نوروز و همبسته‌گی اجتماعی؛ چگونه نمادها و مناسک ماندگار می‌شوند؟

ابومسلم خراسانی

جامعه انسانی پر از نمادها و مناسک اجتماعی، دینی و سیاسی‌ است که به‌عنوان حقیقت‎های بین‌گروهی در نظم و نسق جامعه اهمیت فوق‌العاده دارند. نمادها و مناسک مولفه‌هایی‌اند که جوامع انسانی بر محور آن‌ها شکل گرفته و سال‌ها دوام آورده و هزاران تن را به سوی خود کشانیده‌اند. از جشن دیوالی در هند تا مراسم کرسمس در میان کشورهای مسیحی مذهب، از عید قربان ملت‌های مسلمان تا نوروز که در حوزه تمدن کشورهای باورمند به نوروز هر ساله تجلیل می‌شود. این نمادها و مناسک هر کدام هرچند از زاویه‌ها و باورها متفاوت به آن نگاه شده و تعریف و فلسفه وجودی جداگانه دارند، اما یک چیز در میان آن‌ها مشترک است و آن جمع‌شده‌گی مردم بر محور یک باور و خلق همبسته‌گی اجتماعی در جامعه است. کارکرد همبسته‌گی‌گستر نمادها و مناسکی چون نوروز در کشورهای چندپارچه مانند افغانستان که دچار خشونت و واگرایی نیز است، چند برابر می‌شود.

مراسم نوروز و تجلیل از دمیدن جوانه‌های بهاری به‌عنوان یک مناسک اجتماعی در میان توده‌های مردم همواره تجلیل شده است. هرچند در سال‌های اخیر گروه‌های دینی – مذهبی با نگاه سلفی‌گرایانه خود تلاش کرده‌اند فتوای حرمت نوروز را از جیب خود کشیده و مهر بدعت را بر آن بکوبند، اما حقیقت این است که مردم همچنان از این روز تجلیل می‌کنند و این روز را گرامی می‌دارند. از نگاه اجتماعی مناسک و نمادها را به این ساده‌گی نمی‌شود از میان برداشت. یکی از ویژه‌گی نمادها و مناسک، ماندگاری آن در دل تاریخ است. هرچند گفتمان‌ها تغییر کند، روایت‌ها متفاوت شود و دوستی‌ها و دشمنی‌ها با یک نماد و مناسک به وجود بیاید، باز هم نمادها و مناسک‌ از میان نمی‌روند و در دل مردم جای خود را پیدا می‌کنند. به صلصال و شهمامه باشکوه بامیان نگاه کنید، طالبان خواستند آن‌ها را از میان بردارند، اما موفق نشدند. یا به نوروز که گروه‌های سلفی‌مشرب و قدرت سیاسی طالب با تمام پروپاگندای رسانه‌‌ای – دینی خود نتوانستند و نمی‌توانند این رویداد خوشی و نماد دوستی به طبیعت را از میان بر‌دارند.

همبسته‌گی اجتماعی

اگر با پس‌منظر پارادایم کارکردگرایی به پدیده‌های اجتماعی نگاه کنیم، پیش از آن‌که باید به سراغ ریشه‌ها و چیستی‌ها برویم، می‌بایست به جست‌وجوی کارکردها و تاثیرگذاری‌های یک پدیده اجتماعی نگاه کنیم. برای همین امیل دروکیم، جامعه‌شناس و از برجسته‌ترین اندیشمندان مکتب کارکردگرایی در جامعه‌شناسی، پیش از آن‌که به سراغ منشا‌ها و ریشه‌های پدیده‌هایی مانند دین یا نمادها مذهبی برود، به جست‌وجوی کاردکردهای دینی در جامعه رفت و نشان داد که مذهب می‌تواند باعث همبسته‌گی اجتماعی در جامعه شود. با پیروی از دورکیم این نوشته در پی ریشه‌یابی تاریخی یا چیستی مراسم تجلیل از نوروز نیست، بلکه می‌خواهد این مهم را بیان کند که نوروز به‌عنوان یک کهن‌نماد ظرفیت تولید همبسته‌گی را دارد و تجلیل و حرمت آن در کشورهای چندپارچه و واگرای افغانستان بسیار ضروری است. ضرورت مساله از آن‌جا ناشی می‌شود که چنددسته‌گی در جامعه رو به افزایش است و الگوهای همبسته‌گی زیست اجتماعی کم‌رنگ و کم‌رنگ می‌شوند.

نوروز صرف‌ نظر از همه نگاه‌ها و برداشت‌های تاریخی، سیاسی و حتا دینی، یک پدیده اجتماعی است که کارکرد اجتماعی دارد. نگاه اجتماعی به نوروز می‌تواند این جشن کهن‌ و نمادی از حرمت به طبیعت و نوزایی را از قید‌و‌بندهای قومی، مذهبی و گروهی بکشد و شمولیت آن را بیشتر و برجسته‌تر کند. حالا که در افغانستان تمام نمادها و مناسک برچسب قومی و محلی می‌خورند، نوروز می‌تواند دایره‌های کوچک را بشکند و به‌عنوان یک الگوی وحدت‌بخش ظاهر شود که دل در گرو طبیعت دارد و سرسبزی و شادابی‌اش به همه انسان‌ها، مناطق و مردم می‌رسد که به بهار و طبیعت و حرمت به زیبایی باور دارند. روایت‌های وحدت‌بخش و الگوهای همبسته‌گی‌آفرین از چنین پدیده‌هایی در جامعه خلق می‌شود؛ چرا که این پدیده‌ها شمولیت دارند، جمع‌شده‌گی توده‌های مردم را در پی داشته و زمینه‌ها و زمانه‌های شناخت بیشتر را مساعد می‌کنند. یکی از عوامل نبود وحدت اجتماعی، ناآشنایی مردم افغانستان و عدم جمع‌شده‌گی آن‌ها بر محور یک مولفه خاص و یا روز خاص مانند نوروز است که از طبیعت بر‌می‌خیزد.

