شرایط امروزی یک واقعیت نگرانکننده است که زنان و دختران افغان همچنان به تحمل زنستیزی رژیم ظالم طالبان، همراه با احساس تنها گذاشته شدن از سوی جامعه جهانی، ادامه میدهند. اکنون بیش از سه سال است که زنان افغان از حقوق اساسی خود برای تحصیل، کار و حرکت آزاد محرومند. وضعیت اسفبار آنها به مرزهای افغانستان محدود نمیشود. آنها هم در داخل کشور به دلیل سیاستهای سختگیرانه طالبان و هم در خارج به دلیل عدم حمایت و توجه بینالمللی با وضعیت نگرانکننده و دشواری روبهرو هستند.
در پی به قدرت رسیدن مجدد طالبان در افغانستان، توجه جامعه جهانی بهطور قابل پیشبینی به سمت محکومیت سیاستها و اقدامات واپسگرایانه این رژیم ستمگر معطوف شده است. با این حال، تفاوت فاحش در تمرکز بین سیاستهای ظالمانه طالبان و تلاشهای شجاعانه زنان افغان یک جنبه نگرانکننده از گفتمان کنونی است.
تمرکز بر سیاستهای واپسگرایانه طالبان در عین نادیده گرفتن انعطافپذیری و فعالیت زنان افغان، منعکسکننده گرایش شرقشناسی به کاهش جوامع و فرهنگهای پیچیده به دوتاییهای سادهنگر است. مفهوم شرقشناسی ادوارد سعید چارچوب قدرتمندی برای تحلیل بازنمایی زنان افغان و گفتمان گستردهتر افغانستان ارایه میدهد. این نشان میدهد که چهگونه جوامع غربی از نظر تاریخی «شرق» را بهعنوان «دیگری» فرودست میسازند، کلیشهها را تداوم میبخشند و پویاییهای قدرت را بین غرب و شرق تقویت میکنند.
همانطور که توسط ادوارد سعید مفهومسازی شده است، شرقشناسی اساساً بر چهگونهگی ساخت و بازنمایی «شرق» در جوامع غربی بهعنوان «دیگری» عجیب و غریب و فرودست تمرکز دارد. با این حال، اذعان به این نکته ضروری است که دیدگاههای شرقشناسی را میتوان در خود شرق نیز تداوم بخشید، اغلب در نتیجه نگرشهای استعماری درونی شده، پویایی قدرت در جامعه و انتشار جهانی روایتهای شرقشناسانه.
در جوامعی که میراث حکومت استعماری یا سلطه امپراتوری دارند، میتوان تمایل به اتخاذ و تداوم روایتها و بازنماییهای تحمیلی توسط استعمارگران را داشت. این امر میتواند به اشکال مختلف مانند ارزشگذاری آرمانها و هنجارهای غربی بر فرهنگهای بومی یا درونیسازی مفاهیم فرودستی نژادی یا فرهنگی ظاهر شود.
در چارچوب بازنمایی جنبش زنان افغانستان، غرب و اغلب افغانها در داخل و خارج افغانستان با تمرکز غالب بر سیاستهای ظالمانه طالبان و نادیده گرفتن مقاومت زنان افغان، دیدگاه شرقی را تداوم میبخشند.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که مقاومت زنان افغانستان جدید نیست، بلکه ریشه عمیقی در تاریخ این کشور دارد. در طول دههها درگیری و آشفتهگی، زنان افغان مقاومت و شجاعت قابل توجهی در برابر ظلم از خود نشان دادهاند.
بهرغم تسلط دوباره طالبان بر افغانستان در سال 2021، زنان از سکوت در برابر اقدامات محدودکننده این گروه خودداری کردهاند. آنان صدای خود را علیه سیاستها و هنجارهای ظالمانه رژیم طالبان بلند میکنند. زنان افغان در مواجهه با ناملایمات، چه از طریق مدارس زیرزمینی دخترانه، چه از طریق فعالیتهای مخفیانه و چه اعتراضات، مقاومت تزلزلناپذیری از خود نشان میدهند.
