هر چند با سلطه یک گروه تروریستی بر کشور، نمیشود انتظار داشت خبر خوشی از آن مخابره شود، ولی این روزها بیش از هر وقت دیگر خبرهای بد نشر میشود. کافی است روزانه به خبرهای رسانههای آزاد افغانستان مراجعه کنیم، میبینیم که به چه پیمانه بستن و به بند کشیدن مردم توسط طالبان تشدید شده است. مهمترین خبر هفته جاری، اعتراض مردم افغانستان در بدخشان و بغلان علیه مظالم و تعرض طالبان بر زنان بود. پس از آن خبر مهم دیگر، حمله کوچیهای مسلح بر مردم در ولسوالی بهسود ولایت میدانوردک بود که در پشت آن بازهم طالبان قرار دارند. همینگونه همهروزه خبرهایی از ربودن مردم و به بند کشیدن آنها، شلاق زدن و کشتنشان توسط طالبان، در رسانههای آزاد نشر میشود. عنوانهای خبرهای روز گذشته را اگر نگاه کنیم، میبینیم که اکثر نزدیک به اتفاق آنها در همین موارد است؛ وضعیتی که نشان میدهد حال مردم افغانستان بسیار بد است.
اینجا فقط به حوادث دیروز نظر میاندازیم: دیروز، صبح را با خبر بازداشت ندامحمد نوری، خبرنگار محلی در ولایت پروان، آغاز کردیم و شب با خبر بازداشت فریدون ریان، شاعر و نویسنده در خوست، به خواب رفتیم. بین این دو بازداشت، بازداشتها، شکنجهها، کشتارها، شلاق زدنها و تعرضهای بسیاری توسط طالبان صورت گرفته است که برخی از آنها به دسترس رسانههای آزاد قرار گرفتهاند. به دلیل وضع محدودیت شدید بر گردش اطلاعات در کشور، همه اتفاقات ـ چه خوب و چه بد ـ توسط رسانهها پوشش داده نمیشوند؛ ولی همان معدود اتفاقاتی که پوشش خبری پیدا میکنند، نشان میدهند که اقشار مختلف جامعه در معرض انواع خطرات از سوی طالبان قرار دارند. دیروز پس از بازداشت ندامحمد نوری در پروان، خبر بازداشت یک معلم در ولایت پنجشیر رسانهای شد. لحظاتی بعد هم رسانهها خبر بازداشت دو نظامی دولت پیشین و یک غیرنظامی در ولایت تخار را نشر کردند. ساعتی بعد از نشر خبر تخار، رسانهها گزارش دادند که اجساد دو شهروند کشور در ولایت قندهار یافت شده است؛ جسد نورمحمد در ولسوالی شاهولیکوت و جسد فرد دومی در حوزه پنجم امنیتی شهر قندهار. از آنجایی که پس از تسلط طالبان بر کشور، موارد قتلهای هدفمند اما مرموز روزبهروز افزایش مییابد و مشخصا مخالفان طالبان و نیروهای امنیتی دولت پیشین هدف قرار میگیرند، جای تردید باقی نمیماند که جنگجویان و فرماندهان طالبان در پشت این کشتارها هستند و آنچه ملا هبتالله «عفو عمومی» نام گذاشته بود، یک شعار میانتهی و یک فریب و نیرنگ بود.
حدود سه ساعت پس از نشر خبر اجساد در قندهار، رسانهها به نقل از خبرنامه دادگاه عالی طالبان گزارش دادند که این گروه سه تن را به اتهام «بیعزتی، توهین و دزدی» در ولایت پکتیا شلاق زده است. پس از آن خبر جان باختن دو شهروند کشور در ولایت جوزجان به دلیل وقوع سیلاب نشر شد. این تنها خبر بدی بود که طالبان عامل آن نبودند. بعد از آن، خبر کشته شدن یک مرد 35 ساله در ولسوالی جوند ولایت بادغیس نشر شد که طالبان ادعا کردهاند توسط افراد مسلح ناشناس به قتل رسیده است. واقع اما این است که اگر نه همه این قتلهای مرموز، اکثر قریب به اتفاق آنها توسط طالبان ارتکاب مییابد و اغلب انگیزه آن هم انتقامجویی است. پس احتمال اینکه در پشت قتلهایی که در قندهار و بادغیس اتفاق افتاده نیز طالبان باشند، بسیار زیاد است، بهخصوص که در حاکمیت طالبانی حمل سلاح توسط غیرطالبان دشوار است. اگر گروهها یا اقشاری در کشور سلاح حمل میکنند، تحت حمایت طالبان هستند. آخرین خبر بد دیروز، بازداشت یک شاعر و نویسنده در ولایت خوست توسط طالبان بود. بدون شک در این بازه زمانی، اتفاقات مشابه بسیاری افتاده که از دسترسی رسانهها به دور مانده است.
تنها خبر خوش دیروز، صعود چندپلهای تیم ملی فوتسال کشور در ردهبندی جهانی بود.
