یادداشتی بر «انسان پسا کرونا؛ فرهیخته یا نادان؟» در «روشنگری افسون» از یعقوب یسنا
مقالهی «انسان پسا کرونا؛ فرهیخته یا نادان؟» از مجموعه مقالاتِ «روشنگری افسون»، آخرین کارِ یعقوب یسنا را از این جهت برگزیدم که نویسنده سئوالاتی چند به مناسبت کرونا، این پاندمیک جهانی و مهمترین مشکلِ روز دنیا، در آن طرح کرده است. مواجه با واقعیتی هستیم که به طور قطع دنیا را به قبل از کرونا و بعد از کرونا تقسیم میکند؛ مانند دنیای قبل از جنگ جهانی و بعد از آن؛ مانند طرح اگزیستانس در مقابل اسانس، قبل و بعد از آن در فلسفه؛ مانند مبحث ساختارشکنی در پسِ ساختارگرایی. این پاندمیک به مقطع فعلی از دنیای ما ویژهگیهای خاصی میدهد.
یک: زمین-طبیعت، تا کنون آلت دست بشر بوده است. بشر براین طبیعتِ ظاهراً زبان بسته چندان غلبه کرد و یا بهتر است بگوییم چنان حمله کرد که گویی زمین-طبیعت هم چون ابژهی سکسی بیزبان مورد تجاوز میلیاردها آدم قرار گرفت و حالا از جان افتاده است. فلسفه که با توسعهی خود شدن خود را پی میگیرد بیآنکه هدفی برای خود تعیین کند، سفری در اندیشه میپیماید. همواره در راه است و سوژه وسوبژکتیویتی از مهمترین موضوعات اساسی آن در کنار حقیقت، هستی، زمان، زبان، مرگ و از این قبیل به شمار میرود. در میان انسانهای اولیه ارتباط سوژه و ابژه آنقدر تنگاتنگ بود که نمیشد سوژه و ابژه را از هم متمایز کرد و خیلی راحت این هر دو جایشان را با هم عوض میکردند. سپس، زمانی که خدای واحد را بشر درست کرد، از آنجا که باور بر این بود که خدا نه حس میشود و نه هوش انسان قائل به درک آن بوده است، چیزی به عنوان سوبژکتیویتی برایش قائل نبودند و حتا در آغاز نامی بر رویش نمیگذاشتند تا فرم آبزِرد خود را حفظ کند. تاریخ فلسفهی غرب، از دکارت به اینسو، پدیدهای به عنوان «سوژه» (من) را در تاریخ تحول علم و دانش مطرح ساخت و از اوایل قرن نُزده اگزیستانس را جایگزین اسانس نمود. این «من»، این سوژه که توانست در مقابل وحدانیت خدا سربلند کند، آن قدر بر محور خود عَلَم شد، که در تسلط بر طبیعت آن را ویران ساخت و در نتیجه انسانی که میخواست خودش را جای خدا بنشاند، به خصوص در ۴۰ سال اخیر، در سیستم نئولیبرالیسم در جهان، با هدف سودبری سریع و فوری، زمین و طبیعت را کاملاً ویران ساخت. انسان به کالا تبدیل شد و پول شد خدای آدم. در این راستا آب اقیانوسها آلوده شد، اکسیژن هوا کاهش یافت، جنگلها نابود گردیدند و حیوانات بیشتری انقراض یافتند. عامل این ویرانی همهی کشورهای دستاندر کار سرمایهگذاریهای کلان در شرق و غرب دنیا هستند و این که امریکا و چین یکدیگر را محکوم به ساخت لابراتواریِ ویروس میکنند فقط برای رد گم کردن عوامل اصلی ویرانی زمین است به دست جنگلخواران برای توسعهی کشاورزی و دامداریهای وسیع، و شرکتهای چند ملیتی نفت که مدام آبهای اقیانوس را آلوده میسازند، و صنعت اتومبیلسازی که هوا را غیرقابل تنفس مینماید. در پاسخ به این ویرانی، زمین «ابژه» به تدریج خود نشان داد. سونامیهایی که به سواحل توریستی هجوم برد، سیلابهایی که مناطق مسکونی را به رودخانه تبدیل کرد، زلزلههایی که شکافهای عمیق در نقاط مختلف ایجاد نمود؛ و ویروسهایی که هرچند یک بار قربانیان زیاد گرفت. در چندین دههی اخیر، انواع ویروسهای گاوی، مرغی، و غیره، و حالا کرونا پاسخهایی است که طبیعت به بشر ویرانگر میدهد.
