با بالا گرفتن تنشها بر سر درج واژهی افغان در شناسنامهی برقی و بالا زدن تب «افغانیت خواهی» و «خراسان خواهی»، جامعهی افغانستان به عنوان مجموعهی متکثری از گروههای قومی به گونهی بیپیشینهای دچار از هم گسیختهگی، بیاعتمادی و هراس از همدیگر شده است، طوری که دیگر مرز میان منافع جمعی/ملی و قومی، سرنوشت ملی و سرنوشت یک گروه قومی یا حتا یک گروه سیاسی ذینفع از شرایط پیش آمده قابل تشخیص نیست. این وضعیت وخیم در شرایطی پیش آمده است که افغانستان با دشمنان بیرحمی رو در رو است و بیش از هر زمان دیگر به پرهیز از سیاستهای قومی و تحریک فانتزیهای قومی نیاز دارد.
هدف این نوشته پرداختن به این است که چگونه این فانتزیهایی که به شکل روایتهای متخصاصم از هویت ملی و گذشتهی تاریخی رو در روی هم قرار گرفتهاند و دعوای «تحقق کامل» دارند، در پرتو واقعیتهای افغانستان جدید با فقدان بنیادین «تحقق کامل» رو در رو اند، و این که وعدهی «تحقق کامل» این فانتزیها به عنوان ساختیافتهگی میل در اساس در مرز میان واقعیت و رویا برای ابد باقی میماند.
«تحقق کامل» یک روایت هر چند پاداش فانتزی به سوژهی میلورز است، اما در این مقاله میخواهم با بهرهگیری از روانکاوی لکان و خوانشهای آن به واسطهی اسلاوی ژیژک که نژادپرستی حاکم بر جوامع غربی را بر این اساس تحلیل کرده است، این پدیده را بررسی کنم و در نهایت به پیشنهاد ژیژک برای دولتهایی برسم که باید وارد میدان شوند و از رهگذری عقلانی رشد و سرمایهگذاری اجتماعات انسانی روی فانتزیهای مخرب قومی را مدیریت کرده، از هرگونه دخالت جانبدارانه در چنین تنشهایی پرهیز کنند.
فانتزی:
هرچند توضیح فانتزی مناقشهآمیز است، اما ما نخست بر توضیح فروید از فانتزی تکیه میکنیم. از نظر فروید، فانتزی چارچوبی را فراهم میکند که سوژه از آن برای «محافظت» خود از اضطراب ناشی از نبود ضمانت یا قوانینی که بتواند بقای اجتماعی سوژه را تضمین کند، استفاده میکند. این ضمانت را به صورتهای گوناگونی نامگذاری کردهاند، قدرت الهی، عقل، قانون، تاریخ و غیره. با این تعریف، میتوانیم بگوییم که فانتزی سوژه را با طرحی همراه میکند که میان ایدهآلهای متعارف عام از یک سو و سویهی تاریک آن تصورات که سوژه آن را تأیید نمیکند، از سوی دیگر میانجیگری میکند. (گلینوس، ص: 6) کارکرد فانتزی زمانی نیاز میافتد که پاسخها به یک رخداد، با عاطفهی تحریک شده که آن را عواطف غیرعقلانی هم میگویند، داده شود. به خصوص زمانی این عملکرد مشخص میشود که یک «دیگر» (دیگر مهاجر، دیگر نژادی، دیگر مذهبی، دیگر جنسی و غیره) به عنوان خطر باالقوه برای کسی یا روش زندهگی ملتی یا نشانههای هویتی گروه انسانیای قلمداد میشود. اما منطق فانتزی این است که شکلهای روایتش در برابر عیان شدن در ملاء عام مقاومت میکنند، زیرا آن شکلهای روایت در ملاء عام یا ممنوع اند، یا جا نیفتادهاند. معمولاً