از دوران خروج نیروهای امریکا و تسلیمی کشور به طالبان، تصاویر دردناکی برای تاریخ افغانستان و جهان باقی مانده است. یکی از آن عکسها از مایک پمپئو است که در قطر با نکتایی سبز، دستان حلقهزده و چهره خنثا به کامره چشم دوخته، در حالیکه ملا برادر با پیراهنتنبان ژولیده و تسبیحبهدست کنارش ایستاده و به جای نامعلوم خیره نگاه میکند. تصویر سردی از نمایندهگان ارشد دو دشمن، ثبت تاریخ افغانستان و جهان شد که بعد از سالها خونریزی و جنگ، معامله وحشتناکی را پنهان از چشم مردم به توافق رسیدند و پیمانی را امضا کردند که اکنون مایه شرمساری دیپلوماسی امریکا است و ملتی را از ابتداییترین حقوق، از جمله تحصیل و کار محروم کرده است.
پمپئو که گفته میشود برای انتخابات سال آینده ریاست جمهوری امریکا آمادهگی میگیرد، در مصاحبه تازهاش با انستیتوت سیاست دانشگاه شیکاگو، خود را انسانی دارای اخلاق سیاسی معرفی کرده و گفته است که بهدلیل منافع سیاسی کشور و مأموریتی که داشته، کنار ملابرادر ایستاده بود؛ در حالیکه قلبش ناآرام بود و میدانست دست ملا به احتمال زیاد در خون دوستانش آغشته است. گفته میشود آقای پمپئو مثل ملابرادر آدم سیاستمدارِ مذهبپیشه است و هنگام کار در ادارات دولتی انجیل روی میزش نگه میدارد. زمانی در روزهای یکشنبه در کلیسا موعظه میکرده و در موضعگیریهای سیاسیاش به ادبیات مذهبی متوسل میشود. از جمله زمانیکه در حکومت دونالد ترمپ برای پیمان ابراهیم در خاورمیانه تلاش میورزید، گفته بود که خدا در اتفاقاتی که در خاورمیانه رخ میدهد، «بهشدت درگیر» است؛ همانطوری که سراجالدین حقانی گفته بود فرماندهی حمله انتحاری در انترکانتنینتال را حضرت محمد برعهده داشت. در مورد دیگری از او نقل شده است که گفته، دونالد ترمپ، رییساش را خدا فرستاده است «تا اسرائیل را» نجات دهد؛ درست همانطوری که طالبان مدعیاند ملا هبتالله را خداوند موظف کرده تا افغانها را «نجات» دهد! از همینرو، بیجا نیست اگر بگوییم ملا برادر و مایک پمپئو علیرغم ظاهر متفاوتشان، بسیار شبیه هماند و زیر نقاب دین و اخلاق، دروغهای بسیار میگویند و اعمال زشت سیاسی بسیار را مرتکب میشوند.
پمپئو با آنکه پشت انجیل و تعابیر مذهبی پنهان میشود، اما در رسانههای غربی به دورویی و دروغگویی مشهور است؛ تا جاییکه سخنان او را درمورد صحت و مسایل شخصی نیز به دلیل ناراستیهای سیاسیاش به دیده شک مینگرند. در ماه جنوری 2022، آقای پمپئو بعد از ماهها خلوتگزینی و عدم حضور در رسانهها، با چهره متفاوت ظاهر شد و به نظر میرسید که وزن بدنش کاهش یافته است. او ادعا کرده بود که در مدت شش ماه با ورزش و مراقبت شخصی، 41 کیلو وزن بدنش را کم کرده است، اما روزنامه گاردین به نقل از متخصصان ورزش و صحت نوشته بود که به دلیل سوابق پمپئو، نمیتوان به سخنان او اعتماد کرد و او در مورد وزن و توانایی شخصیاش در انجام کار فوقالعاده دروغ میگوید. گاردین او را متهم کرده بود که سابقه طولانی در فریب اذهان دارد و برای نمونه نوشته بود که پمپئو در ارتباط به استراتژی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان به مردم راست نگفته، در زمینه نقش دولت سعودی در قتل جمال خاشقچی به مردم دروغ گفته و در توضیح تحایف گرانبهایی که از مقامات خارجی دریافت میکرده نیز صادق نبوده است.
با تمام اینها، او مثل طالبان خود را مدافع اخلاق و مذهب میداند و چون اینان در حالیکه دستش در خونآلودترین معاملات و پیمانها آغشته است، خود را صاحب وجدان و مدافع اخلاق جلوه میدهد. میدانیم که در دنیای سیاست، اخلاق و وجدان چون اسلحه و پول ابزارند و هر کی در سیاست، نقاب دین و اخلاق پوشید، باید بیشتر به نیات و تواناییهای او در عمل سیاسی مبتنی بر اخلاق شک کرد. در همین مصاحبه اخیر، آقای پمپئو جهان را میدان منافع امریکا معرفی میکند و میگوید برای آنکه منافع ملی ما تضمین شود، باید در رهبری جهان موثر عمل کنیم؛ اما چگونه موثر؟ او توضیح میدهد که سلاح بیشتر به اوکراین صادر کنیم تا از یکسو اقتصاد امریکا با تولید سلاح بیشتر رونق گیرد و جای کار بیشتر ایجاد شود و از سوی دیگر، آنانیکه بر منافع امریکا در اروپا یا هرجای دیگر تجاوز میکنند، مجازات شوند. میتوان گفت که پمپئو سیاستمداری است که انجیل میگرداند و از نشستن با ملا برادر بهدلیل «آلوده بودن دست او به خون» رفیقان و دوستانش عذاب وجدان میکشد، منافع کشورش را در صدور اسلحه و جنگافروزی میداند.