دو: همین اکنون کرونا با گسترش صنعت پولساز توریسم و هتلداری خیلی سریعتر از سارس در سال ۱۹۱۸ توانست فراگیر و پاندمیک شود. حالا به گونهای عمل میکند که آن ابژهی مورد تجاوز خود جایش را با سوژههای روبهرشدی که «شدن» خودشان را مرتب تحقق میبخشیدند تعکیس کرده است. حالا کرونا، عنصری از طبیعت، چون قادری توانا سوبژکتیویتی خود را آنچنان با ویرانگریاش اعمال میکند که فقط یک راه برای بشر باقی میگذارد تا به زودی منقرض نشود. حتا اگر آدم به طور موقت موفق بیرون بیاید در مبارزه با کرونا، به زودی کروناهای دیگری به اشکال مختلف زمینیان را تهدید خواهند کرد. و متعاقب آن ما شاهد بحرانهای اقتصادی در هر چند سال یک بار خواهیم بود، همچون بحران سال ۲۰۰۸ که سالها طول کشید تا دولتهای کنار نشسته در سیستم نئولیبرالی به خصوص در امریکا با وثیقههای حجیم صنایع اتومبیل و بانکها را نجات دهند؛ و بحرانهای سیاسی-اجتماعی مانند دی-کلاس شدن طبقات و تولید جنگها، هرچه بیش فرورفتن بشر در کاستیهای روزافزون، انباشته شدن خستهگیها و فرسودهگیهای دههها بیآرامی، و از دست دادن کمترین لذت از زندهگی؛ کما اینکه ما امروز شاهد هستیم که مردم حتا با همسر خود شبها نمیخوابند از هراس اینکه نکند با بوسیدنش به کرونا مبتلا شوند. حتا به طور طنزآلودی با ایجاد یک سوراخ در دیوار پیشنهاد وصل دو یار داده شده است. والدین و فرزندان از دیدار هم محروم شدهاند. تجمع عزیزان، این کمترین و حداقلترین امکان یگانهگی نیز همراه با نگرانیهای مربوط به فقدان امنیت شغلی، امنیت آینده و امنیت سلامتی به طور دائم زمین و زمینیان را به سقوطی مداوم راه خواهد برد. مگر اینکه سیستمهای موجود سودبری از طبیعت و انسان کاملاً شکل دیگری به خود بگیرد و با طبیعت و انسان مهربان شود. همین کوشش خود چندان ساده نخواهد بود. ویرانی چندان گسترده است که برای بازگشت به دوران قبل از این ویرانیها، بشر دههها نیازمند است تا تبار خود را تضمین کند. حوادث طبیعی و اجتماعی چندان با فاصلههای کم ما را مرتب تکان میدهند که فرصت حتا برای عزاداری نیست. تا بیایی اشکیبریزی و خود را اندکی تسکیندهی، فاجعهای دیگر تو را بر زمین میزند. طبیعت و بشر هر دو اکنون فاجعه آفرینند. به صورتی که مرگ و فقر و ناامنی یک قاعدهی عمومی جهانی شده است و گویا دنیا بدون این ناهنجاریها نمیچرخد. یعنی که مهر و انسانیت، زمانی که فقط فکر نان شب و پیدا کردن پناه برای زنده ماندن حیاتی ترین است، از جهان رخت برمیبندد و هرچه بدی و بینوایی و مسکنت قبحش از بین میرود. نگاهی بیندازیم به حوادث ایران از دی ماه (جدی) ۹۸ تا اردیبهشت(ثور) ۹۹: کشته شدن یک هزار و ۵۰۰ نفر در اعتراضات دیماه (جدی). کشته شدن سلیمانی، «بزرگمرد» حکومت اسلامی. سیلابهایی در نقاط مختلف. شلیک هواپیمای مسافربری به اوکراین توسط سپاه پاسداران، شیوع پاندمیک کووید-۱۹ و زلزله؛ و این اواخر چرکنویس استعماری قرارداد ایران با چین از جانب حکومت اسلامی ایران. در سطح جهانی فقط در امریکا شیوع کرونا به میزان بسیار گسترده سبب مرگ و بیکاری سیل عظیمی از مردم و تعطیل شدن بخشهای مهمی از مشاغل شد و در نتیجه جورج فلوید بیکار شده برای یک خلاف کوچک زیر فشار زانوی پلیس خفه میشود و تظاهراتی بیسابقه از نوع جدید توسط نسل جوان و سیاهان در این مقطع از ظهورِ پدیدههای جهانی در پسِ آن به جامعهی امریکا شکل دیگری میدهد. و همهی اینها در مدتی بسیار کوتاه. و این حوادث همراه است با نزدیکشدنِ دورهی انتخاباتی امریکا و همزمانی آن با انتخابات ایران و نقش مهمی که این انتخابات میتواند در روند حرکت جهان داشته باشد. در افغانستان نیز، ما در آن کماکان روزانه با انفجار بمبی در یک گوشه از این کشور سرسبز و غنی و زیبا مواجهیم، و سیر روند صلح با طالبان به هیچ رو نمیتواند جدا از سیاستهای به خصوص امریکا و دنیای غرب در مواجهه با مشکلات اندرون و بیرونی باشد. در دیگر نقاط جهان هم مانند عراق و لبنان و بلاروس ما شاهد اعتراضات برای تغییرات بنیادین در پی عوارضِ به خصوص اقتصادی کرونا و فساد حکومتها هستیم. درعین حال که در کشورهایی هم چون مالی کودتا جامعه را در وضعیتی معلق قرار داده است.
