طالبان با نیروی نظامی کشور را زیر تسلط خود آوردند و حکومت سرپرستشان را تشکیل دادند. این حکومت تا اینجای کار از سوی هیچ کشوری مشروعیت کسب نکرده است. مهمتر از آن، اینکه مشروعیت داخلی نیز ندارد. آنها قدرت را از مسیر متعارف و قانونی به دست نیاوردهاند؛ این امر هم طالبان و هم مردم افغانستان را با چالشهای بسیار جدی مواجه کرده است. تصاحب قدرت از راه نظامی، نظم سیاسی کشور را به هم ریخته و مردم را در یک سردرگمی قرار داده است. نه نظام سیاسی مشخصی وجود دارد، نه نظام مالی و اقتصادی و نه مسایل دیگر. همهچیز در هالهای از ابهام قرار گرفته است. این وضعیت، جامعه را به سمت باتلاق میکشاند. در چنین وضعیتی، مردم نه انگیزهای برای کار دارند و نه اعتمادی به استمرار و بهتر شدن وضعیت.
با این حال، مهمترین مسأله طالبان در زمان حاضر، کسب مشروعیت داخلی است. مشروعیت داخلی اما با میله تفنگ به دست نمیآید. نظمی که مشروعیت و حمایت داخلی نداشته باشد، جامعه را به سمت بهبود هدایت نمیتواند. تنها جایی که چنین نظمهایی میتواند جامعه را بکشاند، باتلاقی از بیاعتمادی، فقر، ناامنی و حتا درگیریهای مسلحانه است. برای جلوگیری از ورود جامعه به این باتلاق، نیاز است نوع نظام افغانستان مشخص و راهکار انتقال قدرت تعیین شود. این راهکار هم باید از سوی مردم پذیرفته شود. اعمال فشار و تنگ کردن عرصه بر مردم، مشروعیت نمیآورد. حکومتی مشروعیت داخلی دارد که راهکارهای رسیدن به قدرت را رعایت کرده باشد؛ اما طالبان از مسیر اشتباه وارد شدهاند، مسیر جنگ و مبارزه مسلحانه. این مسیر در کنار اینکه جانهای بسیاری را گرفته و خانههای زیادی را ویران کرد، اکنون پس از تصاحب قدرت نیز مردم را بهشدت زیر فشار قرار داده و آینده کشور را تیره و تار کرده است. هیچ کسی در چیزی به نام «امارت اسلامی» که نه حد و حدود آن مشخص است و نه نظم و قانونی در آن حکم میراند، آینده روشنی را متصور نیست. برای همین، مردم حتا کارهای نیمهتمام خود را رها کردهاند. دیگر کسی به ایجاد شغل و سرمایهگذاری نمیاندیشد. این وضعیت، تن نحیف جامعه را خستهتر میسازد.
با این حال، تسلط نظامی بر کشور تمام فرصتها را نابود نکرده است. اگر ارادهای برای انجام کار درست وجود داشته باشد، هنوز میشود مسیری را در پیش گرفت که به بهبود وضعیت ختم شود. اکنون امنیت فزیکی در اکثر نقاط کشور حاکم است و این امر زمینه برگزاری انتخابات و نظرسنجی در مورد نوعیت نظام آینده کشور را فراهم آورده است. انتخاب نوع نظام توسط مردم، میتواند به آنها اطمینان بدهد که مالک کشور و سرنوشت خود هستند. برای چنین کاری، فقط یک گزینه وجود دارد و آن هم برگزاری انتخابات شفاف و سراسری است. مردم باید به پای صندوقهای رای بروند و انتخاب کنند که چه نظامی را میخواهند و چه مسیری را برای انتقال قدرت در آینده انتخاب میکنند.
