یک روز پس از حمله انتحاری خونبار در منطقه باجور، رسانههای پاکستان به پوشش خبرهای عادی برگشتهاند و از آن حادثه خونین فقط تعدادی خبر و گزارش باقی مانده است. گویا اتفاق جنایی در یک گوشه دورافتاده و فراموششده رخ داده است که چندان به اسلامآباد و لاهور و کراچینشینان ارتباط نمیگیرد. تصور کنید اگر آن حمله در اسلامآباد یا حتا مرکز شهر پیشاور رخ میداد، دهها کشته و صدها زخمی برجا میگذاشت، آنگاه پژواک آن روزها در گوش حاکمان پاکستان و باشندهگان شهرها و کارکنان ادارات آن کشور طنین میانداخت و زنگهای خطر بسیار بلندتر به صدا میآمد. تجربه اتفاقات مشابه در گذشته را به یاد داریم و میدانیم که حملات مشابه در مناطق نزدیک به شاهرگهای سیاسی و اقتصادی اسلامآباد چقدر حساسیت و واکنش در پی دارد.
حاکمان اسلامآباد قدرتگیری تروریستان را در کابل جشن میگیرند. جشنشان از آن رو نیست که قدرتگیری طالبان در کابل، حرکت اسلامآباد را به سوی امارت و طالبانی شدن تسهیل میکند و سیاستمداران و جنرالان آن کشور از تماشای الگویی در کابل به فردای طالبانی کشور خود امیدوار شده باشند، بلکه اعلام پیروزی بر همسایه و مردمی است که به رغم مشترکات بسیار اقتصادی، فرهنگی و تاریخی، در سوی دیگر یک خط فرضی سیاسی زندهگی میکنند و رقیب پنداشته میشوند. در داخل پاکستان نیز مرزهای جغرافیایی، طبقاتی، فرهنگی و قومی وجود دارد و حاکمان معتاد به توطیه و تروریستپروری در آن کشور، بخشهایی از آن سرزمین را پاکستانیتر و وطنتر از مناطق دیگر میدانند. روحیه حاکمان پاکستان نسبت به مناطق قبایلی از جمله باجور که کنار مرز افتاده، متاثر از سیاستهای بازمانده از دوران حاکمیت هند بریتانوی است. در آن زمان، به این مناطق چون بخشی از سرزمین هند بریتانوی دیده نمیشد. آن مناطق دیوار حایل و حفاظ سرزمین اصلی شبهقاره بود و برای توسعه آن مناطق و ادغام سیاسی و فرهنگی ساکنان آن با سرزمین اصلی تلاشی نمیشد. دولت پاکستان هنوز به آن مناطق چون خاک مقبوضه و پینه ناساز به تن سرزمین اصلی، نگاه میکند. متاسفانه این روحیه بر باشندهگان سرزمین اصلی پاکستان و رویه رسانهها نیز اثر گذاشته است.
این امر بحران ناامنی و تروریسم را در دو سوی خط دیورند پیچیدهتر کرده است و به نظر میرسد سیاستگذاران اردو و استخبارات پاکستان پذیرفتهاند که افغانستان خارجی و داخلی داشته باشند، و هر گاه آتشی در کابل شعلهور میشود، مناطق قبایلی و بخشهایی از بلوچستان چون پرخچهگیر عمل کنند. از این رو، تا زمانی که بدنه اصلی پاکستان، بهخصوص پنجاب و تعدادی از شهرهای بزرگ مصون باشند، تروریسم مدیریتشدنی و «مفید» پنداشته میشود. نیروهای ضد طالب در پاکستان، اردوی آن کشور را متهم به شعلهور نگهداشتن آتش جنگ و تروریسم در بخشهای شمالغربی کشور میکنند. این سخن را تحلیلگران و سیاستمداران معترض به تکرار در رسانهها گفتهاند و اکنون در بیشتر محافل و نشستهای جنبش تحفظ پشتون و برخی سازمانها و نهادهای معترض دیگر هر روزه بیان میشود.
اما ترس گسترش این آتش در سراسر پاکستان وجود دارد. گمان نمیرود در حالی که طالبانیسم و انتحارگرایی در افغانستان و مناطق قبایلی سالها شعلهور باشد، شهرها و روستاهای اطراف این سرزمین به زندهگی آرام ادامه داده بتوانند. ظرفیت مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و قومی برای جلوگیری از ریزش تنشها و فجایع سیاسی، حتا از نوع مدیریتشدهای که امروز در افغانستان و شمالغرب پاکستان جریان دارد، محدود است. شکست تروریسم در پاکستان، بدون شکست طالبان در افغانستان ممکن نیست.