تعلیم و تربیه برای چندمین بار در تاریخ کشور ما آماج تهاجم ویرانگر قرار گرفته است. دختران و زنان کشور از این تهاجم چند برابر بیشتر از پسران و مردان در معرض ظلماند. سیاستهای تبعیضآمیز و بحران اقتصادی، مراکز آموزشی را به قهقرا میکشاند. مکاتب و پوهنتونهای دولتی را تهدیدات امنیتی، کمبود معلم، کمبود کتاب و منابع آموزشی، کارشکنی آشکار سیاسی و برنامههای ضد علم طالبانی از کار انداخته است. مکاتب و دانشگاههای خصوصی نیز در چرخه ناشی از کمبود بودجه و موانع سیاسی در حال غرق شدناند. در این اواخر، شکایتها در رسانههای اجتماعی از وضعیت ناگوار تعلیمی افزایش یافته است. کاربری به نام ایمل وردک در صفحه فیسبوکش به تاریخ 24 ماه جاری میلادی نوشته است که معاش معلمان مکاتب خصوصی قبلاً حدود 8 تا 12 هزار افغانی بود، ولی اکنون این رقم به 3500 تا 4 هزار کاهش یافته است. در حالی که قیمت یک بوجی برنج 2500 افغانی، یک بوجی آرد 2800 افغانی و یک پیپ روغن 2700 افغانی است.
مکاتب دولتی نیز با وضعیت رقتبار مواجه است. در کنار موانع ناشی از فقر و کمبود امکانات، گروه طالبان که کمر به ویرانی آموزش و تحصیلات عصری بسته است، با وضع محدودیتهای گوناگون میکوشد تا آخرین فشارها را بر کمر خمیده معارف و تحصیلات عالی وارد کند. از تقسیم صنفهای درسی دانشگاهها به مردانه و زنانه و در نتیجه کاهش زمان درس گرفته تا تغییر نصاب به ضرر درسهای تخصصی و چند برابر کردن درسهای مدرسهای در دانشگاهها، و از بستن مکاتب متوسطه دختران گرفته تا وضع محدودیت بر گشتوگذار زنان، دهها اقدام ضد تعلیم در مدت کوتاه حضور طالبان در قدرت، ثبت شده است.
چند روز قبل روزنامه 8صبح خبری از سیاست طالبان برای حذف معلمان زن نشر کرد. طبق آن خبر، معلمان زن در ولایت غزنی به مناطق دورافتاده و ولسوالیهای دور از محل زندهگیشان «تبدیل» شدهاند. با تماسهایی که با چند تن از ساکنان هرات و کابل گرفتم، آنان تایید کردند که این سیاست در آن دو ولایت نیز تعقیب میشود. یک هنرمند و خبرنگار مشهور که به دلیل احتمال افزایش فشار بر اعضای خانوادهاش نخواست نامش در گزارش ذکر شود، گفت که بهتازهگی هفتاد تن از معلمان یک مکتب دخترانه از مکتب منفک شدند و به مناطقی تبدیل گردیدند که بسیار دور از محل زندهگیشان است. شکایت آن معلمان ره به جایی نبرده و «مسوولان» کوتاه جواب دادهاند که اگر آنجا رفته نمیتوانید، در خانه بنشینید.
در هرات نیز یک منبع موثق تایید کرد که معلمان زن از داخل شهر به اطراف و از اطراف و ولسوالیها به مکاتب داخل شهر هرات تبدیل میشوند. هدف از این تبدیلیها اذیت خانمها و وادار کردن آنان به خانهنشینی است. این تبدیلیها در بیشتر موارد بدون مکتوب رسمی و به شیوه خدمتی انجام میشود تا نیاز به طیمراحل پیچیده نباشد و سند رسانهپسند نیز به جا نگذارد، و در یک کمپاین سریع و غیررسمی، مکاتب دخترانه فلج شوند. بهطور نمونه در هرات، معلمان زن از مکتب امیر علیشیر نوایی واقع در شمال شهر هرات، به قریه کبابیان در ولسوالی انجیل تبدیل شدهاند. در غوریان هرات که یکی از ولسوالیهای پرنفوس است، نیز معلمان را از مرکز به قریهها و از قریهها به مرکز تبدیل کردهاند. از قریه شکیبان مروی که در حاشیه شهر است، معلمان زن را به ولسوالی زندهجان و نیز از مکتب ابومنصور علی شکیبان به قریه «شاده و عوقه» تبدیل کردهاند که بسیار از هم دور است و معلمان زن که با هزار محدودیت رسمی و اجتماعی مواجهاند در آن مناطق روستایی به تنهایی گشتوگذار نمیتوانند. آقای «غ»، باشنده هرات که خانمش معلم است و نخواست نامش در گزارش ذکر شود، میگوید، جای شک نیست که هدف طالبان از این کار حذف زنان از معارف است.