سه: با این مقدمه بهتر میتوان توجه نزدیکتری به سوالات مطرح در مقالهی یعقوب یسنا داشت. در زیر سوالات وی را به صورت فشرده با نام خود او در میان گیومه و دیدگاه خودم را در زیر هر سوال طرح میکنم:
یعقوب یسنا: «آیا ما در برابر بیمارزایی ویروس با نیاکان خود از نظر توانایی بر مهار آن تفاوتی داریم؟»
بدون شک ما توانایی بیشتری برای مقابله با ویروس داریم. همین کرونا اگر دو-سه قرن پیش اتفاق افتاده بود، تلفات بس بیشتری میداد. ویروس اسپانیایی سارس و گسترش آن دهها برابر بیشتر از الان بوده است. علت میزان گسترش فعلی نیز به طور عمده وسعت صنعت توریسم و هتلداری و هواپیمایی است که به هیچ رو قابل مقایسه با سال ۱۹۱۸ نیست. و همچنین تراکم بیشتر جمعیت در برخی نقاط مانند شهرهای بزرگ اروپا و امریکا.
یعقوب یسنا: «آیا انسان امروزی در دوران قرنطین به چیستی خویش فکر خواهد کرد؟ آیا جایگاه انسان به عنوان اشرف مخلوقات جنبهی فرهنگی و خیالی نداشته است؟»
انسان کماکان اشرف مخلوقات است. اگرچه به طور مساوی با موجوداتِ دیگر مورد حملهی ویروسها قرار گیرد. به یاد بیاوریم ویروس گاوی و مرغی را. به هرحال این انسان بود که با خرد خود و تدابیرش مانع گسترش آن شد و راهحلهایش را یافت. همین الان نیز انسان است که ویروس را به چالش میکشد. حرکتهایی که چین و چند کشور دیگر به طور ضربتی و فراگیر و بسیار جدی با در نظر گرفتن جان انسانها در مقابل محدودیت موقتی برخی آزادیها برای مقابله با این ویروس پیش گرفتند نشانگر رشد خرد و علم و کاردانیِ بشر است اگر بخواهد یا مجبور شود انسانمحور حرکت کند.
یعقوب یسنا: «کرونا نقش آیینی ادیان را بر آب کرد. آیا این سببی خواهد بود بر خواستِ کثرت گرایی؟»
بیشک کرونا بیش از پیش ثابت کرد که دخیل بستن به امامزادهها برای شفای بیمار و حل مشکلات یک توهم است و دروغی که کلشان آن را دکانی برای خودشان ساختهاند. خوشبختانه کشورهایی مانند تاجیکستان بسیار خردمندانه برخورد کردهاند و به تازهگی شنیدیم که بسیاری از اماکن مقدس را به بیخانمانها سپردهاند یا به مراکز فرهنگی. این پدیده میبایست مرددها را به اندیشه وادارد و متعصبان را تکانی دهد در ارزیابی مجدد باورهایشان و این که هیچ چیز در جهان پایدار نیست. لذا حقیقتی مطلق وجود ندارد که بتوان بر آن تکیه کرد و در این صورت هیچ چارهای باقی نمیماند در پذیرش حقایق گوناگون از جانب متکثرانی در کوتاهمدت و وحدت تکثر برای همزیستی انسانها در جهان.
