مسمومیت دختران سرپل و مساله آموزش زنان

نزاع بر سر آموزش دختران در افغانستان دامن درازی دارد. اگر فقط یک قرن گذشته را در نظر بگیریم، این نزاع همراه دایمی سیاست افغانستان بوده است. امانالله خان آموزش زنان و دختران را مورد حمایت قرار داد، ولی وقتی حکومت او ساقط شد، حبیبالله کلکانی دخترانی را که برای ادامه تحصیل به ترکیه رفته بودند، برگرداند. در دوران نادر خان سیاستهای ضد زن و ضد آموزش زن ادامه یافت، ولی در دوران حکومت چهلساله پسرش ظاهر شاه فرصتهای نسبتا خوبی برای زنان میسر شد و در کنار آموزش، زنانی توانستند به مقامهای بلندرتبه دولتی هم برسند، از جمله نمایندهگی مجلس و وزارت. پس از آن تا امروز هم آموزش و کار زنان از مسایل جدی جامعه ما است. رژیم و حاکمیتی از آموزش و کار زنان حمایت میکند و اندکفرصتی فراهم میآید، ولی چندی بعد رژیمی از راه میرسد که آموزش زنان را گناه میداند. حالا هم یکی از دورههای تاریک برای کشور و مشخصا آموزش و کار زنان است.
مخالفتها با آموزش زنان تنها به افغانستان محدود نمیشود. در کشور همسایه، ایران، نیز این نوع مخالفتها وجود داشته است. در آنجا نظام حاکم مخالف صریح آموزش زنان نیست، هرچند برخی از آنها هم آموزش زنان در رشتههایی مانند انجنیری را ضرورت نمیدانند. در افغانستان اما این مخالفت از سوی نظام حاکم صورت میگیرد. این مخالفتها به محافل سیاسی محدود نمانده، بلکه به جادهها و فضاهای عمومیتر نیز کشیده شده است. باری در زمان ظاهر شاه که دختران کابل با یونیفورم به مکتب میرفتند، گروهی از جوانان اسلامگرا و تندرو در جادهها به صورت آنها تیزاب پاشیدند. این تیزابپاشیها ادامه یافته و هرازچندگاهی گروههایی دست به چنین اقداماتی زدهاند. وقتی دوره اول طالبان به سر آمد و فضای آموزش و کار برای زنان تا حدی مساعد شد، در آن دوره نیز برخی جریانها و گروهها برای اینکه دختران را از آموزش و زنان را از کار بازدارند، دست به برخی اقدامات جنایتآمیز و خرابکارانه زدند، از جمله در جادههای قندهار و هرات و کابل به روی دختران و زنان تیزاب پاشیده شد و مکاتب دخترانه بسیاری در سراسر کشور توسط نیروهای گروه طالبان به آتش کشیده شد. هرچند آن زمان چنین اقداماتی آموزش دختران را ممنوع نتوانست، ولی در نقاطی که دولت جمهوری اسلامی تسلط کامل نداشت، مزاحمتهایی ایجاد شد و صدها هزار دختر و پسر از آموزش محروم شدند. برخی از آن پسران محروم از آموزش، امروزه ماشین جنگی گروه طالبان را میچرخانند. همین امسال طالبان برخی از نیروهای جنگی خود را شامل مکاتب کرده و برای تعدادی هم با برگزاری یک امتحان صوری، زمینه دریافت شهادتنامه صنف ۱۲ را فراهم کردهاند. وقتی به تصاویر منتشرشده از این جمع طالبان نگاه کنیم، میبینیم که برخی از آنها نوجوان و اکثرا جوان هستند. در مناطقی که جنگ جریان نداشت یا حداقل در سلطه طالبان نبود، پسران و دختران همسن آنها به مکتب میرفتند و حالا در سن سیسالهگی نیاز به صنفهای سوادآموزی ندارند.