درس تاریخ این است که حذف زنان از اجتماع و سرکوب معارف با واکنش جدی مردم مواجه خواهد شد و طالبان به اهداف خود نخواهند رسید. این پروژه تحمیلی استخباراتی که از ناتوانی ما در دفاع از حقوق اساسیمان، بهره میگیرد، در گذشته نیز بارها ناکام شده است.
تاریخ معاصر افغانستان، قصه تصادم موجهای پیهم نفوذ خارجی و استخباراتی از چهارسوی کشور، بهخصوص از شمال و جنوب بوده است. این موجها گاه با خود تغییرات کوچک و گذرای مثبت به همراه آورده، اما بیشتر مواقع جنگ، عقبگرد و ویرانی بیشمار به جا گذاشته است. حدود یک قرن پیش، برای اولین بار، گروهی از سیاستمدارانی که برای عصریسازی کشور مبارزه میکردند، در سال 1919، بعد از قتل امیر حبیبالله خان به مراجع سیاستگذاری و دولتداری نزدیک شدند. حبیبالله که در دوران حاکمیتش از سوی روشنفکران مشروطهخواه تحت فشار بود و قبل از آنکه کشته شود نیز مورد سوءقصد قرار گرفته بود، بنیانگذار تعلیم معاصر در افغانستان شمرده میشود. او مکتب حبیبیه را در سال 1903 افتتاح کرد که تنها پسران در آن درس میخواندند.
این موج نیز از جنوب خط دیورند آمده بود؛ اما مثل حرکت طالبان، سیاه و ویرانگر نبود. رهبری معارف را در حکومت امیر حبیبالله خان، یک داکتر هندی به نام عبدالغنی برعهده داشت. او سیستم مدرن آموزشی را در افغانستان برنامهریزی و مدیریت کرد. با وجود مقاومت اقشار محافظهکار، مردم در آن سالها، از تعلیمات عصری استقبال کردند. داکتر عبدالغنی در صفحات 76 – 77 کتاب خود «بررسی وضعیت سیاسی آسیای مرکزی»، استقبال مردم و توسعه مکاتب عصری را در آن سالها فراتر از انتظار دانسته و نوشته است که این پیشرفت «قاطبه مامورین محلی را متحیر کرد و حسادتها را برانگیخت.[i]» واکنش مخالفان آموزش معاصر، برای داکتر عبدالغنی درد سرساز شد. او و تعدادی از حامیان معارف را به زندان انداختند. غنی نوشته است که هفت تن از آن معارفدوستان فوراً اعدام و حدود 60 تن دیگر در زندان نگه داشته شدند.
معارف عصری منافع گروهی از میرزاها، قاضیان، ملاها و متنفذانی را که در مدارس، مساجد و مکتبخانهها به شیوه سنتی آموزش دیده بودند با خطر مواجه ساخته بود. آنها از هجوم کودکان به مکاتب ابتداییه شهر کابل و چند شهر دیگر به هراس افتاده بودند و تصور میکردند که یک دهه بعد، ادارات و نهادهای دولتی را نسل تازهای تسخیر خواهد کرد که از مسیر غیر از مراجعی که زیر نفوذ آنان بود، به عرصه میآید. آنان آرام ننشستند و با نفوذی که در دربار، ادارات و منابع قدرت داشتند، برای حذف رهبران جنبش حمایت از تغییر و ترویج معارف، دست به کار شدند. به دربار گزارش داده بودند که گویا داکتر عبدالغنی در پی کودتا است و میخواهد حکومت استوار بر قانون بسازد، و خودش ریاست آن را برعهده داشته باشد[ii].
