چرا ایران سفارت افغانستان در تهران را به طالبان تحویل داد؟

احمد‌ذکی مبارز

به تاریخ ۲۶ فبروری ۲۰۲۳ جمهوری اسلامی ایران به رغم انتقادات، خواست و اراده مردم افغانستان و جریانات سیاسی مخالف طالبان، رسماً سفارت افغانستان در تهران را به طالبان واگذار کرد. قبل از این تصور عام بر آن بود که فارسی‌ستیزی و شیعه‌ستیزی در افغانستان همیشه به‌عنوان خط سرخ در سیاست خارجی ایران تلقی شده و  ایران هرگز در این حوزه تمدنی‌ به متحدان قبلی‌اش پشت نخواهد کرد. در دنیای امروزی که ﻣﺤﻮر اﺻﻠﯽ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﯽ کشورها را منافع ملی آنان تشکیل می‌دهد، شاید باور و تصور بعضی سیاست‌مداران افغانستان که طالبان و نظام جمهوری اسلامی ایران را از نگاه فکری و ایدیولوژیکی به‌ آب و روغن تشبیه می‌کردند، زیاد درست از آب درنیامد. در این مقاله سعی می‌کنم روی دلایل تحویل‌دهی سفارت افغانستان در تهران به طالبان و تبعات چنین اقدامی بحث کنم. البته در خاتمه با یک سلسله پیشنهاداتی به اپوزیسیون طالبان که خالی از مفاد نخواهد بود، بحث را خاتمه خواهم داد.

 دلایل تسلیم‌دهی سفارت افغانستان در تهران به طالبان

۱) وجوه اشتراک جمهوری اسلامی ایران با «امارت اسلامی طالبان»:

ـ هر دو نظام مستبد دارای یک سیستم شدیداً متمرکز هستند که قدرت از بالا به پایین اعمال و تمام امور کشوری توسط یک رهبر اداره و تنظیم می‌شود.

ـ در هر دو نظام یک قوم و گوینده‌گان یک زبان خاص تمام صلاحیت‌ها و قدرت مطلقه را در دست دارند و سایر اقوام را از قدرت کنار زده و از حق و حقوق اساسی‌شان محروم کرده‌اند؛ البته چنین محرومیت‌هایی در یک کشور (افغانستان) بیشتر و در دیگری (ایران) کمتر محسوس است. به عبارت دیگر، در ایران فارس‌ها قدرت مطلقه و بی‌حد‌و‌حصر را در اختیار دارند و در افغانستان طالبان پشتون.

ـ هر دو نظام متهم به نقض حقوق بشر و همکاری با شبکه‌های تروریستی از جمله شبکه القاعده‌اند.

ـ هر دو نظام برای بقا و اعمال حاکمیت‌شان مردم سرزمین‌شان را به گروگان گرفته‌اند و هر نوع صدای عدالت‌خواهی، برابری و ضد نظام را سرکوب می‌کنند و با خشونت، شکنجه، زندان و اعدام پاسخ می‌دهند.

ـ هر دو نظام به زور تفنگ، با خشونت و وحشت و براساس اسلام تعبیرشده و افراطی خودشان بالای مردم دو کشور حکومت می‌کنند.

۲) تبدیل شدن داعش از یک تهدید بالقوه به یک تهدید بالفعل:

دولت ایران داعش را به‌عنوان یک تهدید جدی برای امنیت و بی‌ثباتی کشورش تلقی می‌کند، طوری که تاکنون از زمان حاکمیت دور دوم طالبان در افغانستان دو حمله مرگ‌بار در حرم امام رضا و زیارت شاه‌چراغ که ایران آن را به داعش نسبت می‌دهد، صورت گرفته است. در نتیجه این حملات ۱۷ تن کشته و ۴۱ تن دیگر زخمی شدند. البته در نتیجه دو حمله جداگانه دیگر داعش در سال ۲۰۱۷ بر ساختمان مجلس شورای اسلامی و قبر آیت‌الله خمینی در تهران، به تعداد ۱۷ تن کشته و ۵۲ تن دیگر زخمی شدند.

ایران می‌خواهد داعش را توسط طالبان سرکوب و طرح حملات تروریستی آن گروه را در خاکش خنثا کند. گفته می‌شود تا کنون چندین حمله داعش را با همکاری با طالبان خنثا کرده است.

