بیش از چهار دهه جنگ، افغانستان را از هر لحاظ به سرزمین ویرانه، درمانده، آسیبدیده و دچار فلاکت مبدل کرده است. در این میان، بیشترین زخمها بر تن خسته و رنجور ادبیات و فرهنگ وارد شده است. با توجه به این واقعیت، درگذشت رهنورد زریاب که چندین دهه نوشت و برای کتابخانههای فقیر افغانستان محتوای ناب و ارزشمند و زیبا خلق کرد و تا آخرین روزهای عمرش لحظهای از پا ننشست، فقدان جبرانناپذیر و ضایعه بزرگ است.
اگر حسابگریهای عالم اسباب را ملاک قرار دهیم، اینگونه میتوان گفت که اگر زریاب به کرونا مبتلا نمیشد، ممکن بود چند سال دیگر نیز زنده بماند، رمان «زن بدخشانی» را تمام کند و چه بسا کارهای پختهتر و سنجیدهتر دیگری را به پایه اکمال برساند و خوانندهگان آثارش را با تجربههای ناب و عوالم تازه بیشتر آشنا کند. با اینهمه، در این نکته تردید نمیتوان کرد که زریاب از پرکارترین و بهترین نویسندهگان معاصر این آب و خاک بود و حضور مستمرش در سپهر نشر و مطبوعات و قلمفرساییهای مستمر و نستوهانه و سودمندش او را سرمشق دیگران ساخته بود.
در اینجا سر آن دارم که برخی از مزیتهای رهنورد زریاب را که موجب شده است او به یکی از شناختهشدهترین و مطرحترین نویسندهگان معاصر کشور مبدل و برتریاش نسبت بر بسیاری از همگنانش محرز و مسلم شود، برشمارم. طبعاً مزیتهای زریاب منحصر در این چند مورد نیست.
- زیبانویسی: اینجانب از جمله اشخاصی هستم که واژهها به هیجانشان میآورد و دچار شور و شعفشان میکند و میتواند روحشان را به آسانی به تسخیر در آورد. از اینرو، کارهای نویسندهگان زیبانویس را دنبال و آنها را از صمیم قلب تحسین میکنم. حتا گاهی اتفاق افتاده که متن زیبا حواسم را از محتوای آن پرت کرده و درونمایه را از یادم برده است.
اگر از من بپرسند که وقتی نام رهنورد زریاب را میشنوی در نخستین وهله چهچیزی به ذهنت میآید؟ فیالبداهه در پاسخ خواهم گفت: زیبانویسی. در این تردیدی وجود ندارد که نوشتههای رهنورد زریاب در اوج زیبایی و هنرمندی قرار دارد. در تعریف نویسندهگی گفتهاند: نویسندهگی یعنی هنر خوب و زیبا نوشتن. با این حساب، میتوان گفت که زریاب این هنر را به تمام و کمال داشت. او نسبت به واژهها حساس بود و با فارسی سچه مینوشت و سعی بر آن داشت که از واژههای بیگانه کمتر بهره بگیرد و در این مسیر گاهی راه افراط میپیمود و نیز در این راستا ابایی نداشت از اینکه کلمات نامانوس فارسی را احیا کند و از ظرفیتهای بومی و زبان گفتاری ساکنان افغانستان نیز بهره ببرد. او دارای سبک خاص و منحصربهفرد در نوشتن بود، تا جایی که اگر به فرض نام زریاب در پیشانی نوشتهاش نیز نمیبود، میتوانستی به آسانی دریابی که نویسنده آن متن چه کسی است. تمامی نوشتههای زریاب بدون استثنا از لحاظ شیوایی قلم سرمشقگرفتنی و از رهگذر محتوا آموختنی است.
ارزش زیبانویسی زریاب وقتی بیشتر دریافته میشود که به این نکته توجه کنیم که در کشور ما در عرصه زبان، آشفتهگی عجیب و غریب و غیر قابل تحملی حاکم است و از در و دیوار این سرزمین زبانی الکن و ناروشن و پرخطا فرو میبارد. حتا نخبهگان و اهالی دوات و قلم نیز آشنایی درست با میراث ارجمند و ادبیات پهناور فارسی ندارند، با بیمبالاتی با آن برخورد میکنند و گاهی به تعبیر پرویز ناتل خانلری، به زبان یأجوج و مأجوج مینویسند و ناراحت هم نیستند.