فانتزیهای فردی یا گروهی نمیتوانند به آسانی با نرمهای زندهگی در یک دموکراسی وارد گفتوگوی صریح شوند، به همین لحاظ این فانتزیها شکل بیانی خود را تغییر میدهند و با مخاطبانشان که گروههای خاص اجتماعیاند، به گونهی غیرمستقیم ارتباط برقرار میکنند. مانند این گفتهی معروف در کشورهای غربی که «اگر بر مهاجران محدودیتهایی وضع شود، این عملی رسیستی نیست.» اما این بیان غیرمستقیم این فانتزی است که چگونه «دیگران» یعنی مهاجران، همچون خطر بالقوهای برای سبک زندهگی ما غربیها مطرح اند. (همان اثر)
منطق فانتزی همچنان نوعی لذت (ژویسانس لکانی و لذت لیبیدویی فروید) تولید میکند، لذتی که محصول سرپیچی از یک ایده آل است. فانتزی به اندازهای که بتواند سوژه را از اضطراب ناشی از مواجههی رادیکال در جامعه محافظت کند، ضمانت میآفریند، فانتزی همچنان میل را ساخت میبخشد و وعدهی ارضای کامل میل را میدهد، فانتزی روایتی را تقویت میکند که وعدهی تحقق کامل را پس از رفع یک مانع تحمیل شده میدهد و در صورت خطرناک بودن، مانع و غیرقابل عبور بودن آن، بروز فاجعه را پیشبینی میکند، اما این مانعی که در شکل یک «دیگر» بازدارنده یا خطرناک ظهور میکند، ناممکنی فانتزی را به شکل «مشکل محض» تغییر میدهد و حسی را تولید میکند که عملی شدن آن فانتزی به گونهی بالقوه ممکن شود. این موانع یا قوههای بازدارنده به عنوان تأخیرهای موقتی تحقق فانتزی معرفی میشوند تا چنین تصوری پدید آید که میتوان به «کاملیت» رسید، در صورتی که سوژه همچنان حامل میل باقی بماند. همچنان فانتزیها شیوهی دیدن واقعیت را هموار میکنند و مشکلات این واقعیت و راههای حل آن را بازگو میکنند. زیرا ما کنشهایمان را در این جهان بر اساس فانتزی سامان میدهیم. اسلاوی ژیژک این امر را نگریستن از خلال پنجرهی فانتزی میگوید، ژیژک بیشتر مواقع فانتزی را نوعی قاب به شمار میآورد که از طریق آن واقعیت را میبینیم، این قاب چشماندازی خاص یا سبجیکتیو (ذهنی) از واقعیت را فراهم میکند. (مایرز، ص:۱۴۹) اما این چشمانداز از نظر ژیژک در سایهی میل است و میل همواره «جهتدار است» که برای توضیح آن ژیژک از کلمهی کژتاب (آنامورفوسیس) استفاده میکند. کژتاب تصویری است تحریف شده که تنها از زاویهی مشخصی قابل درک است و در نهایت آنچه کژتاب مینماید، خود ذهنیت یا سوبجکتویته است تا واقعیتی در بیرون. به قول تونی مایرز و با نتیجهگیری از بحثهای ژیژک در باب فانتزی، فانتزی فقط خیال بافی یا ارضای تخیلی نیست، برعکس چشماندازی است که از درون آن جهان را میبینیم. هرچند ژیژک به تبعیت از لکان بنیان اصلی فانتزی را فقدان میداند، اما این فانتزی که هرگز نمیتواند حفرهی فقدان را پر کند میتواند منجر به خطرهای اجتماعی بزرگی شود، زیرا با وجود فقدان بنیادین فانتزی پاداش آن «تحقق کامل» است، پاداشی که عملی شدنی نیست اما به شدت مجذوب کننده و خطر آفرین است.