در حالی که برخی پوششها و صحبتها در مورد سیاستهای قهقرایی طالبان وجود دارد، داستانهای زنان افغان که شجاعانه در برابر این سیاستها مقاومت میکنند اغلب ناگفته میماند. این عدم توجه باعث تداوم یک روایت کجرو میشود که زنان افغان را صرفاً بهعنوان قربانی نشان میدهد نه بهعنوان عوامل فعال تغییر. نشان دادن زنان افغان بهعنوان قربانیان منفعل نیازمند مداخله غرب، دوگانهگی «غرب متمدن» در مقابل «شرق غیرمتمدن» را بیشتر تقویت میکند.
تمرکز جامعه بینالملل بهویژه قدرتهای غربی بر دیدگاه تعمیم یافته از سیاستهای واپسگرایانه طالبان و نادیده گرفتن تاثیر فوری و بلندمدت محدودیتهای تحمیل شده بر زنان در افغانستان، منعکسکننده گرایش شرقشناسی به کاهش جوامع و فرهنگهای پیچیده به دوتاییهای سادهسازانه است. همچنین بهطور ناخواسته تصور غرب بهعنوان ناجی و شرق بهعنوان قربانی همیشهگی نیازمند نجات را تقویت میکند.
به بیان دیگر، بازنمایی زنان افغان بهعنوان قربانیان منفعل به توجیه مداخلهگرایی غرب تحت پوشش «نجات» آنها از ظلم و ستم کمک میکند. در مورد پسگیری افغانستان از دست طالبان، چنین رویکردی گفتمان ناتوانی افغانها در حفظ وضعیت «دموکراتیک» را ترویج میکند. یعنی این تصور را تقویت میکند که نیروهای خارجی و جامعه بینالمللی ثبات را در دو دهه گذشته حفظ و از پیشرفت در عرصه تامین حقوق زنان افغانستان حمایت کردند. این روایت، پیشینه تاریخی غنی مبارزات زنان افغان را تضعیف میکند و نقش فعال آنها را در بهدست آوردن حقوقشان نادیده میگیرد.
در حالی که محکوم کردن سیاستهای واپسگرایانه طالبان ضروری است، به همان اندازه ضروری است که روی روایتها و تجربیات زنان افغان که به مقاومت و مبارزه برای تامین حقوق خود در برابر همه مشکلات ادامه میدهند، تمرکز شود.
اتخاذ یک رویکرد سادهگرایانه نه تنها عاملیت و انعطافپذیری زنان افغان را تضعیف میکند، بلکه کلیشههای مضری را نیز تداوم میبخشد که استقلال آنها را سلب کرده و روایتی از قربانی بودن را تداوم میبخشد. در حالی که با تقویت صداها و تلاشهای زنان افغان، ما نه تنها مبارزه مداوم آنها برای برابری را تصدیق میکنیم، بلکه در برابر دوگانهگی سادهانگارانه ستمگر و قربانی که اغلب مشخصه بحث در مورد افغانستان است، میایستیم.
خروج از شرقشناسی درونی شده مستلزم به چالش کشیدن بازنماییهای بیرونی و بازجویی و از بین بردن اشکال درونی شده تفکر استعماری و ساختارهای قدرت است. مهم است به یاد داشته باشیم که زنان افغانستان مانند دهههای گذشته، مبارزه برای تامین حقوق اساسی خود را به پیش میبرند. با وجود چالشها و محدودیتها، زنان افغان همچنان با قدرت به مقاومت ادامه میدهند. طالبان و سایر گروههای با ایدیولوژیهای واپسگرا ممکن است بهطور موقت زنان افغان را ساکت کنند و جهان ممکن است آنها را به فراموشی بسپارد؛ اما زنان افغان همیشه با قدرت بلند خواهند شد.