فروپاشی جمهوریت هرچند همه را دچار یک بحران فراگیر اقتصادی کرد که سالها تبعات منفی آن سایهاش را در زندهگی اجتماعی ـ اقتصادی مردم حفظ خواهد کرد، اما در این میان زنان بهعنوان قشری آسیبپذیر در جامعه سنتی و دینزده که با عنوانهای سیاهسر، وابسته و عاجزه شناخته میشوند، بیشتر در توفان فروپاشی جمهوریت لغزیدند و تغییرات بزرگ در زندهگیشان رونما شده است. حضور مجدد طالبان بهعنوان زنستیزترین گروه حاکم در تاریخ پرفرازونشیب افغانستان، نان، کار و آزادی را از این قشر گرفته و ملاهای سیاسی تلاش دارند که آنها را دوباره در پشت برقعهای سیاه، حجاب اجباری و ایدیولوژی زنستیزانهشان پنهان کنند. در این میان اما زنان در خیابان و سیاست و اقتصاد، هرچند با کارهای کوچک، برای زندهگی تقلا میکنند؛ حتا اگر سخت باشد. آنها تلاش میکنند زمینهها و زمانههایی را برایشان خلق کنند تا از این بحران رهایی یابند.
در میان این بیم و امید، فعالیتهای کوچک اقتصادی در قالبهای کارگاههای خیاطی، دستدوزی، آموزش، کتابخوانی و دهها نوع دیگر برای ایجاد فرصتهای شغلی، کاریابی، آموزشدهی حرفهها و از همه مهمتر تشویش زنان به استقلال اقتصادی و تقلا برای زندهگی در دشوارترین روزهای ممکن کمکی بزرگ و زمینهای نسبتاً بهتر را خلق کرده است تا به تعبیر ضربالمثل معروف «در بیابان کفش کهنه نعمت است» شمار اندکی از زنان فرصتهای شغلی پیدا کنند. آنها با کار کردن، تلاش میکنند به طالبان نشان دهند که زنان افغانستان زنان دو دهه پیش نیستند و آنها با خواسته «نان، کار، آزادی» سینه سپر کردهاند تا حق خود را از دهان گرگها گرفته و مبارزه معناداری را خلق کنند. ایجاد این فرصتها برای زنان در حاکمیت طالبان که حق کار، آزادی و استقلال آنها را رسمیت نمیشناسد، کاری کوچک با برایندی بزرگ است و نشان میدهد که زنان تلاش برای آزادی و تقلا برای زندهگی را فراموش نکردهاند.
امروز صدها نهاد کوچک و بزرگ در کابل بهگونه خصوصی فعالیت خود را در راستای ارتقای ظرفیت زنان شروع کردهاند که شماری از این نهادها و کارگاهها از ترس طالبان بهگونه پنهانی به کار خود ادامه میدهند. در بدخشان و تخار کارگاههای خیاطی، دستدوزی، شغلیابی و در بلخ دهها آموزشگاه خصوصی ایجاد شدهاند تا دست زنان را در این عصر دشوار بگیرند و تقلا برای «نان، کار، آزادی» را ادامه بدهند. اهمیت دیگر این نهادها و فعالیتها در این است که زنان دیگر خانهنشین و سربهزیر و فرمانبردار نیستند و در هر صورتی آنها به مبارزه خود ادامه میدهند. این، نوعی از مبارزه است؛ شیوه ای برای نه گفتن به تفکر طالبانی و ایستادهگی در عصر ظلمت جهت کسب احقاق حقوق اساسی، انسانی و اسلامیشان که طالبان از آنها دریغ ورزیدهاند.
زرمینه مسوول یک کارگاه خیاطی در تخار است که نگارنده با او حرف زده است. نگارنده باور دارد که زرمینه و همکارانش برای منفت اقتصادی دست به ایجاد این کارگاه نزدهاند، بلکه برای این تلاش میکنند تا نشان دهند که طالبان نمیتوانند جلو زنان را بگیرند. طالبان ممکن است توسعه زنان را بطی کنند، اما قطعاً با تمام توانشان آن را متوقف کرده نمیتوانند.
چیزی دیگر که بر اهمیت این تلاشها افزوده است، بومی بودن این مبارزات برای پیشرفت زنان است که مبرا از انگ پروژهای بودن و نگاه منفعتجویانه است. در بیست سال گذشته بخش قابل توجهی از تلاشها برای زنان در محور نگاه پروژهای و منفعتجویانه کارکرد موثر نداشته و از این روزنه در جامعه به همه تلاشها برای کمک به زنان با انگ پروژهای بودن نگاه میشود. حالا اما قضیه فرق میکند؛ زنان و مردان بومی و از ولایتهای متفاوت دست به دست هم دادهاند تا حداقل دست یکی را بگیرند؛ به زنی حرفه خیاطی بیاموزانند، به دختران کتابخانه و آموزشگاه بسازند و با قلم و قدم مبارزه کنند و مبارزه برای احقاق حقوق زنان را درونی و بومی بسازند.
شاید این در نگاه نخست با توجه به شرایط فعلی موثریت کمتر داشته باشد، اما کارهای بزرگ از همین کارهای کوچک شروع شده و قطرهقطره دریاهای توفانی را به میان آورده است. زنان افغانستان در صد سال گذشته حوادث بزرگ و سرنوشتساز را تجربه کرده و اکنون به اینجا رسیدهاند تا ساکت نشوند، خیابان را خالی نگذارند و شعار «نان، کار، آزادی» را در محور خواستههای خود قرار بدهند و به نیروهای ارتجاع و زنستیز بفهمانند که زن نمادی از زندهگی و آزادی است و باید به خواستهها، بایدها و حقوق و حضور او احترام گذاشته شود. این حتمی است که طالبان نمیتوانند در برابر زنان تاب بیاورند و کارهای کوچک زنان خدمت بزرگ برای آینده افغانستان خواهد بود. اگر ما میخواهیم به توسعه و آزادی برسیم، باید از کارهای کوچک در دورن جامعه خود شروع کنیم؛ حتا اگر آن کار کوچک ساخت یک کارگاه خیاطی باشد یا کتابخانهای که در آن دختران مطالعه میکنند.
تلاشهای هرچند کوچک برای زمینهسازی شغلیابی، آموزشیهای فنی ـ حرفهای و ساختن کارگاهها اگر از یک سو مبارزه معنادار علیه تفکر طالبانی است، از سوی دیگر مسیر توسعه کشور نیز از آن میگذرد. افغانستان بدون زنان موفق و مستقل، هرگز به توسعه و جامعه ایدهآل نمیرسد. هرچند حمایتهای خارجی و توجه نهادهای حقوق بشری برای پیشرفت زنان مهم تلقی میشود، اما به باور نگارنده، تا زمانی که از درون جامعه و خرد جمعی مردم به این نتیجه نرسند که همه دست به دست همه داده و به زنان کمک و همکاری معنادار صورت بگیرد، توجه جامعه جهانی به تنهایی نمیتواند مفید واقع شود؛ همانطور که در بیست سال گذشته نتوانست موثر واقع شود. با چنین نگاهی، کارهای کوچک برای زنان در شرایط فعلی برایند بزرگ دارد.