قصههای زندهگیتان را بنویسید. از رخدادهای ماحول و تأثیر تحولات اخیر بر جریان عادی زندهگیتان، متن، عکس و ویدیو بفرستید. روزنامه ۸صبح با ایجاد صفحه ویژه «قصه مردم»، یادداشتها، قصهها، عکسها و ویدیوهای شما را بازتاب میدهد.
روز یکشنبه، 24 اسد، که بعداً بهعنوان یکی از روزهای مهم در تاریخ افغانستان ثبت شد، روزی فراموشنشدنی برای من و سایر همکاران و هموطنان بود.
در آن روز بعد از اینکه وارد دانشگاه کابل شدم، در قدم نخست به دفتر کاریام (ریاست دانشکده علوم اجتماعی) رفته و برنامههای کاری خویش در همان روز را مرور کردم. آن روز علاوه بر وارسی از کارهای درسی و اداری دانشکده، قرار بود در یک برنامه علمی و بعدازظهر در جلسه شورای رهبری دانشگاه نیز اشتراک کنم.
در آن روز با آغاز ساعات رسمی زمانی که به خاطر بازدید از صنوف درسی به طرف صنفها رفتم، فضای درسی و چگونهگی حضور دانشجویان و استادان در دانشکده کاملاً متفاوت از روزهای قبل بود. هر کدام از سقوط پیهم ولایات و بهویژه ولایتهای همجوار کابل صحبت میکرد. زمانی که دوباره به دفتر رفتم، چند دقیقه بعد تعدادی از دانشجویان دختر به دفترم آمدند و پرسیدند که اگر کابل نیز به دست گروه طالبان سقوط کند، سرنوشت آنان چه خواهد شد. گفتم خدا مهربان است، اما اوضاع افغانستان را به دلیل تفاوت در گفتار رهبران حکومت و عملکردشان هیچ فردی نمیتواند پیشبینی کند. استادان و همکارانی که به دفترم میآمدند، نیز از پیشرویهای نظامی طالبان و نزدیک شدنشان به کابل حرف میزدند.
در برنامهای که قرار بود در مورد کارآفرینی در مرکز ملی تحقیقات پالیسی (NCPR) دایر شد، از من نیز دعوت شده بود که اشتراک کنم. با نگرانی و خاطر پریشان از تحولات آن روز، از دفتر خارج شده و راهی آن مرکز شدم. زمانی که به دفتر مرکز ملی تحقیقات پالیسی رسیدم، بعد از نامنویسی وارد تالار کنفرانسها شدم. متوجه شدم که به استثنای وزیر و معین علمی وزارت تحصیلات عالی که باید در آن برنامه اشتراک میکردند، رهبری دانشگاه کابل، تعدادی از رییسان دانشکدهها و سایر مهمانان حضور دارند. نگرانی از اوضاع بد امنیتی کشور را از چک کردن هر لحظه اخبار از طریق رسانههای اجتماعی توسط اشتراککنندهگان و ردوبدل شدن آن اخبار در میانشان میشد ملاحظه کرد.
برنامه با تلاوت قرآن عظیمالشان آغاز شد و به تعقیب آن رییس دانشگاه کابل صحبت کرد. از اینکه اوضاع امنیتی در آن روز متشنج به نظر میرسید، رییس دانشگاه صحبتهایش را مختصر ساخته و از گردانندهگان برنامه نیز تقاضا کرد که هرچه زودتر برنامه را به اختتام برسانند.
قرار بود ساعت 1:30 بعدازظهر جلسه شورای رهبری دانشگاه نیز در تالار شورای علمی دایر شود. از اینکه تعداد زیادی از اعضای شورای رهبری در برنامه کارآفرینی حضور داشتند و هر لحظه خبرهای پیشروی طالبان به طرف کابل نیز میرسید، از رییس دانشگاه خواهش کردم که علاوه بر اختتام این برنامه، به آمر دفترش هدایت دهد تا سایر اعضای شورای رهبری دانشگاه را در همان لحظات به عوض تالار شورای علمی، در تالار کنفرانسهای مرکز ملی تحقیقات پالیسی دعوت کند. او پیشنهاد بنده را پذیرفت. لحظاتی بعد، با آمدن تعدادی دیگر از اعضای شورای رهبری دانشگاه، آقای بابری، رییس دانشگاه کابل، برنامه کارآفرینی را ختم و جلسه شورای رهبری را آغاز کرد. با وجودی که شش مورد مهم در اجندای جلسه شورای رهبری گنجانیده شده بود، فقط چند تصمیم مهم و عاجل اتخاذ شد و به سایر موضوعات شامل اجندا، با توجه به اوضاع بحرانی آن روز، پرداخته نشد.