در آن سالها مثل اکنون مبارزان بهآسانی میدان را رها نمیکردند و قافلهبسته کوچیدن به اروپا و کشورهای همسایه رایج نبود. مبارزه بین محافظهکاری و مدرنیسم با تهاجم اولی به مرحله حادتر کشانده شد. حامیان مشروطیت و معارف عصری خواستار اصلاحات لیبرال شدند؛ از جمله تساوی حقوق آموزش پسران و دختران، حقوق مالکیت، آزادی رسانه و دیگر حقوق مدنی.[iii]
بعد از سرکوب آن موج اول، در مرحله بعدی رهبری این اصلاحطلبان را امانالله خان، پسر امیر حبیبالله خان، برعهده داشت، که هنوز مورد لعن و نفرین مخالفان مکتب و آزادی است. او اصلاحات بنیادی را برای عصریسازی جامعه روی دست گرفت. امانالله مخالف تعدد زوجات بود و خودش تنها یک همسر داشت: ثریا. ثریا زن تحصیلکرده بود و نقش بارز در ترویج آزادی زنان بازی کرد. در جامعه بسته ما عدهای از افغانهای فریبخورده و جاهل، از جمله آنانی که امروز حاکمیت را غصب کردهاند، امیر حبیبالله، پدر امانالله را که بیش از صد زن در حرمسرایش بود و دهها فرزند نامشروع به جا گذاشت[iv]، شهید و مومن میخوانند؛ اما امانالله را که هیچ سندی از تجاوز او به زنان و دختران وطن نمانده است، هیچ فرزند نامشروع به جا نگذاشته، مانع تعلیم و تربیه هیچ وطنداری نشده بود، با دشنامهای تکفیری یاد میکنند.
صد سال پیش از امروز، در کابلی که اکنون زنان اجازه مکتب رفتن ندارند و حضورشان در اجتماع گناه شمرده میشود، ملا هبتالله و خانمش ناپیداتر از جناند، ثریا خانم در برخی جلسات کابینه حضور مییافت، در میدانها اسبسواری میکرد و با زنان افغان دیدار کرده آنان را به تعلیم و کار فرا میخواند[v]. ثریا مجله «ارشاد النسوان» و انجمن حمایت نسوان را بنیانگذاری کرد. او اولین مکتب دخترانه را به نام مستورات در سال 1920 ساخت. عنوان مستورات، به معنای پوشیدهها، هم حکایت از آن دارد که اصلاحطلبان در آغاز حساسیت اجتماع را نادیده نمیگرفتهاند و تلاش داشتند بهتدریج دریچهها را به روی ذهن بسته مردم باز کنند – کاری که متاسفانه بعدها بهخصوص پس از سفر امانالله به اروپا تعقیب نشد و افراط در تغییرات شکلی، روند اصلاحات را آسیب زد.
در برانگیختن شورشها و تبلیغات علیه اصلاحات امانالله، مسأله زنان نقش محوری داشت. شورشها مثل دوران ما از جنوب شعلهور شد. در ماه نوامبر 1928 شورشیان قبیله شینواری، شهر جلالآباد را محاصره و اعلامیه ده مادهای را نشر کردند که پنج ماده آن به سیاستهای امانالله در امور زنان میپرداخت[vi].
وضعیت زنان با دسترخوان، آزادی و شادی مردم همیشه همبسته است. زنان، خلاف تصور محافظهکاران و بنیادگرایان، کنیزهای مردان و موجودات «تملکشدنی» نیستند، بلکه خودِ جامعهاند. آنان نیمه عقل، نصف تن، نیم بازوان و انرژی جامعهاند. هرجا محرومیت زنان سرلوحه سیاست باشد، خواهمخواه فقر نیز بیداد میکند. در آشوبهای بعد از دوره امانالله، تنها زنان نبودند که از اجتماع حذف شدند، بلکه نان و آزادی و رفاه نسبی نیز از مردم گرفته شد. غلاممحمد غبار در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» نوشته است که تجارت داخلی و خارجی، زراعت و صنایع دستی با تنزل مواجه شد[vii]؛ درست مثل امروز که گزارش محرومیت زنان از مکتب همراه با فروش کودکان و مرگ مردم از گرسنهگی از افغانستان، وطن درمانده ما، گزارش میشود.
