نویسنده: ابوبکر صدیق
منبع: گندهارا
در جریان شورشهایی که نزدیک به 20 سال طول کشید، طالبان به رغم بحرانهای پشت سر هم، رقابت با شاخه خراسان داعش و جنگ مرگبار علیه نیروهای خارجی و دولت افغانستان، یک نیروی جنگی عمدتاً منسجم باقی ماندند.
اما از آنجایی که طالبان پس از به دست گرفتن قدرت در ماه آگست [سال گذشته]، تلاش کرده است از یک نیروی چریکی به یک دولت کارامد تبدیل شود، گزارشهای فزایندهای از درگیریهای داخلی این گروه شبهنظامی منتشر شده است.
یک مقام ارشد طالبان هفته گذشته اولین کسی بود که آشکارا از رهبری طالبان به دلیل سیاستهای سرکوبگرانه آن در افغانستان انتقاد کرد. کارشناسان میگویند که نکوهش عمومی نادر، سرپوش را از روی شکافهای گسترده در گروه اسلامگرای تندرو برداشته است.
مایکل سمپل، مشاور سابق اتحادیه اروپا و سازمان ملل در افغانستان، میگوید: «اختلافات بیسابقهای در میان اعضای رهبری طالبان وجود دارد.»
کارشناسان میگویند که طالبان که عمدتاً از پشتونها تشکیل شدهاند، براساس جناحهای قومی، منطقهای و قبیلهای تقسیم شدهاند. آنها میگویند که بین ستیزهجویان بر سر سیاستهای این گروه نیز اختلافاتی وجود دارد.
اعتقاد بر این است که رقابت فزایندهای بین شبکه حقانی (جناحی از طالبان که در شرق کشور مستقر است) و یک گروه از بنیانگذاران طالبان در جنوب کشور وجود دارد. همچنین یک جناح کوچکتر و ضعیفتر از فرماندهان طالبان وجود دارد که از گروههای قومی تاجیک و اوزبیک مستقر در شمال افغانستان تشکیل شده است.
علاوه بر آن، بین شخصیتهای سیاسی نسبتاً عملگرای طالبان، فرماندهان میدانی تندرو و روحانیون تندرو که به دنبال اجرای تفسیر بنیادگرایانهشان از نصوص اسلامی هستند، شکافهایی وجود داشته است.
سمپل، استاد دانشگاه کویین بلفاست، میگوید: «تفاوتها در زمینه سیاست و اعتدال واقعاً ثانویه است. اختلافات جدیتر، نزاع بر سر تقسیم قدرت و امتیاز است. اینها از موارد واقعی است که طالبان نگران آن هستند.»
اما سمیع یوسفزی، روزنامهنگار و مفسر کهنهکار اهل افغانستان که طالبان را از زمان ظهور آن در دهه 1990 دنبال کرده است، میگوید که بیشتر شکافها در درون طالبان صرفاً اختلاف نظر است و به درگیریهای درونی جناحی تبدیل نمیشود. او میگوید: «طالبان در ارتباط به حفظ وحدت و انسجامشان بسیار جدی هستند. اگر کسی علیه سیاستهای طالبان عمل کند یا صحبت کند، منزوی، بیرون رانده شده و حتا کشته میشود.»
یوسفزی به نمونههایی از قبیل عبدالسلام ضعیف، سفیر سابق طالبان، عبدالوکیل متوکل، وزیر امور خارجه پیشین و آغاجان معتصم، رهبر میانهرو طالبان، اشاره میکند که همه به دلیل ابراز مخالفت تنزل رتبه داده شدند. در همین حال، ملا عبدالمنان نیازی که در سال 2015 یک گروه انشعابی را تشکیل داد، سال گذشته در یک بمبگذاری انتحاری کشته شد.
یوسفزی میگوید: «طالبان یک سازمان کاملاً دیکتاتوری است و همه در صفوف آن باید این واقعیت را بپذیرند.»
حکمرانی با «شلاق»
هفته گذشته شیرمحمد عباس استانکزی، معاون وزیر امور خارجه طالبان، علناً از رهبری طالبان به خاطر ممنوعیت تحصیل دختران بالاتر از صنوف ابتداییه انتقاد کرد.
استانکزی، رییس پیشین دفتر سیاسی طالبان در قطر، در یک سخنرانی تلویزیونی در 22 ماه می گفت: «ما باید به جای اینکه با شلاق بر آنها حکومت کنیم، باید قلب مردم را به دست آوریم.»
سمپل میگوید که شخصیتهای سیاسی مانند استانکزی که از روابط با غرب و شمولیت شخصیتهای سیاسی غیرطالبان در دولت حمایت میکنند، «اسلحه ندارند» و «به جنگجویان میدانی فرمان نمیدهند».
از زمان بازگشت به قدرت، طالبان یکسری محدودیتها را بر زنان اعمال کردهاند، از جمله در مورد ظاهر، دسترسی به کار و تحصیل و آزادی عبور و مرور. این قوانین یادآور اولین دوره قدرت طالبان در دهه 1990 است؛ زمانی که جهادگرایان اسلامگرا زنان را از ابتداییترین حقوقشان محروم کردند.
در ماه مارچ، طالبان بهطور صریح از وعدهشان برای بازگشایی مکاتب دخترانه صرف نظر کردند. این امر پس از وعدههای مکرر مبنی بر امکان دسترسی همه دختران به آموزش و پرورش، درخواستی کلیدی از سوی جامعه بینالمللی برای هر گونه به رسمیت شناختن دولت تحت رهبری طالبان در آینده صورت گرفت.
ناظران میگویند که تغییر سیاست منعکسکننده شکاف در رهبری طالبان است. این چرخش توسط رهبر معنوی طالبان، ملا هبتالله آخوندزاده، انجام شد که در سیستم رهبری طالبان حرف آخر را میزند. کارشناسان به این باورند که آخوندزاده احتمالاً ترجیح داده است محافظهکاران افراطی را در صفوف طالبان راضی نگهدارد.
جنگ «طالب علیه طالب»
ابراهیم بهیس، کارشناس مسایل افغانستان، میگوید که مخالفت علنی مقامهای طالبان با سیاستهای رهبر این گروه، غیرعادی است.
او به این باور است که «مخالفت عمومی [مقامهای طالبان] با تصمیمهای اخیر رهبر طالبان، میتواند تا حدی راهی برای کشف چگونهگی حل اختلافات درونی و تأثیرگذاری بر سیاستها باشد.»
بهیس میگوید که طالبان به دو اردوگاه تقسیم شدهاند. او میگوید که یکی از جناحهای به این باور است که دستورات محدودکننده مسأله به رسمیت شناختن بینالمللی و رفع تحریمها را دشوارتر میکند. او میافزاید که جناح دیگر معتقد است که سازش، منجر به روابط بهتر با غرب نخواهد شد و این گروه باید در عوض بر تقویت اسلامگرایی و تحکیم کنترل خود تمرکز کند.
او میگوید: «به نظر میرسد که طالبان در بهکارگیری مجدد سیاستهایی شبیه دهه 1990شان یا گام برداشتن در مسیر جدیدی که هنوز همسو با ایدیولوژی آنها است، تقسیم شدهاند.»
اما سمپل میگوید که درگیریهای درونی طالبان فراتر از مشاجره بر سر سیاستها بوده است. او میگوید که جنگ «طالب علیه طالب» را در افغانستان مستند کرده است.
او میگوید: «هر تصوری مبنی بر اینکه آنها آنقدر متحد هستند که هرگز نتوانند علیه یکدیگر بجنگند، بیمعنا است.»