جنگ غزه که در ۷ اکتوبر کلید خورد، همچنان ادامه دارد. ارتش اسراییل اگرچه به حمله زمینی آغاز نکرده، ولی از بمباردمان غزه نیز کوتاه نیامده است. شبهنظامیان حماس هم برخی شهرهای اسراییل را آماج حمله راکتی قرار میدهند که این نشان از آمادهگی این گروه برای جنگ طولانی دارد. میانجیگران منطقهای و جهانی بهرغم درخواست مکرر از طرفین و برگزاری نشستهای منطقهای، هنوز قادر به برقراری آتشبس نشدهاند. تلاش بسیاری از دولتهای خاور میانه معطوف به اتخاذ راه میانه است، اگرچه که کشتار فلسطینیها را محکوم کردهاند، ولی حمله حماس بر خاک اسراییل را نه. تنها دولتی که به قوت از حمله حماس بر اسراییل دفاع کرد، جمهوری اسلامی است. همچنان، زمانی که صحبت از احتمال باز شدن جبهه سوم در جنگ میشود، منظور جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش در خاور میانه است.
پرسش این است که آیا جمهوری اسلامی به حمایت از حماس وارد جنگ با اسراییل خواهد شد؟
برای پاسخ به این پرسش نیاز است ماهیت رابطه جمهوری اسلامی و حماس روشن شود تا بتوان نتیجه گرفت که بقای این گروه در نظر جمهوری اسلامی به چه پیمانه اهمیت دارد.
حماس اصولاً یک جنبش اسلامگرای سنی است که از لحاظ ایدئولوژیک از جنبش اخوانالمسلمین متاثر است تا جمهوری اسلامی. وجه مشترک میان حماس و جمهوری اسلامی دشمنی با اسراییل است؛ به این معنا که هر دو اسراییل را بهرسمیت نمیشناسند و در پی نابودی آن هستند. البته گفته میشود که در منشور حماس بعداً تعدیل وارد شده و به پذیرش دولت فلسطینی در مرزهای قبل از ۱۹۶۷ رضایت دارد؛ امری که لزوماً نابودی اسراییل را در پی ندارد.
رابطه حماس و جمهوری اسلامی زمانی محکم شد که سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات، اسراییل را بهرسمیت شناخت؛ تصمیمی که منجر به نارضایتی حماس و جمهوری اسلامی شد. تهران با اداره تشکیلات خودگردان فلسطین که اکنون از سوی محمود عباس رهبری میشود، میانه خوب ندارد؛ چون که موجودیت اسراییل را بهرسمیت شناخته و نسخه جنگ مسلحانه علیه آن را تجویز نمیکند. ازاینرو، جمهوری اسلامی نه تشکیلات خودگردان که حماس و جهاد اسلامی را نماینده فلسطینیها میداند؛ در حالی که بقیه کشورهای دنیا و سازمان ملل متحد، تشکیلات خودگردان را نماینده فلسطینیها میخوانند.
جمهوری اسلامی حمایتش از حماس را نه انکار که با فخر به آن اعتراف میکند. رهبران حماس بارها به ایران سفر کردهاند و با استقبال گرم مقامهای بلندرتبه جمهوری اسلامی مواجه شدهاند. در حمایت تهران از حماس تردید وجود ندارد، تردید در نوعیت و حجم حمایت است. رهبران حماس بارها در گفتوگو با رسانهها اذعان به دریافت کمک مالی از جمهوری اسلامی کردهاند. برای نمونه، محمود الزهار، عضو ارشد حماس، در گفتوگو با رسانهها مدعی شد که در سفر به ایران از قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس، حدود ۲۲ میلیون دالر دریافت کرده است. همچنان، برخی منابع، رقم کمک مالی جمهوری اسلامی به حماس را سالانه ۱۰۰ میلیون دالر برآورد کردهاند.
پرسش مهم این است که حماس به چه پیمانه از موضع جمهوری اسلامی در خاور میانه تبعیت میکند؟
حماس از جمهوری اسلامی آنگونه که نمایانده میشود، تبعیت بیچونوچرا نمیکند. بیش از حماس، گروه فلسطینی جهاد اسلامی وفادار به جمهوری اسلامی است. این جنبش نیز از سوی فلسطینیهای سنی اداره میشود، ولی براساس اندیشه روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، ایجاد شده است. جهاد اسلامی ضعیفتر از حماس است و برای اسراییل چندان درد سر ساز نیست. این گروه نیز در غزه مستقر است و در کنار حماس علیه اسراییل میجنگد.