آقای پمپئو گفته است که خروج نیروهای امریکا از افغانستان در ماه آگست 2021 بهشیوه زشت و فجیع صورت گرفت و نتیجهاش برای «اردوی ما بد بود، برای امنیت ما بد بود و میدانید که دوستان ما دیگر مثل گذشته به ما اعتماد ندارند، و دشمنان نیز دیگر مثل گذشته از ما نمیهراسند» و حتا این خروج احتمالاً بر تصمیم ولادیمیر پوتین در اوکراین بیتأثیر نبوده است. در این ارزیابی احتمالاً بیشتر افغانها با آقای پمپئو همنظرند؛ چرا که ترک افغانستان و تسلیمدهی دولت، اسلحه و اقتدار، به گروهی که سالها عنوان تروریست داشت و صدها هزار هموطن ما در جنگی که امریکا رهبری میکرد کشته شدند و درزهای عمیقی بین اقشار و گروههای مختلف ایجاد شد؛ درزهایی که احتمالاً برای مدت طولانی مانع اتفاق افغانها بر سر میکانیزم سیاسی جامع و همهشمول خواهد شد. آنگونه رها کردن مردم افغانستان با هیچ بهانهای توجیهپذیر نیست. اگر تروریسم پدیده جهانی است و افغانستان در نتیجه رقابت قدرتهای بزرگ جهان و منطقه در جریان جنگ سرد و بعد از آن، در چاله جنگ و تروریسم گرفتار گشته، نجاتش نیز مسوولیت جهانی است و مقامات امریکایی با گفتن اینکه اشرفغنی همکاری نمیکرد، نمیتوانند از مسوولیت شانه خالی کنند. مطرح شدن اشرفغنی و افرادی چون او نیز پروژه امریکا بود. اشرفغنی در واقع مثل خلیلزاد، فرد مورد اعتماد امریکا بود و با پاسپورت و حمایت امریکا وارد سیاست افغانستان شد، با اتکا به حمایت امریکا پلههای قدرت را پیمود و برای جلب حمایت دوستان امریکاییاش توافقنامه استراتژیک بین دو کشور را فوراً پس از رسیدن به ریاست جمهوری امضا کرد و حتا زمانی حاضر شد خلاف اصول دیپلماتیک، برای ملاقات با دونالد ترمپ به میدان هوایی بگرام برود و در طول سخنرانی ترامپ، چون عسکر در صف جنرالان و عساکر امریکایی بایستد.
میدانیم که جستوجوی منجی در خارج از کشور خطا است و بدون تدبیر و تلاش داخلی هیچ تلاش بینالمللی نمیتواند نجاتبخش باشد، اما در عینحال از نقش تعیینکننده تصامیم ابرقدرتها بر سرنوشت سیاسی کشور خود آگاهیم و حق داریم، وقتی بانیان توافقنامه دوحه و مبلغان «طالبان اصلاحشده» و آنانیکه هنوز تعامل با طالبان را تنها گزینه میدانند، ژست اخلاقی میگیرند، اعتراض کنیم. اشرفغنی بیتقصیر نبود و بسیار بیشتر از پمپئو و خلیلزاد مسوولیت داشت تا مانع فروپاشی شود؛ اما متاسفانه او را توهم حمایت امریکا دچار خطای نابخشودنی کرده بود و تا پایان کار باورش نمیشد که حامی یگانهاش آنگونه او و دولتش را تنها بگذارد. همان اتکای بیشازحد مادی و معنوی به واشنگتن از او سیاستمدار منزوی و بیتوجه به مردم ساخته بود که تصور میکرد بقای دولتش به جلب رضایت دوستان خارجی استوار است، نه رای و حمایت میلیونها افغان شایق آزادی، کار و تحصیل که آگاهانه در جبهه مقابل طالبانیسم و بنیادگرایی ایستاده بودند.
پمپئو از ناکامیهای انتخاباتی افغانها و دزدیده شدن آرای مردم از سوی هردو تیم رقیب انتخاباتی نیز یاد کرده و تقصیر را به گردن غنی و افرادی چون او انداخته است؛ اما بانی نظامی که همواره در آن افرادی در ظاهر انتخاب و درواقع به پستهای مهم نصب میشدند، سفارت امریکا و کسانی چون خلیلزاد و پمپئو بودند. تعیین کرزی در کنفرانس بن، تبدیل او به حاکم «منتخب» در جرگهها و انتخاباتهایی که در نزدیک به یکونیم دهه ریاست او برگزار شد، پروژه امریکا بود و نمایندهگان آن کشور در انتخاباتها و جرگهها مشغول مهندسی آرا و مواضع اشتراککنندهگان بودند. نقش کسانی چون خلیلزاد، جانکری و مایک پمپئو در چیدن مهرهها و جابهجایی افراد چنان آشکار بود که عام و خاص از آن خبر داشتند. تقویت قوماندانها و متفنذان قومی بهجای سازمانها و احزاب نیز بدون حمایت مالی و سیاسی امریکاییها اتفاق نمیافتاد.