حالا که طالبان بر سرنوشت افغانستان مسلط شدهاند، خبر میرسد که دختران خردسال در مکاتب ولایت سرپل مسموم شدهاند. این اتفاق، با توجه به گستردهگی آن که دهها دختر کوچک را هدف قرار داده است، در موازات دستورهای طالبان مبنی بر منع آموزش و کار زنان صورت گرفته است. همزمانی مسمومیت دختران بسیار کوچک در درههای دوردست ولایت سرپل با بستن مراکز آموزشی به روی دختران در کابل و غزنی، به این معنا است که این مسمومیت بخشی از سلسلهاقدامات مخالفان آموزش زنان و دختران است. طالبان در دو دوره سلطه خود دانشگاهها و مکاتب را از حضور دختران خالی کردهاند. در این دوره هرچند بهصورت رسمی آموزش دختران پایین از صنف ششم را منع نکرده، ولی اقدامات غیررسمی در همین راستا جریان دارد که بیربط به مخالفت طالبان با آموزش دختران نیست. پایگاهسازیهای مکاتب توسط جنگجویان طالبان و مسمومیتهای دختران دانشآموز میتواند بخشی از این اقدامات زنجیرهای باشد. چنین مخالفتهایی با آموزش دختران در ایران نیز صورت گرفته است. پاشیدن تیزاب به صورت دختران و زنان و مسمومیت سریالی دختران دانشآموز در مکاتب ایران، بسیار اتفاق افتاده است. یک سریال از این مسمومیتها امسال در ولایات مختلف ایران رخ داد. حمله بر مکاتب در ایران، با جنبش «زن، زندهگی، آزادی» همزمان شده بود. در آن زمان از نشر شبنامهای توسط یک گروه مذهبی هم سخن گفته شد که گویا در آن آمده است: «درس خواندن دختران را حرام و ادامه آن را در ردیف محاربه با امام زمان دانسته و تهدید کرده در صورت تعطیل نشدن مدارس دخترانه، مسمومیت دختران را به سراسر ایران گسترش خواهند داد.» هرچند برخی از افراد نزدیک به دولت ایران تلاش کردند این مسمومیتها را به جدالهای فرقهای منتسب کنند، ولی با توجه به گستردهگی مسمومیت و اینکه کسی در ارتباط به آن بازداشت و محاکمه نشده، در حالی که در تعدادی از جوانان ایرانی به دلیل اعتراضهای خیابانی حتا اعدام شدهاند، این شائبه را تقویت میکند که ممکن برخی همسوییها میان تعدادی از حکومتیها و افراد دخیل در آن مسمومیت وجود داشته است. چنین مخالفتی با آموزش دختران در افغانستان مستقیما از سوی حاکمیت کنونی و گروههای همفکرش وجود دارد. در افغانستان اما مخالفت با آموزش زنان، نیاز به پخش شبنامه ندارد؛ زیرا تریبونهای دولتی که اکنون در انحصار گروه طالبان قرار دارند، برای ابراز چنین مخالفتی به کار گرفته میشوند و مقامهای طالبان بسیار عریان در این مورد صحبت میکنند.
طالبان، زنان و توسعه
برخورد خرابکارانه با مساله آموزش و مشخصا آموزش زنان، از گروه طالبان پیش از این هم دیده شده و پس از این هم برخواهد آمد. طالبان با توجه به اینکه بخش بزرگی از رهبران و نیروهایش از سواد کافی بیبهرهاند، وقتی پای آموزش و برحسب آن سواد و تخصص به میان میآید، خود را طرف شکستخورده و ضعیف مییابند. در کنار دید ایدیولوژیک این گروه، این وضعیت نیز آنها را به مخالفت با آموزش وا میدارد. تخریب نهادهای آموزشی و پایین آوردن کیفیت آنها به سطح مدارس سنتی عقبمانده با گماشتن ملاهای دانشگاهندیده و مکتبنرفته در راس این نهادها، میتواند به این هدف صورت گرفته باشد که سطح سواد جامعه دانشجویی افغانستان را به سطح فهم و سواد خود پایین آورند؛ چرا که آنها اکنون فرصت و زمینه آن را ندارند تا سواد و فهم خود را مطابق سطح جامعه دانشگاهی ارتقا دهند. شاید فکر میکنند که راه ساده بلانس کردن سطح سواد طالب و جامعه، پایین آوردن کیفیت آموزش است.
اگر طالبان با آموزش دختران مخالفاند، مخالفت خود با آموزش پسران را اعلام نکردهاند و در عمل هم مخالفت عریان ندارند؛ اما چرا با گماشتن آدمهای نیمهباسواد در راس نهادهای آموزشی و دانشگاهها و برخورد نامناسب با استادان مسلکی، زمینه خداحافظی این استادان با دانشگاه را فراهم میکنند؟ فرضیه بالایی، میتواند جواب این سوال باشد. طالبان احساس حقارت میکنند و تصامیم عقدهمندانه میگیرند. در تصامیم عقدهمندانه، آسیب زدن و حمله کردن بر دختران هفتساله و هشتساله هم ممکن میشود. هرچند مشخص نیست که چه کسی مسوول مسمومیتهای سرپل است، اما بدون شک کار یکی از دستههایی است که با آموزش دختران مخالفت دارند. از سویی، طالبان تا کنون کسی را به ارتباط این مسمومیتها بازداشت نکردهاند.