- عشق به زبان و ادب فارسی: رهنورد زریاب در کنار اینکه خودش درست و بیغلط مینوشت و حرمت زبان را پاس میداشت، حساسیت افراطی نسبت به غلط نویسیها و غلط گوییهای دیگران داشت. او با صراحت لهجهای که داشت این لغزشها را یادآور میشد. سالها در شبکه طلوع کار کرد تا به خبرنگاران و گزارشگران این رسانه یاد دهد که چه الفاظ و عبارتهایی را به کار گیرند و از بهکارگیری چه واژهها و عبارتهایی پرهیز کنند. همکاری او با طلوع موجب شد که تحول چشمگیر در زبان رسانهها به وجود آید و رسانههای دیگر نیز به پیروی از طلوع جرأت پذیرش تغییر را پیدا کنند، پروای زبان را داشته باشند و نسلی از خبرنگاران پدید آید که تاحدودی با زبان شفاف و روشن خبر بنویسند و گزارش تهیه کنند.
زریاب برخلاف بسیاری از روزنامهنگاران و نویسندهگان و شاعرانی که پس از او و یا همزمان به او به میدان آمدند و شناخت خوبی نسبت به میراث گرانسنگ فارسی ندارند و برای خلق محتوا عجله دارند، با متون کهن و معاصر فارسی دمساز و همراز بود و شناخت ژرف و علمی از این میراث در نتیجه سالها مطالعه به دست آورده بود و زیر و بالاهای آن را مثل کف دستش میشناخت و توان استفاده از همه ظرافتها و ظرفیتهای زبان را داشت. به همین جهت، تا سرحد جنون به این زبان عشق میورزید و برای دفاع از آن در برابر هجومهای معاندان و دشمنان از جان و آبرو مایه میگذاشت. شاید در این سالها کسانی بسیاری برای دفاع از زبان فارسی در افغانستان قلم و قدم زدهاند؛ اما زریاب یکی از شاخصترین آدمها در پاسداری از زبان فارسی در دو دهه اخیر بود و در این راه احتمالاً از خیر بسیاری از مواهب مادی و امتیازات دنیوی گذشت و دشمنیها و کینهها را به جان خرید. در وضعیت کنونی، از راه دفاع از زبان و فرهنگ فارسی در افغانستان نه تنها امتیازی به دست نمیآید؛ بلکه ممکن است زیانها و خطرهای ملموس نصیب انسان شود. زریاب آگاهانه در این راه قدم گذاشته بود و از خطراتی که در این راه در کمین او نشسته بود به خوبی آگاه بود.
اگر کسی بخواهد تاریخ تطور و دگردیسی زبان فارسی در روزگار معاصر را در این کشور بازخوانی کند و نقش و سهم رهنورد زریاب را در این زمینه نادیده بگیرد، جفای بزرگی در حق پژوهش و تحقیق علمی روا داشته است.
زریاب یکی از معدود آدمهای فرهنگی تأثیرگذار در کشور بود که در جهت همگرایی میان کشورهای همزبان و همفرهنگ منطقه کوششهای ملموس به خرج داد و تلاش ورزید که زمینه مبادلات فرهنگی میان کشورهای همزبان را در حد وسع خود فراهم و از تجارب دیگر کشورهای فارسیزبان، مخصوصاً ایران در غنامندسازی زبان فارسی در افغانستان به بهترین شیوه استفاده کند. زریاب اینک نویسنده شناختهشده در میان اهالی فرهنگ در ایران و تاجیکستان نیز است.