۳) قاچاق مواد مخدر:

یکی از نگرانی‌های جدی دیگر ایران، افزایش کشت خشخاش در ولایت‌های همجوار آن کشور در افغانستان و قاچاق مواد مخدر از مسیر آن کشور به کشور‌های دیگر به‌ویژه اروپا است که تاثیرات ناگواری بر امنیت آن کشور به جا گذاشته است. البته مبارزه با قاچاق مواد مخدر برای ایران که در مسیر ترانزیت ارزان با افغانستان قرار گرفته، هزینه خیلی سنگینی را بر آن کشور تحمیل کرده است که ایران تصور می‌کند آن را با همکاری طالبان می‌تواند مهار کند.

۴) استفاده ابزاری از شبکه تروریستی القاعده:

جمهوری اسلامی ایران و شبکه القاعده هر دو امریکا را به‌عنوان دشمن مشترک‌شان می‌پندارند. شبکه القاعده که در سال ۱۹۸۸ توسط بن لادن تأسیس شد، معتقد است که «اتحاد مسیحی – یهودی به رهبری ایالات متحده در حال توطیه‌‌چینی برای جنگ علیه اسلام و نابودی آن است.» البته دیدگاه جمهوری اسلامی ایران نیز نسبت به امریکا متفاوت‌تر از دیدگاه شبکه تروریستی القاعده نیست. ایران هم امریکا را به‌عنوان «شیطان بزرگ» و «دشمن اسلام» می‌پندارد.

شبکه القاعده از گذشته‌های دور هم با طالبان و هم در این اواخر با جمهوری اسلامی ایران رابطه نزدیک و تنگاتنگی داشته است. کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر و مغز متفکر شبکه القاعده توسط حمله پهپادی امریکا در قلب کابل و ظهور سیف العدل به‌عنوان رهبر جدید این شبکه که براساس گزارش وزارت امور خارجه امریکا در ایران به سر می‌برد، همه مصداق این ادعا است.

ایران ممکن از شبکه القاعده در آینده در بخش‌های ذیل استفاده ابزاری کند:

ـ استفاده از نفوذ القاعده در میان طالبان برای تامین و تقویت روابطش با طالبان.

ـ جلب و جذب گروه‌های تروریستی مانند داعش که دارای عین ایدیولوژی و تفکر بنیادگرایی با شبکه القاعده است. با این عمل ایران می‌خواهد با یک تیر دو نشان بزند؛ یعنی هم داعش به‌عنوان دشمن اصلی‌اش را تضعیف و در شبکه القاعده منحل کند و هم القاعده را به‌عنوان یک متحدش تقویت نماید.

ـ به تاریخ ۲۹ جنوری سال جاری اسراییل در یکی از مجتمعات نظامی ایران در اصفهان حمله پهپادی کرد. متعاقب آن مقام‌های ایرانی هشدار دادند که دست به اقدامات تلافی‌جویانه خواهند زد.

در این اواخر تهدیدات بی‌سابقه اسراییل متوجه ایران است، طوری که اسراییل ایران را متهم به غنی‌سازی ۸۴ درصدی یورانیم کرده است و مقام‌های نظامی آن کشور هشدار داده‌اند که اگر این غنی‌سازی به ۹۰ درصد افزایش بیابد، اسراییل بالای تأسیسات هسته‌ای ایران حمله نظامی خواهد کرد. روی این ملحوظ، ایران شاید می‌خواهد با نزدیکی به شبکه‌های تروریستی مانند القاعده، دشمنان مشترکش به‌ویژه اسراییل را توسط آنان مورد هدف قرار بدهد.

۵) نزدیکی امریکا و متحدانش به طالبان به‌عنوان تهدیدی برای منافع ایران:

ایران به هیچ‌وجه نمی‌خواهد طالبان و سایر تروریستان به دامن امریکا و یا کشورهایی که حافظ منافع امریکا در افغانستان هستند، بیفتند. ایران سعی می‌کند با استفاده از هر وسیله‌ای، جلو این اتفاق را بگیرد. تهران با ایجاد یک رابطه متحابه و دیپلماتیک با طالبان، فکر این را در سر می‌پروراند که شاید با این کارش مانع کشورهای غربی به‌ویژه امریکا در استفاده ابزاری از طالبان برای بی‌ثبات ساختن مرزهایش شود.

واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان دقیقاً زمانی صورت می‌گیرد که مذاکرات اخیر هیات پاکستانی (متشکل از وزیر دفاع و رییس استخبارات آن کشور) با مقام‌های طالبان منجر به شکست می‌شود و ضمناً سفارت عربستان سعودی بنا بر «دلایل امنیتی» که توسط آن کشور عنوان شده است، در کابل مسدود می‌گردد. یعنی ایران با تیره شدن روابط طالبان با کشورهای متحد امریکا، یک گام در روابطش با طالبان جلوتر می‌رود.

۶) حل معضل حق‌آبه از رود هیرمند:

از آگست ۲۰۲۱ تا کنون طالبان به رغم وجود معاهده سال ۱۳۵۱ که بین افغانستان و ایران در خصوص حق‌آبه رود هیرمند منعقد شده است، چندین بار جریان آب را به آن‌سوی سرحد عمداً مسدود کرده‌اند که بعداً با واکنش مقام‌های ایرانی در این خصوص مواجه و به عدم همکاری و عهد‌شکنی متهم شده‌اند. بر‌اساس معاهده ۱۳۵۱ که توأم با ضمانت اجرایی است، افغانستان باید سالانه ۸۲۰ میلیون متر‌مکعب آب رود هیرمند را به ایران بدهد.

۷) دنباله‌روی از سیاست‌های متحدان استراتژیک:

روسیه و چین به‌عنوان متحدان استراتژیک ایران، در ابتدا عین کار را انجام دادند و سفارت‌خانه‌های افغانستان را به طالبان واگذار کردند. ایران هم با گرفتن الهام از متحدان استراتژیکش، سیاست آنان را در واگذاری سفارت‌خانه افغانستان به طالبان دنبال کرده و تعامل را نسبت به تقابل با طالبان در شرایط کنونی ترجیح داده است.

۸) نبود یک اپوزیسیون قوی به‌عنوان یک راه بدیل:

یکی از دلایل واگذاری سفارت افغانستان و ایجاد روابط دیپلماتیک با طالبان شاید نبود یک اپوزیسیون قوی، متحد و کارا در برابر طالبان باشد که ایران بتواند به‌عنوان بدیلی برای حفظ منافع خودش در افغانستان روی آن حساب کند‌.

تبعات تحویل‌دهی سفارت افغانستان در ایران به طالبان

پیامد و عواقب این واگذاری هم برای مهاجران افغانستانی در ایران و هم برای خود ایران در درازمدت ناگوار و سنگین خواهد بود. همین اکنون در حدود پنج تا شش میلیون مهاجر افغانستانی در ایران مسکن‌گزین شده‌اند که در حدود بیش از ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تن آنان را نیروهای امنیتی نظام قبلی تشکیل می‌دهند. این افغانستانی‌ها همه از ظلم و وحشت طالبان به ایران پناه برده‌اند. با تسلیمی سفارت‌خانه افغانستان در تهران به طالبان، مشکلات آنان چندین برابر خواهد شد؛ چون آنان به‌ویژه نیروهای امنیتی و مخالفان سیاسی طالبان هرگز اعتماد نخواهند کرد که برای اجرای کارهای‌شان به سفارت افغانستان در تهران مراجعه کنند. در صورت افشای هویت آنان، خطرات جدی و حیاتی را متوجه آنان خواهد ساخت. از سویی هم، طالبان در عوض عرضه خدمات به مهاجران افغانستانی، این دستگاه دیپلماسی را به یک دستگاه استخباراتی و جاسوسی و تشریک مساعی با شبکه‌های تروریستی از قبیل شبکه القاعده تبدیل خواهند کرد.

با آن‌چه تا کنون گفته آمدیم، چنین برمی‌آید که ایرانی‌ها فکر می‌کنند با توجه به مشترکات‌شان با طالبان، شاید در آینده بتوانند با هم‌دیگر در یک مسیر مشترک کار کنند. این خود یک اشتباه محض است؛ چون در آن مدارسی که طالبان و سایر شبکه‌های تروریستی مانند داعش و القاعده درس‌های‌شان را فرا گرفته‌اند، به آنان یاد داده شده است که کشتن شیعه‌ها مباح و شیعه بدتر از یک کافر است. آنان (طالبان، القاعده، داعش و سایر شبکه‌های تروریستی مکتب دیوبندی و سلفی) با تمام تار‌و‌پود‌شان به این اندیشه باورمند هستند و ایدیولوژی آنان با مکتب شیعه افراطی ایران هرگز آشتی‌پذیر نخواهد بود. البته نه‌تنها از نگاه ایدیولوژی، بلکه از نگاه زبانی و حوزه تمدنی فرهنگ فارسی نیز با ایران سر سازش نخواهند داشت.