ژیژیک از همین رهگذر اذعان میکند که از آن جا که فانتزی فرد پایهی وجود او است، تعجبی ندارد که به اعلا مرتبه ارزشمند است و از همین رو در مقابل دست درازی دیگران حساس است. (همان اثر)
فانتزی، هویت قومی و اخلاق فانتزی
اسلاوی ژیژک «تنشهای قومی» را کشمکش فانتزیها میداند. (مایرز، ص:156) تحلیل پدیدهی نژادپرستی حاکی از آن است که نژادپرستها دربارهی کسانی که قربانیشان میکنند دچار سوتفاهم اند، در موردشان آموزش ندیدهاند و نسبت به آنها جاهل اند. براساس همین تحلیل، هر گاه نژادپرستها بتوانند قربانیانشان را به گونهی عینی ببینند و در صدد شناخت آنها برایند، پیشداوریهایشان از میان میرود. بر اساس همین تحلیل کافی است نژادپرستان آلمانی بتوانند سهم اقتصادی مهاجران ترک را در اقتصاد آلمان بدانند، یا نژادپرستان فرانسوی بتوانند دستآوردهای عظیم فرهنگی اجتماع الجزایریها را در فرانسه درک کنند. (همان اثر، همان صفحه) به قول اسلاوی ژیژک تنش قومی به سبب کشمکش فانتزیها ایجاد میشود به شرط آن که فانتزی را شیوهی سامان دادن ژویسانس به شمار آوریم. راه حلی که ژیژک برای جلوگیری از حاد شدن تنشهای قومی پیشکش میکند چیزی است که از آن به عنوان «اخلاق فانتزی» یاد میکند. اخلاق فانتزی از نظر ژیژک به این معنا است که ما همسایهیمان را به این دلیل دوست نداریم که شبیه ما است و او را به دلیل خصلت عام او که با ما شریک نیست دوست نداریم، بلکه او را برای آنچه که با آن در ما سهیم نیست دوست بداریم، به دلیل فانتزیشان. به باور ژیژک دولت میتواند به عنوان محافظی میان گروه های متفاوت عمل کند و از این راه اثرات خطرناک آن فانتزیها را کاهش دهد.( مایرز، ص: 162) به قول ژیژک اگر جامعهی مدنی میتوانست بدون مانع فرمانروایی کند امروز قسمت اعظم دنیا مغلوب خشونتهای نژادپرستانه میشد. منظور ژیژک تأکید بر نقش دولت در زمان بروز چنین تنشهایی است، زیرا استدلال پایهای هر شکل نژادپرستی و قومگرایی این است که «اگر آنها نبودند زندهگی بینقص میبود و جامعه از نو هماهنگ میشد.» (مایرز، ص:163) به قول ژیژک اگر یاد بگیریم که فانتزی را در نوردیم، موفق میشویم به جای آن که بگوییم: «فقط اگر آنها نبودند، زندهگی بینقص میبود و جامعه از نو هماهنگ میشد.» خواهیم گفت: «چه آنها باشند و چه نباشند، جامعه همیشه از پیش منشعب یا شکاف یافته است.» از این منظر با در نوردیدن فانتزی خواهیم پذیرفت که چهرههای نژادپرستی تجسم بخش شکست جامعه ما در برساختن خویش به عنوان امری کامل است، از همین رو ژیژک به ما توصیه میکند به جای هتاکی به دیگر فرهنگها با همبستهگی در «تقلای عمومی» متحد شویم و این زمانی محقق میشود که پی میبریم مانعی که سد راه ما شده مانعی است که سد راه دیگری نیز است در این باره که چنین «منازعهی عمومی»ای به چه جامعهای منجر میشود، ژیژک نیز مانند هرکس دیگر، چیزی نمیداند اما امیدوار است. (مایرز، ص: 164)
سیاست فانتزی در افغانستان
