دستیابی به قدرت برای هر گروهی، تحولی سرنوشتساز است. این تحول بهخصوص برای نیروهای مذهبی و ایدیولوژیک، میتواند پرهزینه و دردناک تمام شود. گروه مدعی قدرت با آرزوها و ایدهآلهای مذهبی یا سیاسی وارد میدان میشود، اما پس از تصاحب قدرت، با واقعیتهای سخت اداره، اقتصاد و دیپلماسی مواجه میگردد.
طالبان در چند دهه عمر نظامی و سیاسی، خود را نیرویی ایستا و بسیار سختجان در برابر تغییر معرفی کردهاند؛ اما قدرت در هر حال استحالهگر است و اگر منجر به تحول درونی نشود، تغییرات شکلی را حتماً بر گروه حاکم تحمیل میکند. این گروه میکوشد با اعمال ستم بر اقشار و گروههای مخالف، ماهیت ارتجاعی خود را حفظ کند و صفهای فریبخورده و سنتی را که در جریان جنگ و انتحار پشتش ایستاده بود، راضی نگه دارد؛ اما حفظ رضایت آن «حامیان» برای مدت طولانی ممکن نیست، چرا که اکنون ملت بزرگی با تمام کمبودها و قوتهایش در ظرف حاکمیت طالبان ریخته است و ناگزیر رنگ طالب را نیز دگرگون میکند. طالبان که قبل از سقوط کابل و اعلام مجدد «امارت»، خود را گروهی یکدست و «متحد» به نمایش میگذاشتند، اکنون تمام درزهای افغانستان در تنش پدیدار است؛ درزهایی که در چهل سال گذشته عمیقتر شده و طالبان از عاملان اصلی آن هستند. درزهای مشرقی و قندهاری، شمالی و جنوبی، شیعه و سنی، فارسی و پشتو، شهری و روستایی همه به جان نورزیده و بدوی طالب ریخته است.
یکی از نتایج کسب قدرت طالبان، وارد شدن نیروها، اقوام و اقشار مختلف مدعی سهم در قدرت، در رقابت طالب است. متنفذان و بازیگران فرصتطلب دستار طالب پوشیده، ریش گذاشته و حتا تمرین تلفظ کلمات حلقی عربی کردهاند تا طالبنما شوند. از همین رو است که امروز با نام عجیبی چون مولوی مهدی روبهرو هستیم. عجیبتر آنکه بخشی از جامعه هزاره پشت آن «مولوی» تقلبی شیعه ایستادهاند و در درگیریهای درونی طالبان از او حمایت میکنند.
طالبان خوب و بد در گذشته نیز سر زبانها بودند. پاکستان طالبان افغان را خوب و طالبان خود را بد میخواند. دولت افغانستان نیز متهم بود که برخی حلقات درون طالبان را خوب و دیگرانش را بد میخواند. اکنون طالب خوبِ هزاره، طالب خوب تاجیک، طالب خوب اوزبیک، طالب خوب پشتون و بسیار طالبهای «خوب» دیگر نیز پیدا شدهاند. حتا در میان نیروهای غیرقومی و دموکرات صحبت از طالب خوب و بد شنیده میشود. کسانی هستند که به تقویت طالبان میانهروی که گویا حداقلهای حقوق شهروندی و مدنی را برای بقای قدرت آن گروه مفید میدانند، چشم امید بستهاند و میگویند باید با آن بخش از طالبان همکاری کنیم.
طالبان در قدرت، دیگر تنها گروهی ارتجاعی نیستند، بلکه یک ظرف سیاسی و اداری نیز هستند که چه رهبران آن گروه بخواهند و چه نخواهند، بسیار ناطالبان در آن وارد خواهند شد. اما این ظرف قرون وسطایی و بدون انعطاف، گنجایش حضور مردم افغانستان را ندارد. پیدا کردن جای مناسب برای اقوام، اقشار و گرایشهای سیاسی و فرهنگی پرتنوع افغانستان در آن سفالینه، در این عصر تکنولوژی و آزادی، تلاشی بیهوده و خطایی پرهزینه است. رقابت بر سر داخل شدن به دیگ طالب، سروگردنهای بسیاری را خواهد شکست و هرگز زمینه همزیستی در آن محیط تنگ میسر نخواهد شد. اگر فرضاً گروه طالبان دهان ظرفیت محدودش را برای وارد شدن رنگها و تنوعهای افغانستان چند صباحی باز بگذارد، بهزودی از درون خواهد ترکید. مردم افغانستان در این عصر، در هیچ ظرفی جز حکومت دموکراتیک و استوار بر قانون جای نخواهند شد.