قوانینی که از هتلر برای طالبان یادگار مانده است
مریم بارزانس

«وقتی بحث از حکومتهای توتالیتر در میان میآید، بحث قوم، ارزشها، مذهب و تمدن رنگ میبازند. اینجا فقط یک قانون حاکمیت میکند؛ «ظلم» و حاکم یک هدف نهایی دارد و آن هدف در دست داشتن و حفظ قدرت و به دست گرفتن اختیار همه اقشار؛ فرقی نمیکند حکمران میخواهد کدام ایدیولوژی را پیاده کند، حالا این حاکم توتالیتر میتواند یک ناسیونالیست باشد یا یک رهبر مذهبی.»
(هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم)
با این عقیده آنچه امروز بر سر زنان افغانستان جاری است، کمتر از اعتقاد یهودستیزانه هتلر نیست. مطابق آنچه در کتاب هانا آرنت آمده، هتلر برای پاکسازی یهودیان از ساختار آلمان سه مرحله را انجام داده است: اخراج، تجمیع و کشتار. به این طریق خود را منحیث قهرمان و ابرمرد هولوکاست ثبت تاریخ جهان کرده است.
آنچه قابلیت قیاس را دشوار میکند، این است که هتلر یهود، کمونیست و دیگر «غیرهتلرباوران» را بهخوبی تشخیص شب از روز میتوانست تشخیص دهد. هتلر و حکومت هتلری بهراحتی میتوانست یک خانواده یهود را از اجرای مراسمی چون «پسح، شاوت، روش هشانا یا اشتراک در مناسبت یوم کیپور» تشخیص دهد و بعد به سمت اخراج و تجمیع و بالاخره راهحل نهایی (کشتار) سوق دهد. چیزی که سخت هتلر افغانی ما را کلافه کرده، همین موضوع است که چگونه زنان را از جامعه باید میراند. اینجا آیشمن، هس و هملر نداریم تا راه تصفیه جنسیتی را برایش نشان دهد؛ اما خبرههای بهتر از ایشان در بطن پوسیده افکار پرورش یافته و در دامان تعصب بزرگ شده را داریم که بر این مرد «هزار فرمان بیتصویر» راه را نشان دهند تا چگونه جامعه را به فلاکت و از دیدگاه خودشان به فضایل اخلاقی سوق دهند. آنچه مکتوبوار آرزو و داشتههای نصفی از نفوس جامعه را از آنها میگیرد و وعده دوباره پس دادن آنها را به حکم ثانی موکول میکند، اینگونه مرحلهبهمرحله صورت میگیرد.
راهحل اول: بسته کردن مکتب، دانشگاه و مراکز آموزشی؛
راهحل دوم: طرد و اخراج ماموران از وظایف و دفاتر کاری؛
راهحل سوم: ممنوعالخروج کردن دختران برای کار و تحصیل در خارج از کشور. متأسفانه راهحل نهایی (کشتار) را نداریم؛ چون این زنان هر کدام دختر، خواهر و مادر همین جامعه با دین مشترک و اقوام در هم تنیدهاند. اگر این زنان مربوط قوم خاص و یا عقیده خلاف هتلر افغانی بودند، طبیعتا این راهحل بهترین راه برای تصفیه کلی جامعه از وجود زنان بود.
اما برای من و هزاران دختر بزرگشده با کتاب، درد اختناق و خفه شدن با گاز در دوره هتلر هیچ تفاوتی با خفه کردن صداها در گلو و حذف داشتن دنیای مستقل از خودمان ندارد. شاید اخراج از این معرکه بهترین حالت ممکن برای هزاران دختر تحصیلکرده باشد که دیپلومهای دانشگاه را روی تاقچه بلند گذاشته و هزارانبار افسوس سرمایه و وقت بربادرفتهاش را میخورند. یا هم شاید دخترانی که با هزار امید درس خواندند، بر کتابهای خواندهشان که هیچ شباهتی با دنیای واقعیشان ندارند، لعنت میفرستند. با این حال، آنانی که بستن مکتب و دانشگاه را قانونی برای حفظ عفتمان میخوانند و ماندن در خانه را مصونیت زن میدانند، چهقدر مردن روح جامعه را تصور میتوانند؟
آیا محدود کردن زنان در چهاردیواری خانه جوابگوی چالشهای درونی جامعه بوده میتواند؟
اگر هتلر را هر انسان آزادهخو مایه ننگ انسانیت میپندارد و سلاخی و بیرحمی هولوکاست یا تصفیه مذهبی، عقیدتی و ایدیولوژیکی وی را تحریم میکند و عملکردهای غیرانسانی او را همه تقبیح میکنیم، بعد هر دانشمندی از ظن خود علتهایی را برای این اعمال در وجود هتلر و همسنگرانش ارزیابی میکند و سپس هیچ دین و کتابی برای توجیه اعمالش نمییابند، مشکل روانی را تنها عامل کشتار میلیونها یهود و کمونیست میدانند.
اما ما برای رهبران کنونی افغانستان چه تعریفی میتوانیم داشته باشیم؟ داعیهدار اسلام نوین و جدیدالاختراع که با سنتهای مسخشده قبیلهای تعمید داده شده یا یک نام خالی که اصلا وجود فزیکی ندارد و بار هر گند اعتقادی را در این خندق میریزد؟
بیگمان ضعف اقتصادی دوران آلمان هتلری و امروز افغانستان قابل قیاس است. چیزی که امروز میبینیم و روایتهایی که میخوانیم، هر کدام پیامدی از این حذف غرضآلود و متعصبانه جنسیتی است. حذف نیروی فعال کار به جرم زن بودن از صحنه اقتصاد و سیاست و اجتماع، اقتصادِ تا گلو غرق در بحران را بیشتر نابود میکند. برآیند این روند، اضافه شدن گداها در جادههای کشور و افزودن جوانان به صف بیماران زیر پل (معتادان)، تحصیلکردههای در فرار و بلعیده شدن جوانان تحصیلکرده از سوی آبهای سیاه، خانواده غرق در خشونت و دختر پرعقده تحصیلکرده در خانه که نه انگیزه برای زن بودن و نه علاقه به پسری از نسل کسانی که آرزوهایش را ربودهاند را در خود میخواهد هضم کند، است. همچنان برآیند دیگرش سیاست مضحک و خندهداری است که براساس آن میزهای گرد رهبران جهان هر روزه با یاد افغانستان، به یاد قوانین عصر حجر میافتند و بر آن میخندند و بالاخره کما اینکه با این دیدگاه بر ۳۰ میلیون نفوس افغانستان حکم میرانند.
در پایان، من افغانستان کنونی را آلمان نازی، حاکمش را هتلر و مظلومیت زنان متدین افغانستان را مظلومیت یهودیان عصر هتلر میخوانم و به امید افغانستان آزاد، آباد و با مردم شاد، این روزها را سر میکنم.