در افغانستان تنش میان فانتزیهای قومی در زمان حکومتهای استبدادی به اندازهی شرایط کنونی حاد نبوده است، دلیل آن حمایت قدرتهای حاکم از یکی از فانتزیهای قومی یا یکی از روایتهای موجود در افغانستان بود و بر این اساس، اضطراب ناشی از نابودی از جانب فانتزی رقیب وجود نداشت و اقوام در سلسله مراتب رسمی/استبدادی هر کدام جایگاه خویش را در روایت رسمی پذیرفته بودند، اما به قول فروید هر چیز سرکوب شده روزی باز میگردد و هویت در افغانستان همان امر سرکوب شدهای است که اینک و در شرایطی دموکراتیک به متن مناسبات سیاسی و اجتماعی ما بازگشته است. سیاست فانتزی در دهههای آغازین قرن بیستم و با شکلگیری نظریهی افغانستان مستقل در نزد مشروطهخواهان و با آغاز نشرات جریدهی سراج الاخبار به واسطهی محمود بیک طرزی در زمان امیر حبیب الله خان آغاز شد، با اذعان بر نقش انکار ناپذیر و سازندهی محمودبیک طرزی در دوران تجدد امانی و جنبش مشروطهخواهی، او میخواست تاریخ افغانستان، جدا از تاریخ مشترکی که به عنوان تاریخ یک حوزهی تمدنی مشترک مطرح بود بنیان گذاشته شود. این نوع نگاه به تاریخ، خصلت عام ناسیونالیسمهای نوظهور در منطقهی ما در آن زمان بود. این جدایی تاریخ افغانستان از تاریخ حوزهی تمدنی مشترک، سرآغاز جعلهای تاریخی و در نتیجه زمینهی اصلی تنشهای قومی موجود با محوریت نبود اجماع دربارهی روایت تاریخی رسمی است. بعدترها به قول صدیق فرهنگ در سالهای 1321 و با تأسیس انجمن تاریخ روند برساختن قومی تاریخ با شدت بیشتر ادامه مییابد، به قول فرهنگ: «انجمن تاریخ، کار تدوین تاریخ افغانستان را به پیروی از ناسیونالیسم نژادی به دست گرفت.» ( فرهنگ، ص:652) از همان دوران تا کنون روی روایتی که از تاریخ افغانستان ایجاد شده است اختلاف نظر وجود دارد، همچنان است روایت تاریخ افغانستان در نصاب تعلیمی افغانستان که به رخدادهای پس از سال 1352 نپرداخته است، دلیل آن نیز اختلافی است که دربارهی روایت از این برههی تاریخ افغانستان وجود دارد. تنش قومی کنونی دقیقن جدال تاریخی میان فانتزیهای قومی متخاصم است که در شرایط حاضر به شکل «افغانیتخواهی» و «خراسانخواهی» به نقطه اوجش رسیده است. شاید به قول اسلاوی ژیژک برای کسی معلوم نباشد که نهایت این کشمکشها در افغانستان به چه جامعهای منجر خواهد شد، اما مسلم است در شرایط کنونی که این روایت تاریخ رسمی که هویت ملی نیز دال مرکزی آن است مورد اجماع همهگان نیست، باید دولت افغانستان روشی در پیش گیرد تا بتواند از تنشهای خانمان برانداز این فانتزی قومی رسمی و فانتزیهای نوظهور دوران دموکراسی به گونه مسالمتآمیز جلوگیری کند، یا دست کم با جانبداری نکردن از یکی از این فانتزیهای متخاصم از افزایش این تنشها جلوگیری کند.
چگونهگی اخلاق فانتزی در شرایط کنونی
در عصر رسانههای اجتماعی، ساختیابی فانتزیها و گسترش و اثرگذاری آنها به گونهی هولناکی رشد کرده است. امروز مثل گذشته نیست که یک رهبر سیاسی/قومی یا یک محقق بتواند به این فانتزیها در چارچوب یک گروه انسانی شکل بدهد، امروز ما با در آمیختهگی زندهگی مجازی و حقیقی مواجهیم و قرار داشتن در معرض بمبارد اطلاعاتی که از طریق گوشیهای هوشمند به ما میرسد، زمینهی ساختیابی سوژههایی که یک گروه قومی را میسازند در قالب یک فانتزی سهلتر شده است. امروز در رسانههای اجتماعی با هزاران «سلبریتی کوچک»ی (یامان حکمت، ص:4) روبهرو استیم که حوزهی نفوذ آنها به مراتب بیشتر و آنیتر از رهبران کاریزماتیک کلاسیک است.