آموزش زنان و مساله نیروهای انسانی توسعه
یکی از مهمترین شاخصهای توسعه، نیروی بشری است. نیروی بشری توسعه، انسانهای تحصیلکرده و آموزشدیده هستند. بدون آموزش، توسعه و تمدنی در کار نیست. انسانها ذاتا بر مسایل پیرامونی خود اشراف کامل ندارند، بلکه در خانواده، جامعه، مکتب و دانشگاه آنها را میآموزند. این دانشآموختهها، در نهایت نیروهای انسانی توسعه را تشکیل میدهند. در افغانستان پسا-۲۰۲۱، صدها هزار انسان تحصیلکرده کشور را ترک کردهاند. ترک کردن اینهمه دانشآموخته و انسان باسواد، توسعه کشور را با تاخیر مواجه خواهد کرد. حتا اگر همین امروز یک نظام مردمسالار و مشروع با حمایت کامل مردمی شکل بگیرد و برنامههای توسعهمحور داشته باشد، باز هم آسیبی که از خروج نیروهای تحصیلکرده به جامعه وارد آمده است، بهسادهگی قابل جبران نیست.
یکی از مشکلات اجتماعی جامعه افغانستان، بیگانهگی نسلها است. نسلی که پیش از دوران اول طالبان به مکتب رفته بودند، بهخصوص زنان، با نسلی که پس از ۲۰۰۱ مکتب و دانشگاه رفتند، ارتباط نزدیکی برقرار نتوانستند. چند سال زوال آموزش برای مردان و ممنوعیت آن برای زنان، روی ارتباط نسلی تاثیر گذاشت و بنابراین دو نسل خیلی زبان مشترک نداشتند. حتا پدر-مادران با فرزندان خود تفاوت دیدگاه زیادی داشتند و نمیتوانستند همدیگر را خوب بخوانند. این مساله، انسجام اجتماعی را آسیب زده بود.
از نگاه اقتصادی، زنان همین حالا در بستهترین جامعه و سیاهترین بازه زمانی، بازوی توانمند اقتصاد خانوارهایند. در شهرها زنان از پالش بوت تا معلمی و صنایع دستی را هدف قرار دادهاند و تلاش میکنند بخشی از هزینه زندهگی خانوارها را تامین کنند. در قریهها و دهها شاید زنان بیشتر برای تامین هزینه زندهگی به مردان خانواده بازو میدهند. زنان از آغاز بهار پابهپای مردان در زمینهای زراعتی کار میکنند و تا اواخر خزان کار در مزارع را ادامه میدهند. پس از آن تا بهاری دیگر، با دامداری و ریسندهگی و دوختودوز، مردان خانواده را کمک میکنند. شاید در قریهها زنان بیش از شهرها در بیرون از خانه کار میکنند. بخشی از کارها از قبیل درو کردن و جمعآوری محصولات در نقاط مختلف کشور مشاغلی است که خیلی جنسیت نمیشناسد و میتوان گفت هم مردانه است و هم زنانه. حتا خانوادههایی که مردانشان در سفرند یا به هر دلیلی سرپرستی خانوادهها به زنان واگذار شده، همه مشاغل را آنها پیش میبرند، از تهیه هیزم در کوهها تا کاشت و زراعت و سپس جمعآوری محصولات و هر کار لازمی دیگر. حالا اگر برای این زنان فقط در همین حد نقش داده شود، جامعه و کشور در همین حد باقی خواهد ماند؛ چرا که بدون کار زنان، جامعه به توسعه نمیرسد. کشورهایی که دههها با پمپاژ کردن نفت و بدون حضور زنان ساختمانها و جادههای مجلل ساختهاند، حالا که برای شرایط پس از نفت خود را آماده میکنند، اولین کارشان اعاده حقوق زنان و سهمدهی آنان در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است تا در اقتصاد پسا-نفت بتوانند نیروهای انسانی توسعه را داشته باشند. نمونه برجسته آن، عربستان سعودی است.
طالبان همانطور که خود اعلام میکنند، در مورد دنیای کسی مسوولیت ندارند؛ آنها آمدهاند تا به زعم خود مردم را به سمت بهشت هدایت کنند یا به زور به آن سمت بکشانند. به گفته ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، دنیا جای زندهگی نیست. در غیبت برنامهای برای توسعه اینجهانی، آنها به نیروهای بشری توسعه هم نیاز احساس نمیکنند. بنابراین، در چنین حاکمیتی نیم جامعه میتوانند از آموزش محروم شوند، دختران خردسال مسموم گردند و به تبع آن دستشان از اجتماع، فرهنگ، سیاست و اقتصاد کوتاه باشد. نتیجه آن، یک جامعه بیسواد، فقیر و توسعهنیافته خواهد بود؛ جزیرهای جداافتاده از سایر کشورها که نسبتی با جوامع دیگر تعیین نخواهد توانست.