قصهی هیچکس مفت نیست (نقاشی و اسکیترانی در زندگی کیهان)
در یک پیش از چاشت داغ تابستان، او در دیواری که رو به آفتاب است، نمادی را برای صدسالهگی استقلال افغانستان نقاشی میکند. دمای هوای کابل به بالای ۳۶ درجه سانتیگراد رسیده است و شعاع آفتاب چنان داغ میتابد که گویی آن را از شیشهی کلفت و محدبی عبور داده باشند. بیشتر از ده روز میشود که کیهان، از صبح تا ساعت یازده پیش از چاشت، زیر آفتاب سوزان و در نبود کمترین امکانات و توجه، روی دیوار مکتبی که خود شاگرد آن است نقاشی میکند. اما امروز غبار یاس بر چهرهی او نشسته است. پس از کمی تقلا و کار بیحاصل، او کفشهای «استکیت»ش را از «بیکش» بیرون میکشد، آنها را به پا میکند و در یک چشم به هم زدن از چشمانداز من خارج میشود.