انسجام و همبسته‌گی کلید اصلی پیش‌رفت در جامعه انسانی‌ است. انسان افغانستان محکوم به همبسته‌گی و ایجاد الگوهایی برای جمع‌شدن است که نوروز می‌تواند یکی از آن الگوها و نمادها باشد. حسین بشریه، جامعه‌شناس و نویسنده ایرانی، باور دارد که هماهنگی میان اجزای تشکیل‌دهنده کل یک نظام را می‌شود همبسته‌گی تعریف کرد. هرچند نظام اجتماعی افغانستان بسیار چندپارچه و واگراست، اما نوروز می‌تواند به‌عنوان الگوی وحدت‌بخش این مهم را القا کند که مردم می‌توانند حداقل به نوروز و نوزایی بهار باور داشته باشند و به سبب آن گرد هم جمع شوند. این جمع شدن، شناخت بیشتر از هم‌دیگر را در پی دارد و شناخت منجر به همبسته‌گی بیشتر می‌شود. بخشی از دلایل چندپارچه‌گی در افغانستان، زایده‌ عدم شناخت و یا شناخت ناقص است که منجر به تولید نفرت و فضای سمی شده است. هرچند دلایل این نفرت نیز بی‌شمار است، اما به‌صورت خلاصه می‌توان گفت ما همان‌طوری که دلایلی برای واگرایی اجتماعی داریم، صد البته بیشتر دلایل و الگوها و نمادهایی برای اتحاد و همبسته‌گی نیز داریم؛ اما کسی در‌باره این الگوها حرف نمی‌‌زند، آن‌ها پوشیده مانده‌اند و توجه‌ها به آن اندک است.

شماری از جامعه‌شناساس همبسته‌گی را به انواع متفاوت دسته‌بندی کرده‌اند. با تاکید بر آن جشن نوروز و حرمت به آن که یک ارزش کلی است، می‌تواند همبسته‌گی فرهنگی به وجود بیاورد. از بعد دیگر شیوه‌ها و رفتار و تجلیل آن در میان فرهنگ‌ها و مردم نسبتا یک‌سان است و این منجر به همبسته‌گی هنجاری می‌شود. مزید بر این مردم را وادار به جشن و جمع شدن می‌کند که از یک‌ سو شناخت اجتماعی را افزایش داده و از سوی دیگر سبب همبسته‌گی ارتباطی می‌شود. در آخر این‌که مواجهه مردم با نوروز سیر و سیاحت و نهال‌شناسی و رفتن به دل طبیعت، همبسته‌گی کارکردی را به میان می‌آورد. مردم در بهار و فصل نوزایی به‌صورت کلی کارهای مشابه می‌کنند، به دل طبیعت می‌روند، خوشی می‌کنند، جشن می‌گیرند و غیره… مواجه مردم شمال و جنوب و غرب و شرق با نوروز تقریبا یکی است، هرچند ممکن است تفاوت‌های اندکی در مراسم وجود داشته باشد. این نقطه قوت، عامل همبسته‌گی و روزنه‌ای است تا ما سراغ الگوهای بیشتر در میان فرهنگ و مردم و تاریخ بگردیم که چه ‌چیز منجر به ارتباط ما می‌شود و چه ‌چیزی می‌تواند پاره‌گی‌ها را رفو و یخ‌ها را ذوب کند.

از این منظر نمادها نخست خاصیت ماندگاری دارند؛ آن‌ها طی هزاران سال خلق شده و در مغز و دل‌ها جا افتاده‌‌اند. نمادها و مناسک با زنده‌گی و جامعه عجین شده و این به هم‌پیچیده‌گی آن‌ها منجر به این شده است که حذف نشوند، کم‌رنگ نشوند و ماندگاری خود را حفظ کنند؛ مانند نوروز که با وجود صدها سال مخالفت نیروهای متفاوت و قدرت‎های سیاسی هنوز با قوت خود پابرجا است و همواره وجود خواهد داشت. دوم این‌که این نمادها و مناسک ارزش اجتماعی و یک مولفه قوی برای همبسته‌گی است و کاکردهای وحدت‌بخش دارند؛ بعدی که کمتر به آن پرداخته می‌شود. از این رو تمام گروه‌های اجتماعی می‌بایست در صدد برجسته کردن نقاط وحدت‌بخش باشند و نمادها و مناسکی را که کارکردهای مثبت دارند، بشناسند. ما بدون همبسته‌گی، انسجام داخلی، روایت‌های فراقومی و عدالت اجتماعی به جایی نمی‌رسیم و کشتی شکسته ما به ساحل نمی‌رسد. در روزگاری که نفرت‌ها و کدورت‌ها برجسته شده و طالب همه چیز را از مردم گرفته و واگرایی قومی را چند برابر کرده است، نوروز می‌تواند نمادی از همبسته‌گی و حرمت به طبیعت، انسان و زنده‌گی مشترک تلقی شده و حرمت شود.

دکمه بازگشت به بالا