- استقلال رأی و آزاداندیشی: کسانی که با فضای فکری و سیاسی افغانستان از نزدیک آشنایی دارند، قطعاً اذعان میکنند که حفظ استقلال و عدم وابستهگی به جریانهای مسلط و اربابان قدرت یکی از دشوارترین کارها برای کسی است که میخواهد در این جامعه با فارغبالی به کار فرهنگی بپردازد و در زمینه ادب و ادبیات فعال باشد. من شخصاً به صورت دقیق از رویکردهای ایدیولوژیک رهنورد زریاب پیش از کودتا و نیز در سالهای کودتای هفت ثور چیز زیادی نمیدانم؛ اما اگر ملاک قضاوت را منش و رفتار وی پس از سقوط طالبان قرار دهیم، میتوان گفت که او همواره استقلال نظر خود را در این دو دهه حفظ کرد و تا حدود زیادی توانست از تلاطمهای سیاسی برکنار بماند و دنبالهرو جریانها نباشد و طرز تفکر و شیوه اندیشیدن خاص خود را داشته باشد. برای مثال، در روزگاری که بسیاری از همگنانش در ورطه داوریهای ایدیولوژیک و موضعگیریهای کوتاهمدت سیاسی گرفتار و سوار موجهای موافق شدند و در زمانی که «مجاهدستیزی» نشانه روشنفکری و پیشروبودن تلقی میشد و شغل نانوآبدار بود، رهنورد زریاب از احمدشاه مسعود به خوبی یاد میکرد، عکس او را از دیوار اتاقش میآویخت، در ستایش کارنامهاش مینوشت و حضور کسانی مثل احمدشاه مسعود در تاریخ را برای تقویت و باروری حافظه جمعی جامعه لازم و مفید میدانست.
همین استقلال رأی و پابندی او به اصول و ارزشهای تعریفشدهاش بود که موجب شد اصحاب قدرت به او روی خوش نشان ندهند و او ناچار شود کار در وزارت فرهنگ را رها و به صورت شبانهروزی وقت خود را صرف نوشتن و خواندن و آموزش کند. اگر لازمه کار روشنفکری رهابودن از قید تعصب و انواع ایسمها و یکجانبهگرایی باشد، به صراحت میتوان گفت که زریاب در این زمینه کارنامه قابل دفاعی دارد.
- بختیاری: رهنورد زریاب آدم بختیار و خوشطالع بود. از یکطرف تحصیلاتش را آنطور که خودش میخواست به پایان رسانده بود؛ چون در آن دورانی که او تحصیل کرده بود از بیثباتیها و آشفتهگیها خبری نبود تا به روند آموزش و تحصیلش لطمهای وارد کند و از این رهگذر اساس کارش استوار و محکم بود. از جهت دیگر، بخت موافق، وی را از تلاطمهای خطرناک سیاسی و حوادث تلخ چند دهه پسین به سلامت عبور داده بود و از نظر روانی به او به صورت جدی آسیب نرسانده بود و مثل دوست شاعرش، واصف باختری که سالهای سال است در گوشه انزوا خزیده و یکسره دست از هر اقدامی شسته است، چشمههای جوشان استعدادش را خشک نساخته و خلاقیتش را نمیرانده بود. زریاب تا آخرین روزهای حیاتش پویا و فعال و سرگرم خواندن و نوشتن بود و در این اواخر روی رمانی بهنام «زن بدخشانی» کار میکرد که نیمهتمام ماند. قلم او تا اواخر زندگیاش با قوت و شیوایی و زیبایی مینوشت و هرگز لحظهای از جنبش باز نایستاد. در فضای پرتلاطم و متشنجی همانند فضای افغانستان، خواندن و نوشتن تا 76 سالهگی را میتوان یکی از بختیاریهای یک نویسنده قلمداد کرد. زریاب در اوج نویسندهگی و خلاقیت چشم از جهان فروبست. به نظرم اینگونه مردن برای نویسندهگان و هنرمندان، مایه مباهات و سرفرازی است.
فرجامین سخن: حالا که دفتر عمر زریاب بسته شده است، این ضرورت احساس میشود که دوستداران ادب و فرهنگ به تحلیل شخصیت و بازخوانی و نقد آثار وی مبادرت ورزند و برای نسلهای جوانتر، از تجربهها و دنیاهایی که او در داستانها و رمانهایش ساخته بود و از درسهایی که از روش و منش او میتوان آموخت، حرف بزنند و با این کار از میراث پر بهایش مسوولانه پاسداری کنند و در جهت ماندگارشدن نامش گام بردارند.