ایران باید در سیاست‌های غیرمنطقی و غیرعقلانی‌اش در قسمت اتحاد با تروریسم جهانی علیه بشریت تجدید نظر کند. در غیر آن، این مساله باعث نفرت و انزجار مردم افغانستان و گروه‌های سیاسی این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران شده و تبعات خیلی ناگواری را در روابط دو کشور در آینده از خود به جا خواهد گذاشت. ایران باید این مساله را درک کند که این‌همه تروریست فاشیست طالب، یک گروه زن‌ستیز، فارسی‌ستیز، شیعه‌ستیز، کتاب‌سوز و دشمن و سرکوبگر صدای عدالت‌خواهی، برابری، تکثرگرایی و اقوام غیرپشتون، به‌ویژه فارسی زبانان، در افغانستان هستند. باید به خاطر داشت که ذهنیت اکثریت مطلق مردم افغانستان علیه طالبان است. دیر یا زود این نظام از هم خواهد پاشید و کاملاً مضمحل خواهد شد. ایران نباید دنباله‌رو سیاست‌های متحدان استراتژیکش در منطقه باشد؛ چون این تروریستان همان‌طوری که به افغانستان آمده‌اند، به‌زودی از این کشور خواهند رفت؛ ولی این دو ملت با‌هم برادر، هم‌زبان، هم‌فرهنگ و هم‌مذهب برای همیشه در کنار هم خواهند زیست.

همان‌طوری که شبکه القاعده به امریکا و طالبان به پاکستان وفا نکردند، آنان هرگز به ایران هم وفادار و متحد باقی نخواهند ماند. ایران با نزدیکی با القاعده و طالبان، همان بلایی را سر خود خواهد آورد که طالبان ۲۲ سال پیش سر خود آوردند. اتحاد و دوستی با این تروریستان، بازی با آتش است که سودی به هیچ کشوری به بار نخواهد آورد. پس «چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی».

در خاتمه به‌عنوان یک جمع‌بندی باید متذکر شد که کشورها در سیاست خارجی‌شان فقط و فقط دنبال منافع‌ ملی از قبل تعریف‌شده‌شان هستند و در عرصه روابط بین‌الملل هرگز دوست و دشمن دایمی وجود ندارد. آنانی که هنوز هم در گذشته‌ زنده‌گی می‌کنند و بینش روشنی از اوضاع و بازی‌های بزرگ سیاسی‌ کشورهای منطقه و نظم نوین جهانی ندارند، اصلاً سر از قضایای بغرنج سیاسی و استخباراتی کشورها در‌نمی‌آورند. روی همین ملحوظ است که آنان مدام قربانی سیاست‌های کوتاه‌مدت و طویل‌المدت استخبارات منطقه و جهان می‌شوند و در عین زمان با تحلیل‌ها و تصامیم نادرست‌شان ذهنیت یک قشر و توده عظیم از دوستان‌شان را به انحراف کشانیده و آنان را به‌صورت ناخواسته قربانی اشتباهات جبران‌ناپذیر خود می‌سازند. باید این فراست و نبوغ سیاسی را از احمد‌شاه مسعود فرا گرفت که در یک برهه زمانی کشور ایران را «منافق، ضعیف و دودل» خطاب کرده است، اما در یک مقطع دیگر دوست و متحد استراتژیک. باید جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری احمد مسعود با سایر گروه‌های اپوزیسیون که منافع ملی کشور را به منافع گروهی و شخصی‌شان ترجیح می‌دهند، در اتحاد و همدلی یک دولت در تبعید را تشکیل بدهند. آن‌ها نظامی را که خواست اکثریت مردم این سرزمین است و همانا نظام دموکراتیک و غیرمتمرکز فدرالی است، تعیین کنند. ضمناً قانون اساسی کشور را توسط یک پارلمان در تبعید به تصویب برسانند تا برای هیچ کشوری بهانه نبود بدیلی برای نظام طالبانی نباشد. ضمناً کشورهای منطقه و دنیا برای حفظ و تامین منافع‌شان به ناچار سراغ طالبان و سایر شبکه‌های تروریستی نروند و با آنان تعامل نکنند.

دکمه بازگشت به بالا