بعد از ختم جلسه قرار بود رییسان دانشکدهها به دانشکدههای مربوط بروند و کارهای لازم را انجام دهند. حدوداً ساعت 12:00 ظهر زمانی که از مرکز ملی تحقیقات پالیسی خارج شدیم، دیدم که استادان، کارمندان و دانشجویان در صحن دانشگاه سریعتر از حد معمول به طرف خروجیها میروند و تلاش دارند هرچه زودتر خود را به خانههایشان برسانند. آن روز به دلیل بیروبار و راهبندان در مسیرهای مختلف شهر کابل، تعداد زیادی از شهروندان کابل تا رسیدن به خانههایشان ساعتها پیادهروی کردند.
بعد از رسیدن به دانشکده علوم اجتماعی، با همکاری مدیر عمومی تدریسی اسناد مهم مربوط به دانشکده را به مکانهای امنتر منتقل کردیم و برخی کارهای لازم دیگر را نیز جهت مصونیت اسناد و مدارک مهم انجام دادیم. سپس از دانشگاه خارج شده به طرف خانه روان شدم.
بعد از رسیدن به خانه و صرف طعام و ادای نماز ظهر، به تماشای اخبار تلویزیون و رسانههای اجتماعی پرداختم که هر لحظه از سقوط حکومت و رسیدن گروه طالبان به نقاط مختلف شهر کابل خبر میرسید. برنامههای آن روز اکثر رسانههای خبری نامنظم شده بود و بیشتر گزارشهای لحظهبهلحظه امنیتی را نشر میکردند.
حدود ساعت 4:00 بعدازظهر از خانه خارج شده نسبت به نگرانیای که از دانشگاه داشتم، خلاف روزهای دیگر با لباسهای شخصی به سمت دانشگاه حرکت کردم؛ به این هدف که اگر خدای ناخواسته افراد استفادهجو وارد دانشگاه شوند، حداقل کارهای لازمی که برای جلوگیری در این کار از دستم برمیآید را انجام دهم.
زمانی که به دانشگاه رسیدم، اکثر محافظان دروازههای دانشگاه لباس شخصی پوشیده بودند و بدون سلاح حضور داشتند. در داخل دانشگاه به استثنای محافظان تعمیرها، کسی نبود. تعدادی از محافظان در محوطه روبهروی ریاست دانشگاه جمع شده بودند. زمانی که نزدیک آنها رسیدم، یکی از محافظان بعد از سلام دادن از من پرسید که شما چرا در این شرایط به دانشگاه آمدهاید؟ از او پرسیدم که شما چرا اینجا هستید؟ گفت ما محافظ هستیم. گفتم من هم محافظ دانشگاه هستم.
بعد از چند دقیقه صحبت با محافظان، بهویژه در مورد اینکه متأسفانه در جریان سالهای اخیر در کشور ما شاهد تحولات و انقلابهای مختلف بودهایم که در اکثر موارد تمام نهادها، از جمله نهادهای علمی و آکادمیک متضرر شدهاند، نهادهای علمی که هر حکومت به آن نیازمند است و بدون موجودیت این نهادها موجودیت دولتها معنایی ندارد و… از آنجا به طرف دانشکده علوم اجتماعی راه افتادم. در این دانشکده نیز فقط محافظان حضور داشتند. در مورد چگونهگی محافظت از دانشگاه در صورت رسیدن طالبان به اینجا، با آنها صحبت کردم. اطمینان دادم که در صورت ضرورت، هر لحظه میتوانند با من به تماس شوند. بعداً آنجا را ترک گفته و دوباره به طرف خانه روان شدم.
در مسیر راه متوجه شدم که در بعضی نقاط در کنار جادهها، دریشیهای نظامی و نشانههای رتبههای نظامی که در لباسهای نظامیان نصب میشود، افتاده است.
قابل ذکر است که بعدازظهر آن روز، فضای دانشگاه کاملاً تغییر کرده بود. به نظر میرسید که با تغییر حکومت و رژیم حاکم، دانشگاه کابل به یک تعطیلی دوامدار خواهد رفت. متأسفانه همینگونه نیز شد.
در حال حاضر که حدود سه ماه از آن روز میگذرد، نمیتوانم وقایع آن روز را فراموش کنم؛ اما امیدوارم طالبان به فعالسازی منظم تمام نهادها، بهویژه نهادهای علمی و آکادمیک، اقدام کنند.
شما میتوانید قصهها و یادداشتهایتان را به ایمیل روزنامه ۸صبح بفرستید. همچنان عکسها و ویدیوهای رخدادهای پیرامونتان را از طریق این شماره تلگرام به ما ارسال کنید: ۰۷۰۵۱۵۹۲۷۰