رابطه حماس و جمهوری اسلامی پس از آن تیره شد که این گروه در بحران داخلی سوریه از معترضان حمایت کرد و علیه دولت بشار اسد ایستاد؛ در حالی که دفتر حماس در دمشق فعالیت میکرد و خالد مشعل، رییس سیاسی آن بهحیث مهمان در این کشور حضور داشت. در نهایت، مشعل از دمشق به دوحه رفت و دفتر حماس از سوی دولت بشار اسد مسدود شد. همچنان، محمد مرسی، عضو اخوانالمسلمین، در مصر قدرت را در دست گرفت که این نیز بر چرخش حماس عاری از تاثیر نبود و سبب شد تا عربیت را بر نزدیکی با جمهوری اسلامی ترجیح دهد. حماس در بحران سوریه، عملاً در کنار ترکیه ایستاد که سقوط دولت بشار اسد را میخواست. این موضعگیری موجب دلخوری جمهوری اسلامی شد، ولی کمکهایش متوقف نه، بل کاهش پیدا کرد. باری خالد مشعل، رییس پیشین دفتر سیاسی حماس، گفته بود: «از حمایتهای ایران قدردانی میکنیم. اما مجری منویات آن نیستیم و حماس بهعنوان یک جنبش فلسطینی از امکانات بسیاری از کشورها برای تحقق آرمان فلسطینیها استفاده میکند.»
اگر جمهوری اسلامی از حماس حمایت تسلیحاتی کند، قطر و ترکیه حمایت مالی و سیاسی میکنند. قطر دومین کشوری است که حماس را قویاً حمایت مالی میکند و سالها میزبان رهبرانش بوده است. ترکیه نیز همینطور. حماس رابطه با قطر و ترکیه را نسبت به رابطه با جمهوری اسلامی ترجیح میدهد؛ چون با استفاده از ظرفیت دوحه و انقره میخواهد رضایت ایالات متحده امریکا را بهدست آورد. در حالی که ماندن در کنار ایران، موضع امریکا را علیه این گروه تندتر میسازد، چنانی که ساخته است.
فروکشکردن بحران سوریه و سقوط دولت اخوانی در مصر، حماس و جمهوری اسلامی را از نو وادار به برقراری رابطه کرد و تهران پس از آن بارها میزبان اعضای بلندرتبه حماس بود. میتوان گفت که جمهوری اسلامی به حماس بیشتر نیاز دارد تا حماس به جمهوری اسلامی. برای نمونه، توقف حمایت جمهوری اسلامی، حماس را به درد سر نمیاندازد؛ چون قطر و ترکیه از آن حمایت میکنند. ولی فقدان حماس در غزه، گسترش دامنه قدرت اسراییل را در پی دارد؛ چون جریان دیگری نیست که علیه تلآویو نبرد مسلحانه کند. ازاینرو، جمهوری اسلامی چرخشهای گاه و ناگاه حماس را چندان جدی نمیگیرد.
آیا جمهوری اسلامی وارد جنگ میشود؟
جمهوری اسلامی اگر وارد جنگ شود، به دلایل ذیل خواهد بود:
۱- سکوت جمهوری اسلامی در برابر تضعیف یا نابودی حماس برایش سنگین تمام میشود؛ چون متحدش را در بزنگاه دشوار علیه دشمن مشترک تنها گذاشته، اعتبارش آسیب میبیند. همچنان، نابودی حماس بر روحیه سایر گروههای وفادار به جمهوری اسلامی تاثیر منفی خواهد گذاشت که این به زیانش است.
۲- نابودی حماس، اسراییل را یکهتاز میدان میسازد و تشکیلات خودگردان که از سوی جمهوری اسلامی سازشگر خوانده میشود، جاگزینش خواهد شد. لذا، برای آن که اسراییل را همیشه در مخمصه نگه دارد، بقای حماس برایش حایز اهمیت است.
۳- مصونیت حزبالله لبنان برای جمهوری اسلامی بهغایت مهم است. حزبالله زمانی در معرض خطر جدی قرار میگیرد که حماس نابود شود. طوری که حسین امیر عبداللهیان، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، با نشر پیام ویدیویی در رسانهها مدعی شد که مقامهای حزبالله به وی گفتهاند که اگر اسراییل توقف داده نشود، فردا در خیابانهای لبنان و دمشق با آن خواهند جنگید. لذا، جمهوری اسلامی با متحدانش در منطقه برای توقف اسراییل در پشت دروازه غزه تلاش خواهد کرد.
۴- ورود جمهوری اسلامی به جنگ، مستقیم نخواهد بود، بل از نیروهای وفادارش در منطقه استفاده میکند؛ چون هزینه کمتر را متحمل میشود. در گام اول حزبالله و سوریه وارد میدان خواهند شد که شکست این دو، ممکن است جمهوری اسلامی را ناگزیر از ورود مستقیم به جنگ کند که البته روشن نیست جنگ به این پیمانه وسعت پیدا میکند یا خیر.
