فزیکی نیروهای خود را در داخل کشور به نمایش بگذارند و اتهام مجازی بودن مقاومت علیه طالبان را نفی کنند؛ اما آشکار کردن هویت جنگجویان و همچنین تثبیت موقعیت آنها به نیروهای نظامی طالبان کمک میکند تا بهآسانی آنان را از بین ببرند یا اسیر کنند. در شرایطی که طالبان از نظر امکانات مادی و تسلیحاتی نسبت به جبهههای مخالف خود، برتری غیر قابل انکار دارند و همچنین در وضعیتی که طالبان بر همه جغرافیای کشور تسلط عاموتام پیدا کردهاند، پخش ویدیو از فعالیتهای نیروهای مخالف، چیزی جز جنون محض و بلاهت آشکار نیست و به از بین رفتن ظرفیت قوتهای نظامی طالبان میانجامد.
عامل دیگری که ممکن این جنگ نابرابر را پرهزینه کرده، این است که جبهههای نظامی مخالف طالبان نیروهای خود را برای شرایط جدید آماده نکردهاند. بسیاری از فرماندهان میدانی این نیروها تجارب جنگیشان قدیمی شده و از تاکتیکهای تازه آگاه نیستند. آنها از نقش تکنولوژی در این جنگ چندان آگاهی ندارند و ممکن است بهآسانی از طریق فعالیتهای آنلاین طعمه طالبان شوند. در دو مورد عامل تکنولوژی نقش موثر در از بین رفتن نیروهای نظامی فعال علیه طالبان داشته است: هم عبدالصمد حمزه کهگدای در نهرین و هم خیرمحمد خیرخواه در اندراب، چند روز قبل از آنکه کشته شوند، فعالیتهای خود را از طریق انترنت به اطلاع عموم رسانده بودند. نیروهای مخالف طالبان به آموزشهای نظامی و غیر نظامی بهروزتر نیازمندند. رهبری جبهات مخالف حاکمیت طالبان، بدون آنکه برای جنگجویان خود کورسهای آموزشی فشرده را برگزار کنند، آنان را مامور جنگیدن با طالبان میکنند و نتیجهاش این میشود که بسیاری از این نیروها تلف میشوند.
عدم ارتباط ارگانیک و تشکیلاتی با اعضای جبهه یکی از مشکلاتی است که باید این جبهات به آن رسیدهگی کنند. تا جایی که اطلاع داریم، طور مثال جبهه آزادی از افراد بهصورت مقطعی برای جنگ علیه طالبان استفاده میکند و رهبران این جبهه رابطه ارگانیک و تشکیلاتی با چریکهای خود ندارند. این جنگجویان در بیشتر اوقات آموزش لازم را ندیدهاند و اگر به دام دشمن بیفتند ممکن است در اثر فشار شکنجه درباره اعضای دیگر جبهه نیز معلومات دهند و آنان را نیز از صف محاربه خارج کنند. حتا گاهی میان سازماندهندهگان عملیاتها و افرادی که عملیاتها را برعهده میگیرند، اختلاف به وجود آمده و به همین خاطر مجریان عملیاتها به دام افتادهاند. برخی تحلیلها وجود دارد که عدهای در برخی از جبهات نظامی حضور دارند که طرفدار جنگ موثر علیه طالبان نیستند، بلکه میخواهند هستههای بالقوه مقاومت را در نطفه خنثا کنند.
هیچ یک از رهبران و فرماندهان ارشد جبهههای نظامی مخالف طالبان در داخل کشور حضور ندارد. این مسأله نیز ناهماهنگیها و آشفتهگیها را بیشتر کرده است. آنانی که در خارج از کشور به سر میبرند، از واقعیتهای زمینی دور هستند و به همین خاطر نمیتوانند در مورد اقدامات نظامی تصمیم درست بگیرند. از سوی دیگر، به علت آنکه خطری متوجه خود رهبران و فرماندهان ارشد نیست، گاهی بدون آنکه خطرهای عملیاتها را به دقت بسنجند به افراد زیر دست خود دستور میدهند وارد عمل شوند و این است که فاجعه روی میدهد و جوانان از بین میروند یا به اسارت درمیآیند. مهمترین نقطه ضعف این جبهات این است که از راه دور کنترل میشوند و شاید یکی از دلایلی که رغبت مردم به عضویت در این جبهات را کاهش داده، دور بودن فرماندهان و رهبران از معرکه است.
طالبان گروهی عقبگرا و تاریکاندیش است، اما در کنار آنکه بخت یارش بوده، در سرکوبگری مخالفان از خود کارآیی لازم را نشان داده است. شاید رهبری جبهات مخالف طالبان، تواناییهای نظامی و عملیات این گروه را دستکم گرفتهاند و فکر میکنند با طالبان دهه نود طرف هستند و به همین خاطر دست به حرکتهای مرگبار میزنند. شناخت دشمن از جمله اولین مسایلی است که هر جبهه نظامی یا سیاسی باید به آن توجه کند. طالبان هم از نظر سیاسی و هم از لحاظ نظامی بهمراتب از طالبان دهه نود، نیرومندتر و سرکوبگرترند. کشورهای جهان و منطقه با کرنش با آنها تعامل میکنند و روزبهروز با آنها صمیمیتر رفتار میکنند و همچنین این گروه میلیاردها دالر تجهیزات و امکانات نظامی را از امریکاییها و دولت پیشین تحویل گرفته است. از اینرو هر نوع حرکت نظامی یا سیاسی علیه حاکمیت طالبان، باید با دقت صورت گیرد و واقعیتهای امروز جهان مد نظر گرفته شود.
جبهه مقاومت ملی و جبهه آزادی دو جبهه عمده هستند که در این اواخر عملیاتهای چریکیشان علیه جنگجویان طالبان در مناطق مختلف کشور افزایش یافته است. این دو جبهه طرفدار اقدام نظامی علیه طالبان هستند و فکر میکنند تا زمانی که طالبان از راه نظامی مجبور ساخته نشوند به خواستهای مردم تن دهند، گروه طالبان حاضر نیست به حرفها و خواستهای مردم با استفاده از راهکارهای دیگر گوش دهد. از نظر این جبهات، گروه طالبان گروهی انحصارطلب و تمامیتگراست و کارنامه سیساله آن به اثبات رسانده که به هیچ وجه اجازه نمیدهد دیگران در قدرت و سیاست سهم داشته باشند. با این حال، وقوع حوادث خونینی همچون کشته شدن عبدالصمد حمزه کهگدای و همراهانش یکبار دیگر این موضوع را پیش میکشد که حتا اگر با رویکرد نظامی جبهات نظامی مخالف طالبان موافق باشیم، شیوه مدیریت این جبهات واقعاً کارآمد و موثر است و رهبران این سازمانها را برای رسیدن به اهدافشان کمک میکند یا آنکه به دامن زده شدن بیشتر فاجعه میانجامد و جوانان سلحشور و پرانرژی را وارد نبردی نابرابر با طالبان میکند و آینده و حیاتشان را به سوی تباهی و بربادی سوق میدهد؟