دکتر یحیی بیضا
این نوشته رویکرد جدید را برای شناخت طالبان و ارزیابی چشمانداز سیاسی آینده افغانستان ارایه میکند. تحلیلگران با تعریفها و تحلیلهای گوناگون، ظهور و تحول طالبان را از بُعد تعلیمات مدارس دینی، ساختارهای ایدیولوژیکی مذهبی – قومی، و تیوریهای تروریسم مطالعه کردهاند. این تعریفها را میتوان در یک جمله چنین خلاصه نمود: «طالبان پدیدهای است که از بطن مدرسههای دینی، آمیخته با نظریات تنگ و تندروانه مذهبی و قومی، بیرون آمده و با استفاده از عملیات دهشتافگنی حضور خود را در جامعه به نمایش میگذارند.»
تعریف و تحلیلهای ارایه شده برای شناخت دانشی از طالبان و یافتن راه حل عقلانی و بنیادی برای دست یافتن به صلح دایمی کفایت نمیکند. در شرایط کنونی، طالبان میتوانند جای خود را به داعش بسپارند. در صورت ادامه همین وضعیت، داعش میتواند به پدیده جدیدی بنام دولت اسلامی خراسان و ترکستان مبدل گردد. با این روند، چرخه تعصبات مذهبی و قومی با سیاست تروریسم جغرافیای افغانستان و اطراف آن را برای مدت طولانی ناامن نگهمیدارد. همانگونه که این نویسنده در نوشته پیشین خود، افغانستان؛ داستان مردم، صلح و سیاست، در روزنامه هشت صبح (۲۸ حوت ۱۳۹۷)، نگاشته بود، حفظ دست آوردهای دو دهه اخیر و پشتیبانی از رشد چشمگیر نسل کنونی برای حضورِ باوقارِ افغانستان در منطقه و جهان امر حتمی است. از این جهت، شناخت علمی از پدیده طالبان و سیاست حامیان آنها ضروری میباشد.
این نوشته رویکرد تمدنی را برای مطالعه طالبان ارایه و تاریخ سَیر تحول تمدن را به چهار مرحله طبقهبندی مینماید. نخست، مرحله تمدن صفری است که در آن انسانها زندگی روزمره فردی و اجتماعیشان را با وسایل ابتدایی و روابط عاطفی مدیریت میکنند. دوم، مرحله تمدن دینی است که زندگی فردی و روابط اجتماعی انسانها در چارچوب عقاید و احکام دینی شکل میگیرند. سوم، مرحله حاکمیت ساینس است که با ابزارهای صنعتی و تکنولوژیکی همه ابعاد زندگی انسانها را زیر تاثیر خود قرار میدهد. چهارم، مرحله تمدن جهانشمولی است که روابط فرهنگی، علمی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی بشر را با ابزارهای جمع گرایی و پلورالیسم در زیر چترهای مشترک سامان میدهد. هر یکی از این مرحلههای تمدنی از دو نیمه، یکی تحتانی (غشدار و ناسَره) و دیگری فوقانی (خالص و پالایش یافته)، تشکیل شده است. در نیمه زیرین، آثار و نفوذ نیمه زبرین تمدن پیشین؛ و در نیمه زبرین، نشانیهای نفوذ نیمه زیرین تمدن بعدی، قابل دید و ارزیابی میباشند. اجتماعات بشری در کشاکش بالارفتن و پایین افتادن در میان این دو نیمه قرار دارند. صعود و سقوط آنها وابستگی مستقیم به نوع جهان بینی آنها دارند.
پرسش این نوشته این است که افغانستان و مشخصاً طالبان، در کدام مرحله تمدنی قرار دارند؟ رفتارهای درصدی بالای مردم در افغانستان، از ازدواجها و تشکیل خانواده تا انتخاب محلههای زیست، و داد و ستد اقتصادی و سیاسی، نمایانگر وابستهگیهای قومی، مذهبی، و زبانی آنها میباشند. رفتار، کارکردها، و داد و ستد اجتماعی و سیاسی طالبان نیز گواه موقعیت آنها در نیمه تحتانی مرحله تمدنی اول، جای که عقاید دینی و تعلقات قومی آمیخته با تعصب و خشونت، میباشند. عقاید دینی و ارتباطات اجتماعی و سیاسی طالبان هنوز غشدار و پالایش نایافتهاند. از این رو، گرایش گام گذاشتن بسوی مرحله تمدنی دوم، که در جوامع غربی پالایش یافته است، هنوز در آنها مشاهده نمیشود. رابطه آنها با محصولات مرحله تمدنی دوم، مانند موتر، هواپیما، تلفن، تلویزیون، و انترنت، ابزاری و تصادفی است. طالبان و زیرمجموعه داعشی آن هیچ نوع تمایل برای ساختن ظرفیتهای علمی به هدف سهمگیری برای تولید و رشد این تکنولوژیها ندارند.
