دور هشتم مذاکرات سفیر خلیلزاد با نمایندهگان گروه طالبان در قطر آغاز شده است. گفته میشود که در این دور نماینده ویژه امریکا برای پایان جنگ افغانستان با نمایندهگان طالبان، مسودهی یک اعلامیه مشترک یا یک توافقنامه را نهایی میکنند. پس از آن به احتمال زیاد خلیلزاد به واشنگتن میرود و دوباره به قطر برمیگردد تا آن سند را با طالبان به امضا برساند. در آن سند یک جدول زمانی برای خروج نیروهای ناتو در بدل ضمانتهایی که طالبان برای مبارزه با القاعده میدهند، درج شده است. ایالات متحده در برابر تعهد طالبان مبنی بر مبارزه با القاعده و مذاکره با نیروهای سیاسی و حکومت افغانستان، یک جدول زمانی را برای خروج نیروهای ناتو اعلام میکند. این جدول ظاهراً مشروط به عمل کردن طالبان به تعهدات این گروه خواهد بود. حتماً دو طرف روی مکانیزم عملی شدن تعهدات یکدیگر توافق کردهاند. تا کنون روشن نیست که طالبان چگونه به امریکا تعهد مبارزه با القاعده را دادهاند. هیچ کسی در مورد سندی که طالبان و امریکا قرار است آن را در قالب یک اعلامیهی مشترک اعلام کنند، چیزی نمیداند؛ ولی از قراین برمیآید که طالبان به امریکا وعدهی مبارزه باالقاعده را دادهاند.
این روزها با اعلام خبر کشته شدن حمزه بن لادن، پسر اسامه بن لادن، در برخی از رسانههای امریکایی اسم این گروه بار دیگر بر سر زبانها افتاده است. گفته میشود که ایمنالظواهری، رهبر این گروه، در پاکستان به سر میبرد. هستهی رهبری این سازمان هم در پاکستان است. بعید نیست که حمزه بن لادن هم در پاکستان کشته شده باشد. ولی گزارشهایی وجود دارد که جنگجویان عرب و ملیتهای دیگر مربوط به القاعده در پکتیا، پکتیکا، غزنی و بخشهایی از ولایات مشرقی هم حضور دارند. این جنگجویان همقطار طالبان محسوب میشوند. بعید نیست که ایالات متحده فهرست برخی از این جنگجویان را در جریان مذاکره به طالبان داده باشد. طالبان هم ظاهراً تعهد کردهاند که این جنگجویان را از قلمرو زیر سلطهشان اخراج میکنند. اگر طالبان دست به سلاح ببرند و آن را علیه القاعده استفاده کنند، تحول کلانی در روابط گروههای جهادیست در سطح منطقه به وجود میآید.
طالبان در زمان حاکمیتشان حاضر نشدند که در مبارزه با شبکهی القاعده دست اتحاد به ایالات متحده بدهند. ایالات متحده در سالهای 1996، 1997 و حتا 1998 با طالبان در مورد بن لادن و القاعده مذاکره کرد. در آن مذاکرات ایالات متحده به طالبان پیشنهاد کرده بود که در بدل برخی از امتیازها از جمله کسب مشروعیت در سطح جهانی، در مبارزه با القاعده و اخراج جنگجویان آنان از افغانستان با واشنگتن همکاری کنند؛ اما طالبان از همکاری با امریکا در آن زمان ابا ورزیدند. ملا محمدعمر از تحویلدهی بن لادن به عربستان یا امریکا پس از 11 سپتامبر امتناع کرد. در آن زمان ایالات متحده تلاش کرد که از درون طالبان یک عده را به کودتا علیه ملا محمدعمر تشویق کند. مثلاً رییس وقت دفتر ساحهای سیا در اسلامآباد با ملا اخترمحمد عثمانی صحبت کرده بود که علیه ملا محمدعمر در قندهار کودتا کند و بعد اعلامیه بدهد و خواستار خروج تمام نیروهای القاعده از قلمرو طالبان شود. ملا اخترمحمد عثمانی در آن زمان فرمانده قولاردوی قندهار بود. ملا عثمانی به امریکاییها تعهد داد، ولی آن را عملی نکرد.
اگر طالبان این بار تعهد بدهند که با القاعده مبارزه میکنند و مکانیزمی هم برای تطبیق این تعهد در نظر گرفته شود، روشن نیست که رهبران طالب چگونه آن را به جنگجویان عادی این گروه خواهند فروخت. اگر طالبان به تعهد مبارزه با القاعده وفادار بمانند، ناگزیر اند که علیه داعیهی این سازمان اعلامیه بدهند و بعد در مناطقی از ولایت پکتیا یا جاهای دیگر با جنگجویان القاعده بجنگند یا حداقل در مبارزه با آنان به جهتهای داخلی و خارجی کمک کنند. شاید سوال جنگجویان عادی طالبان در آینده این باشد که چرا رهبران این گروه در سال 2001 در برابر مبارزه با القاعده مشروعیت جهانی و منطقهای نخریدند؟ داکتر خلیلزاد هم باری گفت که اگر طالبان همین تعهدی را که حالا به او دادهاند، در سال 2001 میدادند، شاید واشنگتن با طالبان درگیر نمیشد. معلوم نیست که رهبران طالبان امروز چگونه مبارزه با القاعده را برای جنگجویان عادی این گروه توجیه میکنند. اگر این مبارزه موجه است، چرا در سال 2001 از آن امتناع کردند؟ اگر این مبارزه موجه نیست، چرا به انجام آن تعهد میکنند؟ القاعده رابطهی عمیق فکری با طالبان دارد.
این درست است که القاعده یک سازمان عربی است و طالبان یک گروه دیوبندی، ولی کسی نمیتواند اشتراک فکری آنان را انکار کند. در جنگ دههی هشتاد افغانستان، حتا یک مورد حملهی انتحاری هم اتفاق نیفتاد، اما در جنگ پس از سال 2001 طالبان به وفور از حملهی انتحاری استفاده کردند. مبانی فکری حملهی انتحاری را القاعده به طالبان آموخت. این القاعده بود که شیوههای تخنیکی حملههای انتحاری را به طالبان یاد داد. حملهی انتحاری میراث شوم شاگردان عزام و اسامه بن لادن است. اگر آنان نبودند، شاید هیچ انسانی حاضر نمیشد از خودش یک بمب گوشتی بسازد. سازمان حماس در فلسطین هم از حملههای انتحاری کار میگیرد. اولین حملهی انتحاری معاصر در غرب آسیا را هم در نیمهی اول دههی هشتاد میلادی، شماری از ستیزهجویان شیعهمذهب علیه یک پایگاه امریکایی در لبنان انجام دادند. آن ستیزهجویان متعلق به سازمانی بودند که بعد حزبالله لبنان از دل آن رویید. رفتهرفته گروههای جهادیستی سنی عرب هم به این نتیجه رسیدند که باید از حملههای انتحاری استفاده کنند. القاعده پیوسته تأکید میکرد که با حملههای انتحاری امریکاییها را مجبور به خروج از عراق و کشورهای دیگر میکند. طالبان هم مبانی نظری و تخنیکی این روش مرگبار را از القاعده یاد گرفتند. روشن نیست که با وصف نزدیکی فکری و ایدیولوژیک، رهبران طالبان به چه صورت تعهد/تضمین مبارزه با القاعده را برای جنگجویان عادیشان موجه میسازند.