مساله این است که چرا اینهمه گرفتار کردن و بستن و بریدن جریان دارد؟ چرا نهادهای امنیتی طالبان نمیتوانند جلو کشتارهای مرموز را بگیرند؟
اگر نخست به سوال دوم پاسخ داده شود، باید گفت که نهادهای امنیتی گروه طالبان شاید بتوانند جلو کشتارهای مرموز در کشور را بگیرند، یا حداقل آمار آن را کاهش دهند، اما عمدا وضعیت را کنترل نمیکنند. دلیلش هم این است که اکثر این قتلها توسط خود طالبان صورت میگیرد و قاتل در اغلب موارد کسی است که در چوکات یکی از نهادهای امنیتی گروه طالبان وظیفه رسمی دارد و شعار تامین امنیت سر میدهد. به دلیل اینکه در اکثر موارد کسانی که هدف قرار میگیرند، نگاه خوشبینانهای نسبت به طالبان ندارند، احتمال اینکه مورد انتقامجویی این گروه قرار گرفته باشند، وجود دارد. طالبان مخالفان بسیاری در جامعه دارند که تعداد اندکی از آنها مسلح هستند و در قالب گروهها و جبهههای نظامی علیه این گروه میجنگند؛ باقی مخالفان طالبان در میدان جنگ مسلحانه حضور ندارند و در مواردی شناسایی و هدف واقع میشوند. حذف یک مخالف طالبان، برای یک جنگجو یا فرمانده طالب، نه دشوار است و نه هزینهبر. طالبان اگر اعضای گروهشان بدترین جنایات را هم مرتکب شوند، آنها را محاکمه نمیکنند، اما مردم را به بهانههای واهی به زندان میاندازند و شکنجه میکنند. کم نیست مواردی که متهمان بدون اینکه جرمی را مرتکب شده باشند، در زیر شکنجههای طالبان در زندانهای مخوف این گروه جان میبازند. نهادهای امنیتی طالبان، خود عامل بخشی از این کشتارهای مرموز است، همانگونه که پیش از این نیز گزارشها و روایتهایی از کشتار مخالفان توسط جنگجویان این گروه و انداختن جنازههای آنها در معابر عمومی نشر شده است. نمونه آن بازداشت یک زن معترض در ولایت بلخ و سپس کشتن او توسط طالبان بود که در نهایت جنازهاش را در کنار جادهای انداختند. بنابراین، نهادهای امنیتی طالبان عملا یا خود در کشتار و قتلها دخیلند و یا از آن بهصورت غیرمستقیم سود میبرند و نمیخواهند جلو آن را بگیرند.
اینکه چرا جامعه با حجم گستردهای از بازداشتها و شکنجهها مواجه است، به دلیل سیاست رسمی طالبان است. سیاست رسمی طالبان، ترساندن مردم است. این گروه به دلیلی که نمیتواند خدمات ارایه کند و در هیات یک دولت ظاهر شود، برای اینکه حاکمیت خود را سر پا نگه دارد، مردم را میترساند. رهبری طالبان بهخوبی متوجه است که مردم افغانستان بهشدت با این گروه مخالفند و اگر امکان و فضا میسر شود، علیه آنها میایستند. در آن صورت، عمر حاکمیت طالبانی به پایان میرسد. برای اینکه طالبان از خیزش مردمی جلوگیری کنند، دو گزینه بیشتر وجود ندارد: یا مردم را با ارایه خدمات راضی نگه دارند و به حقوق و آزادیهای آنها احترام بگذارند و یا آنها را بترسانند. از آنجایی که طالبان توان ارایه خدمات را ندارند و با حقوق و آزادیها از اساس دشمنی دارند، برای این گروه فقط گزینه دومی باقی میماند: ترس. طالبان هر قدر خشونت به خرج میدهند، مدتی بعد آن خشونت دیگر کارساز نمیتواند باشد و این گروه خشونت متنوعتر و شدیدتری را اعمال میکند. به همین شیوه، بهصورت مدام ترس و وحشت را در جامعه تزریق میکند و آن را زنده نگه میدارد تا جلو خیزش مردم را بگیرد.
گاهی بازداشتها و ربودنهای طالبان، هیچ بهانه و دلیلی هم ندارد. منبعی که تجربه نزدیک به یک هفته زندانی شدن در زندان ریاست چهل استخبارات طالبان در کابل را دارد، به من گفت که طالبان او را از بازار بازداشت کردند و در نزدیک به یک هفته هیچ اتهامی به او نبستند و پس از شکنجههای جسمی و روحی بسیار، او را آزاد کردند. او حیران مانده بود که چرا او را بازداشت کردند و چرا سپس آزاد کردند، بدون اینکه پروندهای برایش باز کنند و یا اتهامی به او نسبت دهند. از این موارد بسیار اتفاق میافتد و دلیل آن هم این است که نفس بازداشت کردن افراد بیگناه، جامعه را وحشتزده میسازد و بهشدت میترساند. دیگر مردم از سایه خود هم میترسند. در موارد دیگر اما طالبان وقتی کسی را با دلیل یا بیدلیل بازداشت میکنند، به او اتهامهای ناروای بسیاری را که گاه با عقل آدمی نسبتی ندارد، میبندند. روایتها و گزارشهایی هم نشر شده که این گروه یک زن معترض یا یک مرد مخالف خود را به یک اتهام بازداشت کرده و سپس آن اتهام را فراموش کرده و اتهام دیگری بستهاند. چنین اتفاقات نشان میدهد که موج گسترده پروندهسازی و بازداشت کردنها، به سیاست رسمی گروه طالبان برمیگردد و بخشی از استراتژی ترس این گروه است.