رسیدن به مرحله تمدنی دوم برای افغانستان امر حتمی است نه یک انتخاب. برای حضور باوقار در منطقه و جهان مردم ناگزیر اند تا راه خود را بسوی مرحله تمدن ساینس باز نمایند. وارد شدن به این مرحله به آنها توانایی رقابتهای علمی، سیاسی و اقتصادی را در برابر کشورهای همسایه و جهان از یکسو، و آمادگی لازم را برای گذار به مرحله تمدن جهانشمولی از دیگر سو، میدهد. در حالت عکس آن، یعنی سقوط به نیمه تحتانی مرحله تمدنی اول، بردگی اقتصادی و سیاسی را برای آنها رقم میزند. در این کشمکش، عنصرهای حاکم خارجی و داخلی پیوسته در تلاش ایجاد موانع برای رسیدن به مرحله تمدنی دوماند. کشورهای که منافعشان به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در جغرافیای افغانستان گره خوردهاند تلاش دارند که پیشرفت افغانستان را در گِرو پدیدههای طالبانی قرار بدهند. از این راه، آنها میکوشند که مرحله گذار مردم را به مرحله حاکمیت ساینس درازتر و آهستهتر نمایند. این تلاشها در حالی رخ میدهند که نسل جوان با حضور فعالشان در بخشهای گوناگون دانش، آموزش، فرهنگ، هنر، و ورزش، زمینه عبور به مرحله تمدنی دوم را آماده کردهاند.
عنصرهای داخلی، که منافعشان را در سیاست طالبانی میبینند، بیشترین منابع ملی و بینالمللی ۱۰ سال گذشته را برای ایجاد موانع در راه رسیدن به این مرحله تمدنی به خرج دادهاند. بانفوذترین این افراد شامل دو روسای جمهور اخیر، حامد کرزی و محمداشرف غنی احمدزی، و حلقههای سیاسی آنها میشوند. آنها، با استفاده از موقفهای سیاسیشان، نهایت تلاشهایشان را برای احیای دوباره پروژه طالبان، با وجود گذشت تاریخ مصرف آنها، برای بازیهای سیاسی داخلی بخرج دادهاند و میدهند.
اکنون زمان تصمیمگیریها فرا رسیده است. تاریخ از مردم افغانستان میپرسد که «شما با سرنوشت خود و آیندهگانتان چگونه برخورد میکنید؟» برای ارایه پاسخ آگاهانه، بایست روی چهار نکته دقت و تمرکز گردد. نخست، محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله از اعتبار و اعتماد سیاسی لازم در حکومت کنونی امریکا و اتحادیه اروپا برخوردار نیستند. آنها در چهار سال گذشته نشان دادند که توانایی حکومتداری و مدیریت کشور بحرانی و پُرماجرای افغانستان را ندارند. امریکا و اتحادیه اروپا هیچ یک از این دو رهبران حکومت وحدت ملی را در رأس حکومت جدید نمیپذیرند.
دوم، هیچ کدام از ۱۶ تکتهای انتخاباتی دیگر کاندید درجهیک ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا نیستند. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا موقعیت بعضی از اعضای مهم این کاندیدان را نیز تضعیف مینماید. سوم، امریکا و اتحادیه اروپا، به شمول روسیه و چین، نمیخواهند که نمایندهگان احزاب جهادی پیشین در رأس حکومت قرار بگیرند. آنها هنوز هم از اندیشههای تندروانه مذهبی دهههای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی هراس دارند. رهبران و نمایندهگان احزاب جهادی از این موضوع به خوبی آگاهاند.
چهارم، به احتمال زیاد ایالات متحده و اتحادیه اروپا روی یکی از وزیران جوان کنونی حکومت وحدت ملی، که در گذشته نیز نقش فعال در حکومت داشته است، به توافق میرسند و قدرت سیاسی را از اشرف غنی و عبدالله به وی میسپارند. در این مرحله، که هنوز نیازی برای بحث و تحلیل عمیق آن نیست، زد و بندهای جدید به میان میآیند. نقش و موقف نمایندهگان جهادی بیشتر از پیش تضعیف میشوند. طالبان حامیان مهم سیاسی خود را در درون و بیرون حکومت از دست میدهند. این روند باعث تضعیف جدی طالبان در میدانهای نبرد با نیروهای امنیتی کشور میگردد. آنها مجبور میشوند که با وضعیت پیش آمده سازش نمایند و آتشبس را بپذیرند. اما، افغانستان، به ویژه نسل جوان، هنوز هم با خطرات جدی سقوط به پایین قرار دارند.
با در نظر داشت تغییرات در حال شکلگیری، تاریخ از نسل آگاه و جوان، به ویژه نخبهگان فکری و اجتماعی، سازمانهای جامعه مدنی و سیاسیون صادق و وفادار، چشمان باز میخواهد. تاریخ به آنها گوشزد میکند که «که یک لحظه غفلت، صد سال حقارت، ستم، و بردهگی را در پی دارد.»