در وضعیت کنونی، برخی از چهرهها از جمله حامد کرزی بارها خواستار برگزاری لویهجرگه سنتی شدهاند؛ چیزی که نه با دنیای مدرن سازگاری دارد و نه پاسخ نیازهای قرن 21 را میتواند بدهد. تجربههای لویهجرگههای قبلی هم نشان داده است که این یک مسیر نادرست و رو به باتلاق است. هر باری که حکومتی لویهجرگه برگزار کرده، خود اعضای آن را برگزیده و اهدافش را قبولانده است. چنین سازوکاری حتا در صورت برگزاری، نمیتواند به مردم حس مالکیت بدهد. وقتی مردم خود را مالک سرزمین و سرنوشت خویش ندانند، اعتمادی میان حاکم و مردم برقرار نمیشود. حامد کرزی که دو بار در انتخابات ریاست جمهوری اشتراک کرد و بار سوم خود انتخابات را برگزار کرد، مسوولیتهایش در قبال مردم را بهدرستی ادا نتوانست. او به فراهمآوری زمینه تقلب و حتا خود به تقلب متهم است. این تقلبهای انتخاباتی خود یکی از درشتترین عوامل سقوط نظم جمهوری است.
اکنون که حکومت سرپرست طالبان نه از سوی جامعه مقبول است و نه مشروعیت بینالمللی کسب کرده است، باز هم فرصت اندیشیدن در مورد مسیرهای پیش رو فراهم شده است. باید اندیشید، پا به پای جهان حرکت کرد و سازوکارهای مدرن برگزید. نه «امارت اسلامی» طالبان و نه لویهجرگه حامد کرزی، هیچ کدام نمیتواند نظم مورد پذیرش جامعه باشد و کشور را به سمت توسعه رهنمون شود. اکنون زمان آن رسیده است که همه طرفها و مردم افغانستان در انتخاب نظم سیاسی نقش داشته باشند. هیچ کسی نباید خود را حاکم بلامنازع و عمریه افغانستان بداند. هر نظمی هم که از سوی مردم انتخاب شود، باید در خود راهکارهای انتقال مسالمتآمیز قدرت پس از یک دوره زمانی مشخص را داشته باشد. برای چنین کاری، هیچ راهکاری نمیتواند به اندازه انتخابات موفقیت کسب کند. طرفهای سیاسیای که از برگزاری انتخابات در شرایط کنونی سخن میگویند، موضع عاقلانهای اختیار کردهاند.
ما نباید تمام راههای رفته اما ناکام گذشته را بار دیگر طی کنیم. مسیری که 20 سال پیش بنا نهاده شده است، باید به ادامه آن اندیشید؛ نه به تخریب آن و سپس درانداختن طرحهای کهنهتر و قبیلهای. برگزاری لویهجرگه سنتی، همان مسیر اشتباه و کهنهای است که بارها تجربه شده و نتیجه درستی از آن درنیامده است. برگزاری انتخابات پر از تقلب، هم تکرار عبث یک مسیر اشتباه است. تنها یک مسیر درست وجود دارد و آن هم انتخابات شفاف و عادلانه است. معضل قدرت در کشور با میل تفنگ حل نمیشود؛ پیش از این هم حل نشده است. این معضل، با رسمیت یافتن حق انتخاب افراد و احترام به آن حق، قابل حل است. مردم باید حق این را بیابند که ساختار واحدهای اداری کشور و نوع نظام را انتخاب کنند. انتخابی بودن رییس حکومت و وجود پارلمان نیز از الزامات یک جامعه مدرن است. در این جامعه، باید پستهای مهمی مانند شهرداریها نیز انتخابی باشد.
با رسمیت دادن به حق انتخاب مردم و احترام به این حق، معضل قدرت را برای همیشه میتوان حل کرد. اکنون زمان آن رسیده است که از وضعیت «ساختن و نابود کردن» عبور کنیم و به «ساختن و ساختن و ساختن» برسیم. انتخابات، میتواند به مردم حس مالکیت به سرزمین و سرنوشت را بدهد و این حس، انگیزه کار و ساختن را خلق میکند.