۵- جمهوری اسلامی از نحوه موضعگیری روسیه و چین خرسند است. مسکو و بیجینگ اگر همچنان بر موضع ضد غربیشان در قبال جنگ غزه اصرار ورزند، جمهوری اسلامی در دفاع از حماس بیشتر تشجیع خواهد شد. سفر منطقهای حسین امیر عبداللهیان نیز بیشتر متاثر از اظهارات امریکاستیزانه روسیه در خصوص جنگ غزه بود. این ادعا که روسیه در پشت حمله حماس قرار دارد، اگر صحت داشته باشد، بیگمان جمهوری اسلامی را جسورتر خواهد کرد. اگر چنین نباشد، این که مسکو و بیجینگ حماس را گروه تروریستی نمیدانند و حمله بر خاک اسراییل را محکوم نکردند، برای جمهوری اسلامی در حکم پشتوانه است.
جمهوری اسلامی اگر وارد جنگ نشود، به دلایل ذیل خواهد بود:
۱- اجتناب اسراییل از راهاندازی حمله زمینی به غزه، جمهوری اسلامی را از ورود به جنگ دور نگه میدارد. درست است که فلسطینیها بیشتر از اسراییل قربانی دادند، ولی شکست اطلاعاتی تلآویو، کام جمهوری اسلامی را شیرین کرده و پایان جنگ با شکل و ماهیت فعلی را به سودش میداند. البته روشن نیست که اسراییل کوتاه بیاید و تا مرز نابودی حماس به جلو نرود.
۲- جمهوری اسلامی از مخالفان سرسخت عادیسازی رابطه کشورهای عربی با اسراییل است. حالا که جنگ غزه پروسه عادیسازی رابطه عربستان و اسراییل را به بنبست کشانده، تهران در کوتاهمدت به هدفش نایل شده و به ورود به جنگ هزینهبر با اسراییل احساس نیاز نمیکند.
۳- جدیت امریکا در حمایت از اسراییل عامل بازدارنده برای جمهوری اسلامی است. تهران گمان نمیکرد که واشنگتن به این سرعت و کیفیت در حمایت از تلآویو وارد صحنه شود و دو ناو هواپیمابر را در منطقه مستقر کند. جمهوری اسلامی میداند که درگیرشدن با اسراییل، درگیرشدن با امریکاست و دشوار است که این خطر را بپذیرد.
۴- افکار عامه در ایران لزوماً موضع جمهوری اسلامی در قبال اسراییل را تایید نمیکند. لذا با توجه به نارضایتیهای داخلی اگر جنگ با اسراییل کلید بخورد، شکست ایران حتمی است. در جنگ با دشمن بیرونی رضایت عامه در درون خیلی مهم است. برای نمونه، جمهوری اسلامی در جنگ علیه عراق از حیث توان نظامی ضعیف بود، ولی عاملی که سبب شد هشت سال دوام بیاورد، حمایت شهروندان بود. حالا، مردم ایران از جنگ با اسراییل حمایت نمیکنند که این بهمثابه عامل بازدارنده میتواند ایفای نقش کند.
۵- انتظار این بود که کشورهای اسلامی با حمایت از حماس علیه اسراییل موضع تند اتخاذ کنند، ولی چنین نکردند. اگرچه حمله حماس را نیز محکوم نکردند. تا کنون که نزدیک به سه هزار ساکن غزه کشته شدهاند، کشورهای اسلامی هیچکدام موضع موافق طبع جمهوری اسلامی اتخاذ نکردهاند که در این صورت با ورود به میدان جنگ تنها خواهد ماند.
۶- برای جمهوری اسلامی، حماس مهم است نه مردم فلسطین. البته حماس هم به خودی خود مهم نیست، بهخاطر دشمنی با اسراییل مهم است. هنوز ساکنان غزه قربانی بمباردمان ارتش اسراییل بودهاند نه شبهنظامیان حماس. البته تکوتوکی از فرماندهان حماس نیز کشته شدهاند. میتوان گفت که کشتار فلسطینیها، جمهوری اسلامی را ناگزیر به ورود به جنگ نمیسازد، مگر این که نابودی کامل حماس محتوم باشد که این به علت موجودیت تونلهای تودرتوی غزه و آشنایی جنگجویان حماس با جنگ چریکی و کوچه به کوچه، دشوار به نظر میرسد.
با مقایسه دلایل فوق، میتوان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی دوست دارد نظارهگر صحنه نبرد باشد، مگر این که ناگزیر از ورود به جنگ شود که این بحث دیگر خواهد بود.