حملات فرقهگرایانه بالای شیعیان و هزارههای افغانستان، فصل ناتمام تراژدی جنگ و ناامنی در کشور است. داعش برای قدرتنمایی و بیاعتبارسازی ادعای امنیت در قلمرو طالبان، کشتار شیعیان، بهخصوص هزارهها را ابزار ساخته است. داعش و گروههای مشابه مانند سپاه صحابه در پاکستان، سالها اقلیت شیعه را در پاکستان و خاورمیانه کشتار کردهاند. این حملات بازتابی از شیعهستیزی و هزارهستیزی تاریخی در منطقه ما است که در وجود داعش و نظایر آن، شکل وحشیانه و جنایتبار به خود گرفته است.
طالبان تلاش دارند که خطر این گروه را دستکم بگیرند؛ ولی واقعیت این است که داعش دو دشمن قدرتمند، یعنی حکومت پیشین و نیروهای امریکایی را دیگر در مقابل خود ندارد. این گروه با آزاد شدن نیروهایش از زندانهای افغانستان خود را در موقعیت بهتری میبیند. علاوه برآن، نارضایتی و اختلافات درونی در میان طالبان زمینههای قدرتگیری این گروه را بیشتر میسازد. اخیراً، طالبان اعلام کردند که صفوف خود را از عناصر ناباب تصفیه میکنند. این به معنای آن است که برخی نیروها در میان طالبان با رهبری و سیاستهای کنونی آنها موافق نیستند که البته یک موضوع طبیعی است. تمام جریانهای سیاسی در یک مقطع، بهخصوص وقتی از شورشگری وارد قلمرو حکومتداری میشوند، به اجبار عناصر تندروتر و ناسازگار خود را پاکسازی کرده و به حاشیه میرانند. در حال حاضر، کسانی که از صفوف طالبان رانده میشوند، بهسادهگی از سوی داعش جذب شده میتوانند.
علاوه بر آنها، نیروهای دیگری از میان تندروان ستیزهجوی پاکستانی به داعش خواهند پیوست. به گفته تحلیلگران، داعش در سال ۲۰۱۵ از میان نیروهای جدا شده طالبان افغان و پاکستان و تندروانی از گروههای شیعهستیزی چون القاعده، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی تشکیل شد. افزون بر این، داعش توانست از شهرهای بزرگ افغانستان نیز نیرو جذب کند. به این ترتیب، طالبان کاملاً با یک رقیب مهم روبهرو اند.
داعش در حال حاضر قادر نیست قلمروی را در افغانستان تسخیر کند و در چند سال گذشته بهلحاظ سازمانی، ضرباتی خردکننده از سوی نیروهای امریکایی، حکومتی و طالبان خورده است؛ اما این گروه کاملاً مصمم است که وضعیت امنیتی را برای مردم بهخصوص هزارهها و شیعیان وخیم سازد. در واقع، آنها با این حملات میتوانند نیروهای شیعهستیز را از میان طالبان افغان و پاکستانی جذب کنند.
آیا طالبان در موقعیتی هستند که جلو این حملات را بگیرند؟ واقعیت تلخ این است که داعش از همان تاکتیکها و امکاناتی استفاده میکند که روزگاری طالبان علیه دولت و نیروهای خارجی در افغانستان کار میگرفتند. بدتر از آن، اعتقادات نفرتآمیز ضدشیعی، از جمله «کافر» خواندن این گروه مسلمان، انگیزه قوی برای نیروهای ستیزجویی است که بخشی از آن در گذشته و حال از طالبان حمایت کردهاند. آیا طالبان میتوانند احساسات شیعهستیزانه را در میان صفوف خود کنترل کرده و مانع استفاده داعش از آنان شوند؟ طالبان تا اکنون از حل این موضوع عاجز بودهاند. بیشتر به نظر میآید که اولویت طالبان بهبود روابط با دولتهای خارجی است تا رسیدهگی به تهدیدهای داعش؛ زیرا برقراری رابطه با این دولتها برای تداوم سیاسی و اقتصادی طالبان مهم است.