یعقوب یسنا: «علم نتوانست کرونا را به زودی از بین ببرد. آیا اعتماد ما نسبت به علم کاهش خواهد یافت؟»
انتظار ما از علم که بلافاصله با پدیدهای ناشناخته درافتد و آن را از پا بیندازد غیرعلمی است. هر پدیدهی جدیدی نیاز به زمان دارد برای مشاهده، مطالعه، تحقیق و یافتن راه حل. کما این که همین اکنون با اینکه واکسین ویروس هنوز یافته نشده است، اما راهحلهایی موقتی در نتیجهی شناخت بیشتر بیماری، و آزمایش داروهای موجود و رعایت موازین پیشگیری از گسترش آن سبب کاهش ابتلا و مرگ ناشی از بیماری شده است.
یعقوب یسنا: «کرونا ثابت کرد که انسان در برابر ویروس بیشتر از حیوانات مصونیت ندارد. آیا این سبب میشود که انسان به زیست محیط هر جانوری احترام بگذارد؟»
همان گونه که در مقدمه گفتم بشر چارهای ندارد، به جز این که انسانمحور و طبیعتمحور باشد و برای پیشگیری از انواع ویروس طبیعی، اقتصادی و اجتماعی-سیاسی. و اگر نه به زودی منقرض خواهد شد و کرهی زمین را نیز به باد خواهد داد.
یعقوب یسنا: «هیچ ملتی در برابر کرونا مصون نبوده است. آیا انسان دربارهی مفهوم ملت تجدید نظر خواهد کرد؟»
آری. کرونا نشان داد که سلامت تکتک افراد بشر به همهی آحاد بشر در دنیا ارتباط دارد. لذا فرامرزی و انترناسیوناسیم میبایست در افق دید انسان امروزی باشد و به تدریج با رفع کمبودهای معرفتی، نژادی، جنسیتی و ملیتی به این درجه از رشد نیز برسد. پیشفرض چنین رشدی قبل از هر چیز، اقتدار مردم هر کشور توسط افزایش دانش و معرفت است در اعتلای فرهنگ همزیستی انسانی در سرزمین خود و سپس سعی در گسترش این دیدگاه در جهان. با رشد کشورهای مترقی بیشتر امکان تحقق چنین خواستی سریعتر انجام خواهد گرفت.
یعقوب یسنا: «کرونا نشان داد که دولتهای پیشرفته هم نتوانستهاند جلو پیشرفت گسترش کرونا را بگیرند. آیا انسان بعد از کرونا به همکاری بیشتر دولتها در سطح جهان فکر خواهد کرد؟»
کرونا نشان داد که کشورهای پول محور و سرمایه محور و کشورهای نادان و عقب مانده و توتالیتر نتوانستند اقداماتی سریع جهت ممانعت از گسترش کووید-۱۹ صورت دهند. اگرچه در همین کشورهای پولمحور و سرمایهمحور غربی با پرداخت حقوق حداقل به کسانی که کارشان را از دست دادند و یا در کشورهایی که بهداشت مجانی هست با اقداماتشان خیلی مؤثر بودهاند در ممانعت از گسترش بیشتر ویروس. در این کشورها در هر صورت حقوق ولفر و بیکاری و ناتوانی و کمک برای تحصیل مجانی و مسکن با قیمت پایین برای افراد کمدرآمد همواره از جمله خدمات اجتماعی بوده است و به نوعی میتوان گفت که بخش نوعی سوسیالیسم در این کشورها وجود داشته است (بیشتر در کشورهای اسکاندیناوی و کمتر در کشور امریکا). اما به همان علت محوریت پول و بیتجربهگی در آغاز کار و این که چه کسانی و در کدام کشور ادارهی جامعه را بر عهده دارند، کمبودها زیاد است. کم درآمدها، بی خانمانها و خانههای سالمندان بیشترین خسارت را دیدند. در عین حال که ویروس توانست بیشتر از هر زمان بینوایی این اقشار و بیتوجهی دولتهای غربی به آنان را نشان دهد. همچنین کرونا نشان داد که برخی کشورها که ارجحیت اقداماتِ خود را به مردم خود اختصاص دادند و تمهیداتِ بسیار جدی از همان آغاز شیوع بیماری در پیش گرفتند به خوبی توانستند از پس ویروس برآیند و برخی از این ممالک همچون سنگاپور کاملاً پاک شدهاند از ویروس و از قضا ادارهی تعدادی از این کشورها را زنان به عهده داشتهاند. لذا برای همکاری بیشتر کشورها برای ایجاد یک جامعهی انسانیِ بدون مرز، قبل از هر چیز، تعالی فهم و ادراک هر کشور به طور مستقل در این همزیستی ضرورت اولیه دارد.