سرزمینی که شامل شهرهای غزنه/غزنی، زابل تاریخی (ولایت فعلی زابل در افغانستان)، رخج (قندهار کنونی)، بُست (ولایت هلمند افغانستان)، زرنج، فراه و نصرتآباد (زابل کنونی ایران) میشود، در تاریخ به نام سیستان و سکستان یاد شده است. سیستان در مدیریت منابع آب، یکی از حوزههای مهم در جهان باستان و قرون وسطا به شمار میرود. فن و دانش کانالکشی، بندسازی و نظام میرابی از جملهی خصوصیات سیستانیان محسوب میشد. حد اقل، دو هزار و ۸۰۰ سال قبل در سیستان بندهای آبگردان و انحرافی پیشرفتهای احداث شد و سیستم آبیاری توسعهیافتهای بر این رودخانه حاکم بود. در بدو ورود اسلام به سیستان بر اساس گزارش گردیزی، گزارشهایی وجود دارد که فن آبیاری این مردم باعث آزادیشان شده است: «چون فتح سیستان بود، ربیع بن زیاد به بصره باز رفت و اندر آن وقت آبشناسان او را گفتند که، اگر ما از بحر ترا شاخ آب بیرون آوریم، ما را و فرزندان ما را آزاد کنی؟ شرط کرد که آزاد کنیم. پس ایشان اندر ایستادند و آب بیرون آوردند به نباج و به جحفه و به بستان بنی عامرو به نخیله یک منزلی مکه و به عرفات آبها بیرون آوردند و سقابهای بنی عامر ایشان کردند و اثر آن تا بدین غایت (۴۴۱ – ۴۴۴ هـ.ق) هنوز مانده است.»(گردیزی، تاریخ زینالاخبار، ص ۱۰۳)
در دورهی اسلام بیشترین بندهای انحرافی و ذخیرهای در سیستان و وادی هیرمند احداث شد، که مهارت و توانمندی سیستانیان را در فن مدیریت آب نشان میدهد. سیستم میرابی نیز در سیستان، بسیار نیرومند بوده است. بندبافان و میرآبان سیستانی در شناخت شیب طولی نهرها زبانزد بودند که حتا سیاحان خارجی نیز اقرار بر این مهارت نادره سیستانیان کردند. در عین حال یکی از مهارتهای بسیار مهم سیستانیان ساخت کاریز بوده است که در این فن نیز بسیار مهارت داشتهاند. از قدیم عمران و آبادی سیستان وابسته به رود هیرمند بوده و سالهایی که آب هیرمند کم میشده و یا خشک میشده مردم این خطه با حالت بد و خرابی مواجه میشدند، چنان که در تاریخ سیستان مذکور است: «اندر سنه عشرین و مایتی آب هیرمند خشک گشت از بست، و قحطی صعب پدید آمد، اندر ولایت سیستان و بست و مرگی بسیار بود، چنان که تجار و بزرگان خداوندان نعمت بسیار بمردند و یکسال بماند همچنان، تا اول سنه احدی و عشرین وهایتی و مردمان اندر این سال بسیار مال ضعفا را بدادند ( تاریخ سیستان، ص ۱۸۶). در قرون وسطا شبکه آبیاری منظمی برای بهرهوری از آبهای رود هیرمند ایجاد شد. در نیمه اول قرن چهار هجری (۳۴۲) در نزدیکی زرنج به فاصله ۳۰ میل بندی برای انحراف آب از رود هلمند به منظور آبیاری و کشاورزی ساخته بودند. (مسالک و ممالک، ص ۲۴۳) ابن حوقل و مقدسی و یاقوت حموی میگویند که بُست اولین شهری است که از رود هیرمند مشرب میشود. در نزدیکی شهر زرنج، بندی ساخته شده بود تا آب را از طریق نهرهای پنجگانه وارد این شهر گردانَد. این نهرها به نامهای نهرطعام، نهر باشت رود، نهر سنارود، نهر شعبه و نهر میله میشد. به روایت اصطخری باغستانهای زیادی از این نهرها آبیاری میشد. بعد از مصرف این پنج نهر، باقی آب هیرمند به هامون میریخت و از هامون طرف دریاچه زره میرفت. بند دیگری که در قرون وسطا بر روی هیرمند ساخته شده، بند کزک است این بند از رفتن آب به دریاچه زره جلوگیری میکرد. علاوه بر این دو بند، بند دیگری نیز به نام بند رستم وجود داشت که هنگام لشکرکشی امیرتمیور گورکانی از بست به زرنج، این بند نیز توسط لشکر امیر تیمور تخریب گردید.