طالبان با تداوم سیاست لشکرکشی و جنگافروزی افغانستان را به سوی پرتگاه میرانند. کسانی که با تاریخچه این گروه آشنا هستند میدانند که منافع ملی این کشور نه از آغاز برایشان مهم بوده و نه تا پایان برایشان اهمیتی پیدا خواهد کرد. آنان به چیزی جز سلطهجویی خود نیندیشیدهاند و هنوز به چیزی فراتر از این نمیاندیشند. برای گروهی که از اساس برای جنگیدن ساخته شده و منطق دیگری جز این نمیشناسد، مهم نیست که عواقب کارش برای بقیه مردم این کشور تا کجا پرهزینه خواهد بود و نسلهای آینده چه بهایی سنگینی خواهند پرداخت.
تازهترین گزارشها از ولایات مختلف افغانستان نشان میدهد که پس از تعیین ملا قیوم ذاکر، یکی از خونخوارترین فرماندهان این گروه برای حمله بر پنجشیر و اندرابها، وی از ولایات مختلف درخواست فرستادن نیروهای تازهنفس محلی را کرده و هر منطقه را به ارسال شمار معینی از جنگجویان مجبور ساخته است. او که از وابستهگان سپاه پاسداران ایران است، اکنون عزم خود را جزم کرده تا مقاومت مردمان ساکن این مناطق را در هم بشکند. بنا بر گزارشها، اکثر کسانی که از روی ناگزیریهای اقتصادی و اجتماعی در کنار طالبان قرار گرفته و به این گروه پیوستهاند از رفتن به پنجشیر و اندرابها ابا میورزند و شماری از جنگجویان این گروه به دلیلی از جنگ کناره میگیرند که هیچ توجیهی برای ادامه این جنگها نمیبینند؛ بهویژه از نظر شرعی که کشتن افراد همکیش و تجاوز بر مناطق آنان به هر شکل آن ناروا است.
ملا قیوم ذاکر میکوشد که رعبانگیزترین تصویر را از طالبان پخش کند و برای این کار به وحشیانهترین اعمال ممکن متوسل میشود. تازهترین کار وحشیانه این فرمانده طالب کشتن اسیران جنگی بود. او طبق قواعد بینالمللی جنگ، اکنون یکی از جنایتکاران جنگی است که در آینده باید در محاکم بینالمللی محاکمه شود. جنایات جنگیای که ملا ذاکر انجام میدهد با موافقت و بلکه به هدایت رهبری این گروه صورت میگیرد و همه جناحهای طالبان از شورای کویته تا شبکه حقانی در ارتکاب آن شریکاند؛ زیرا با آن هیچ مخالفتی نشان نمیدهند.
یکی از نتایج این جنایات عمیقتر شدن شکافهای قومی و تباری در افغانستان است که روزبهروز رسیدن به تفاهم میان ساکنان این مرز و بوم را دشوارتر ساخته و نداهای تجزیهطلبی را موجهتر میسازد. در شرایطی که تکنالوژی و امکانات خبررسانی سبب شده است که هر حادثهای به سرعت به اطلاع مردم و جهانیان رسانده شود، سیاست لشکرکشی متداوم این گروه تنها به افزایش عقدههای تباری و روحیه انتقامجویی میانجامد. با تداوم این سیاست بر تعداد جنگجویان طرف مقابل افزوده خواهد شد و آمادهگی برای جنگهای چریکی و خیزشهای مردمی اجتنابناپذیر خواهد شد. بسیاری میپرسند: با گروهی که جز جنگ و لشکرکشی به زبانی دیگر نمیفهمد چه انتخابی جز اسلحه برداشتن و به کوه بالا شدن میماند، به ویژه اگر این کار با سیاست محو تکثر فرهنگی، زبانی، مذهبی و مدنیت اصیل منطقه همراه باشد؟ میگویند آیا با بدویتی افسارگسیخته و مسلح که نه حقوق شهروندی را قبول دارد و نه حقوق بشر و نه سایر مؤلفههای زندهگی مدنی را کاری جز مبارزه مسلحانه به بار خواهد نشست؟ آیا تسلیم شدن به بدویتی متوحش راه حل است؟