چالش داعش همیشه در افغانستان دستکم گرفته شده است. همیشه در گفتمان سیاسی و امنیتی حاکم در افغانستان وانمود شده است که شورشگری و ستیزهجویی بیشتر معضل خارجی است تا داخلی. حکومت پیشین افغانستان تا روزی طالبان را بهعنوان یک تهدید خارجی دستکم گرفت و تمام انرژی خود را روی حل مساله طالبان از طریق اعمال فشار بر پاکستان صرف کرد که عملاً جنگجویان این گروه به دروازههای کابل رسیدند. بنابراین، وقت آن فرا رسیده است که ظهور نیروهای افراطی مذهبی نه از منظر تیوریهای توطیه و دسیسههای استخباراتی، بلکه بهعنوان یک مشکل واقعی ریشهدار در داخل افغانستان مد نظر گرفته و برای آن چارهای سنجیده شود.
داعش محصول تضادهای مذهبی تاریخی در جوامع مسلمان و تفکر تکفیری است که بهسادهگی گروههای مذهبی سیاسی از آن علیه یکدیگر استفاده کردهاند. هیچ گروه اسلامگرا، از جمله طالبان، از گزند سلاح تکفیر در امان نیست. اگر در چند سال گذشته ماموران و مردم عادی به صرف همکاری با دولت پیشین جان خود را بهعنوان «کافر مباحالدم» از دست میدادند، اکنون طالبان و دیگر گروهها با وجود اعتقاد به اسلام در معرض همین خطر ویرانگر قرار گرفتهاند. واقعیت این است که صحنه سیاست افغانستان باید از وجود تندروهای فکری چپ و راست پاک شود تا روزی مردم به خاطر مسلمان بودن و روزی دیگر به خاطر چپ و لیبرال بودن جان خود را دست ندهند.
طالبان باید این واقعیت را درک کنند که بهبود وضعیت امنیتی افغانستان یک کار ساده نیست. امنیت افغانستان بدون وضعیت بهتر معیشتی ممکن نیست. شبح خوفناک بیکاری و فقر گسترده افغانستان را تهدید میکند. مردم مشاغل دولتی و آزاد خود را از دست میدهند و هیچ شبکه حمایتی اجتماعی برای آنها وجود ندارد. بدتر شدن وضعیت اقتصادی مردم، نارضایتی سیاسی را نیز به دنبال دارد که بهآسانی میتواند شکل خشونتبار به خود بگیرد. واقعیت این است که انسان فقیر و گرسنه هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد؛ نه شلاق، نه اعدام و نه سرکوب خشونتبار جلودارش نیست.
طالبان بدون روی آوردن به عملگرایی سیاسی، بازکردن درهای حکومت و حوزه سیاسی به روی نیروهای سیاسی و اجتماعی دیگر، نه وضعیت کشور را کنترل خواهند توانست و نه از پس اداره دولت برخواهند آمد. افغانستان نیازمند تعامل و همکاری با دولتهای جهان است تا زمینه سرمایهگذاری، توسعه تجارت، کمکهای اقتصادی و آزاد شدن پولهای کشور فراهم شود. طالبان میخواهند تمام معضلات و چالشهای نامبرده را با دادن کمترین امتیاز حل کنند. در حالی که دولتهای منطقه و جهان بهخوبی درک کردهاند که ثبات در افغانستان بدون تعامل و مشارکت سیاسی ممکن نیست، طالبان تنها به ترساندن این دولتها از پیامدهای به رسمیت نشناسی گروه طالبان بهعنوان یک حکومت قانونی افغانستان اکتفا کردهاند.
طالبان باید خود را برای یک مصالحه بزرگ در حوزههای مختلف آماده سازند، و اگر نه، از دل چاه انزوا، هیولاهای خطرناکتر از داعش سر بر خواهند آورد.