(جغرافیای خلافت شرقیه، ص ۳۶۹). بند رستم ساحات غرب سیستان را مشرب میکرد. بند دیگری را به نام بند کندک میگفتند. بند کندک در نزدیکی شهر زرنج بود و اراضی طرف دروازه کرکوی را آبیاری میکرد و همچنان بند ریگ را نیز ساخته بودند تا مزارع آسیب نبیند(میرخواند، حبیبالسیر، ج ۳ ص ۲۶). قابل یادآوری است که محمود غزنوی و پسرش مسعود بیشترین سهم را در آبادانی سیستان با بهرهگیری از آب سیستان در زمینه کشاورزی داشتند. محمود غزنوی پس از فتح بُست، پادگان (کندک) بزرگی را در نُه کیلومتری شهر بر کنار هیرمند بساخت و آن را لشکرگاه نامیدند. امنیت بست سبب شد که راه اصلی بازرگانی ایران و هند از آن بگذرد. بست بارکدهی کالای هندی بود که از دریا به قندهار میرسید و از راه آبی هیرمند و پلی که از قایق بر روی آن ساخته بودند، به سوی هرات میرفت. این دوره شکوفاترین روزگار برای راه آبی شهرهای کهنی است که در سراسر ساحل این رود پراکندهاند. توسعه زراعت و باغداری در این دوره، سیستان را به بهشت روی زمین بدل کرد و ساخت بندها و کشیدن کانالها این سرزمین را رویایی ساخت. این همه آبادانی در کشمکشهای میان شاهان غزنوی و امیران غوری رفتهرفته به ویرانی گرایید. علاءالدین غوری معروف به جهانسوز(۵۴۴-۵۵۰ هـ) به خونخواهی برادرش، بهرامشاه غزنوی را شکست داد و شهر غزنی را هفت شبانه روز تاراج کرد و بسوختاند و از آنجا راهی بست شد و همه کاخها و ساختمانهای پرشکوه دوره غزنوی را که مایه افتخار خراسان بود بسوختاند و ویران کرد. از بست اکنون خرابههایی برجای مانده است و پس از آن سیستان شاهد یورش مغولان (۶۲۰ هـ.ق) بود و آخرین ضربه را امیر تیمور گورکانی بر پیکر سیستان زد. به هر حال تیمور گورکانی در سال ۷۸۵ هـ با لشکر بیسروپای خود شهر زرنج را محاصره کرده و بعداً آن را به طور کامل خراب کرد. تیمور تمام سیستم آبیاری را ویران کرد و آبادترین نقطه خراسان که به نام انبار غله منطقه یاد میشد را به مخروبه بدل ساخت. هر چند که سیستان چندین بار پیش از این نیز ویران شد، مخصوصاً در زمان سلطان علاءالدین جهانسوز، اما پس از تخریب سیستان به دست تیمور گورکانی و بعداً شاهرخ میرزا، دیگر سیستان هیچگاهی به آن شکوه و رونق اولی خود برنگشت.
پس از تخریب بند رستم توسط تیمور گورکانی، بند هاونک توسط ملک قطبالدین بر نزدیکی بقایای بند رستم ساخته شد که آبرسانی به دلتای شمالی را مجدداً انجام بدهد، اما این تلاش هم در فعل و انفعالات جنگی جدید با شکست مواجه گردید. علاوه بر بازسازی بند رستم یا بند ترقو، دارالحکومهی جدید، یعنی قلعهی فتح و بند انحرافی موسوم به بند بولباکا نیز توسط ملک قطبالدین ساخته شدند، ولی شاهرخمیرزای گورکانی پسر امیر تیمور گورکانی بندهای هاونک، بولباکا و یکاب را ویران کرد تا جریان آب به دلتای شمالی سیستان دوباره قطع گردد. (احمدی، سدهای باستانی در سیستان، ص:۶۸- ۷۴). شاهان و امیران اگر در جایی دست به آبادانی و شکوفایی زدند، اما در ساحاتی نیز ویرانگریهای تمدنبرانداز و نابخشودنی مرتکب شدند. از آبادسازی سمرقند توسط امیر تیمور گورکانی، دانشپروری، آبادانسازی و توسعهی شبکهی آبیاری هرات توسط شاهرخ میرزا و خانوادهاش، از عدالتگستری، آبادسازی و ساختوسازهای شگفتیآور شاهان غوری در افغانستان، هندوستان و پاکستان باید با سپاس و تقدیر یاد شود، همین طوری که باید بر اقدامات نامناسبشان انگشت انتقاد گذاشته شود.