بعد از حاکمیت کوتاه و پرتلاطم حبیبالله کلکانی، یک دوره سرکوب نظاممند تحصیلیافتهگان و مدافعان اصلاحات آغاز شد. رهبری این دوران سیاه را نادر خان و برادرانش برعهده داشتند که در «دیرهدون» هندوستان بزرگ شده بودند و با امپراتوری انگلیس رشتههای مشکوک داشتند. نادر شاه مثل طالبان امروز کوشید جامعه را به عقب برگرداند. او روشنفکران، تحصیلیافتهگان و اصلاحطلبان را اعدام، تبعید، زندانی و سرکوب کرد. تمام مکاتب دخترانه و یگانه مجله ویژه زنان (جریده زنان) را بست. او محصلان افغان را از ترکیه به کشور برگرداند و زنان را مجبور به پوشیدن برقع کرد[viii]. تاریخ اما تنها قصه روسیاهان نیست. در این میدان پر از تنش و آشوب، همیشه مشعل آزادیخواهی و اعتراض در برابر سرکوب روشن بوده است. هزاران هموطنی که در سه دهه رشد تدریجی تعلیم و ترویج نسبی آزادی با افقهای تازه آشنا شده بودند و نمیتوانستند ساکت نشسته سقوط کشور را تماشا کنند، در برابر استبداد قدعلم کردند. اعتراضات ادامه یافت و در مواردی کار به تقابل گرم و مسلحانه نیز کشید. سید کمال که در ماه جون 1932 در برلین محمدعزیز خان را کشت و عبدالخالق، شاگرد هفده ساله لیسه نجات، که در ماه نوامبر 1933 به پیشانی شاه مستبد، ضد زن، ضد آزادی و مخالف مکتب آتش گشود، قلههای آن گروه از افغانهای وطندوست بودند که میگفتند به قفس کشیدن ملت بیپاسخ نمیماند و دوام نمیآورد.
از تعلیم و آزادی نمیتوان گریخت. اینها نیاز بشر است. حتا اگر به فرض طالبان قادر شوند به کمک حامیان خارجی خود و اتکا به تفرقه و جهالت مردم، مکاتب و دانشگاهها را کاملاً از کار بیندازند، زنان را در درون خانهها به زنجیر بکشند و تاریکی کامل را برای مدتی بر وطن تحمیل کنند، آنگاه نور از جاهایی سرک خواهد کشید که هیچ انتظارش را نداشته باشند و شعله دانش و آزادیخواهی از بیخ گوششان روشن خواهد شد و دوباره مردم به باغ، بازار، مکتب، فابریکه، دانشگاه و پارک بر خواهند گشت. افغانستان مثل هر جای دیگر دنیا عاقبت در مسیر درس، کار، آزادی و صلح راه خواهد افتاد. خوشا مردان و زنانی که در تسریع این روند سهم بگیرند. خوشا وطندارانی که مشعل دیرینهم بارزه برای دور کردن ابر جهل از وطن، وقت و نیرو صرف کنند.
[i] pp 76-77, A review of political situation in Central Asia
[ii] pp66, Dr. Ghani
[iii] مشارکت سیاسی زنان در افغانستان، فاطمه جعفری، چاپ دوم، 2019
[iv] غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، صفحه 19، انتشارات محسن
[v] “When Afghanistan was in Vogue”. Wadsam -Afghan Business News Portal. Archived fromthe originalon 2016-08-22.
[vi] Muḥammad, Fayz̤; Hazārah, Fayz̤ Muḥammad Kātib (1999). Kabul Under Siege: Fayz Muhammad’s Account of the 1929 Uprising. Markus Wiener Publishers. p. 15. ISBN9781558761551.
[vii] غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، صفحه 15، انتشارات محسن
[viii] غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، صفحه 43، انتشارات محسن