این سلبریتیها که واجد کاریزما و اثرگذاری بیسابقهاند در حوزهی رسانههای اجتماعی واجد اثرگذاری رهبران کاریزماتیک در مقیاسهای بزرگتری شدهاند. هرچند به قول گامسون در همین کتاب این سلیبریتیها به دلیل در دسترس بودنشان از سلبریتیهایی که از طریق فیلم و تلویزیون میشناسیم کم اهمیتتر اند، اما در کشوری مثل افغانستان که فانتزیهای قومی حاد است، این سلبریتیها میتوانند جنگی تمام عیار قومی را در رسانههای اجتماعی برانگیزند که میتوان از آن به عنوان سرمایهگذاری منفی و خطرناک روی فانتزیهای قومی یاد کرد.
سوژهی افغانستانی در پیوندش با هویتهای قومی مقهور و مغلوب سیطرهی فانتزی است و دلیل آن همان نداشتن اطمینانی است که سوژهها با تکیه بر یک فانتزی قومی میخواهند آن را جبران کنند. حکومت افغانستان در چنین شرایطی باید خود را از سیطره قیمومیت فانتزیهای تنشزا نه تنها برهاند که چنان سیاستهایی را اتخاذ کند که از منظر لکانی، میان فانتزی و ابژهی فانتیسماتیک رابطهای برقرار کند که سوژههای برانگخیته کمتر مجذوب فانتزیهای قومی خویش شوند و طرفهایی را که با فانتزیهای قومی به میدان پرتنش سیاست آمدهاند متقاعد کند که همان گونه که «تحقق کامل» هیچ فانتزی قومیای عملی نیست، در نهایت ارزشهای فرهنگی/تاریخی هیچ گروه قومیای نیز که در هیئت یک فانتزی رقیب ظهور کردهاند در معرض نابودی قرار ندارد. تعبیر سادهتر این موضوع اتخاذ چنان سیاستی از جانب دولت است که رابطه میان شهروندان و دولت و برعکس رابطهی دولت با شهروندان را بر محور قوانین مورد اجماع و عدالت تنظیم کند و در نهایت به نبود اجماع دربارهی یک فانتزی/روایت تاریخیای که اعتبارش را از دست داده است باور پیدا کند و با اتخاذ سیاست بیطرفانه و با علم کردن مسایلی که بر سرنوشت جمعی مردم اثر خطرناکتری دارند، نقش میانجی را در این تنشها ایفا کند. در نهایت نه خراسان خواهی که دال مرکزی یک روایت است و هویت انکار ناپذیر بخشی از تاریخ گذشتهی ماست، عملی است و نه هم افغانیت به قول امرسون دیگر واجد انرژی (melting pot) یا ظرف ذوب کنندهای است که بتواند همهی هویتهای قومی کنونی را دربر گیرد. افغانستان را به عنوان هویت جغرافیایی سیاسیمان بپذیریم و در مورد هویت ملی در دراز مدت و برای جلوگیری از حاد شدن تنش میان فانتزیهای قومی دروازه را به روی مذاکرهی اجتماعیای که در آن صلح و امنیت پایدا و حضور همه فانتزیها متصور باشد دربارهی هویت باز بگذاریم، این تجربهی تاریخی بشر متمدنی است که با طرح صریح مشکلات و حل مشکلاتشان به همبستهگی طبیعی و زندهگی صلحآمیز در کمال تنوع قومی و فرهنگیشان رسیده اند. تا زمانی که از قاب فانتزیها به همدیگر بنگریم، شناخت ما از همدیگر بر اساس نگاه کژتاب است، ما از نقش مشارکت داوطلبانه در امر برپایی یک صلح پایدار محروم خواهیم بود، همدیگر را از زاویهی نگاه کژتاب خواهیم دید و کنشهای ما بر اساس پیش فرضهایی که پایه در ترسهای واهی ما از هم دارند استوار خواهند بود.
منابع:
انگلیسی :
– Fantasy and identity in critical political theory by Jason Glynose, published in Filozofski Vestink Journal V XXXII/No2,2011,6588
منابع فارسی :
– تونی مایرز،اسلاوی ژیژک (ترجمه توسط احسان نورورزی)،چاپ اول،نشر مرکز ،1385
– محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، 1367 ه ش
– یامان حکمت تقی آبادی، کتاب مقالاتی در نشانه شناسی هنر و ادبیات ،