جمهوری اسلامی ایران در نهایت ماشه انتقام را کشید و بیش از سهصد پهباد و موشک را به سمت خاک اسراییل پرتاب کرد. تحلیلگران بر راهاندازی حمله انتقامجویانه از جانب ایران تردید نداشتند، ولی اینکه گزینه پرهزینه را به جای گزینههای کمهزینه به کار بندد، برای بسیاری قابل پیشبینی نبود. حمله به رغم آنکه ظاهراً سنگین مینمود، بر پایه گزارش رسانهها، تلفات سنگین در پی نداشته است، به این دلیل که موشکها و پهبادها توسط سامانههای پدافندی اسراییل و متحدان آن ـ اگر نه بهگونه کامل ـ خنثا شده است. جو بایدن، رییس جمهور امریکا، نیز اذعان کرد که حملات ایران بر تاسیسات نظامی اسراییل بیسابقه بوده، ولی در عین حال تایید کرد که کشورش در زمینه ساقط کردن پهبادها و موشکها تلآویو را یاری رسانده است.
در خصوص حمله اسراییل بر کنسولگری ایران و پاسخ انتقامجویانه این کشور، دو پرسش مطرح میشود:
1- چه شد که تهران گزینه پرهزینه را به آزمون گرفت؟
قبل از پاسخ به این پرسش، نیاز است به دو نکته مهم اشاره شود:
یک: جمهوری اسلامی نمیخواست و نمیخواهد روی بحران غزه سرپوش گذاشته شود، به این دلیل که تبدیل به پاشنه آشیل دولت بنیامین نتانیاهو شده است. اسراییل جنگهای زیادی را با همسایهگان خود تجربه کرده، سرزمینهای زیادی را اشغال کرده و بر طرف رقیب تلفات سنگینی نیز وارد کرده، ولی در هیچ برههای به میزان چند ماه اخیر در معرض فشار جهانی قرار نداشته است. حتا ایالات متحده بهمثابه متحد راهبردی اسراییل بر آن خشم شدید گرفته، تا جایی که سطح حمایتش از آن را کاهش داده است. افکار عامه در جهان غرب نیز علیه اسراییل است. برای نمونه، نامزدان انتخاباتی امریکا در گذشته زیر نام حمایت از اسراییل تلاش میکردند پیروز میدان شوند، ولی حالا با علم کردن پرچم حمایت از فلسطینیها در پی کسب آرا هستند. دلیل آن نیز روشن است: کشته شدن بیش از 33 هزار غیرنظامی در غزه توسط حملات زمینی و هوایی ارتش اسراییل. لذا، در شرایط جاری بالا گرفتن تهدید ایران علیه اسراییل به سود دولت نتانیاهو است؛ چون دولتهای غربی در کنار آن میایستند و بحران غزه نیز شاید به فراموشی رود. اینکه تهران این ملاحظه را نادیده گرفته و خاک اسراییل را هدف قرار داده، شاید به این درک نایل شده باشد که معادله در جنگ غزه تغییر نمیکند.
دو: اسراییل با آنکه از حیث نفوس و جغرافیا کوچک است، ولی از حیث نظامی در منطقه جایگاه برتر دارد. دولتهای عربی بهگونه گروهی در چند نوبت با آن کشور شاخبهشاخ شدند، ولی باختند. در نهایت چارهای نیافتند جز بهرسمیتشناسی آن. اسراییل در جنگ با دولتها همیشه برنده بوده، به این دلیل که توان نظامی قابل ملاحظهای دارد و از حمایت آهنین دولتهای غربی بهویژه ایالات متحده نیز برخوردار است. مهمتر از آن، تجربه نشان داده که اگر یک راکت به خاک آن شلیک شود، آن را با هزار راکت پاسخ میدهد؛ به این معنا که از مفهوم دفاع مشروع تفسیر موسع میکند و کسی هم تا این دم جلودارش نبوده است. نمونه تازه آن را در واکنش به حمله حماس شاهد هستیم. اینکه به هیچ یک از قطعنامههای شورای امنیت تن نمیدهد، نیز حایز توجه است. ایران شاید با قربانی فرض کردن خود از ملاحظه فوق چشمپوشی کرده و بر عدم واکنش جدی اسراییل نیز اشراف قبلی داشته است.
مهمترین عاملی که جمهوری اسلامی را در حمله بر خاک اسراییل تشحیذ کرده، تلاش برای خلق توان «بازدارندهگی» است؛ به این معنا که تلآویو در جایی که هست میخکوب بماند و منافع تهران را بار دیگر در منطقه بهویژه سوریه هدف قرار ندهد. اینکه گفته میشود جمهوری اسلامی به دلیل ملاحظه خاطر هوادارانش این خطر را پذیرفته، سخن محکمی نیست. ایران گمان کرده که اگر بقیه گزینهها را به کار بندد، نوع بازدارندهگیای را که انتظار دارد، ایجاد نمیشود. البته روشن نیست که حمله شب گذشته قادر به ایجاد بازدارندهگی خواهد شد یا خیر. گذر زمان پاسخ بهتر خواهد گفت.
چیزی که زمین را در حمله به اسراییل به روی ایران شخم زده، ماشین دیپلماسی است. تا لحظهای که ایران واکنش نشان نداده بود، چرخ دیپلماسی در چرخش بود. عمان که حیثیت پیامرسان امریکا به ایران و برعکس آن را دارد، این بار نیز میان طرفین در آمدورفت بود. وزیران خارجه مهمترین دولتهای غربی حامی اسراییل با حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه ایران، تماس گرفتند و خواستار خویشتنداری طرف ایرانی شدند. برای نمونه، آنالنا بربوک، وزیر خارجه آلمان، با امیرعبداللهیان بیش از 90 دقیقه صحبت تلفنی داشته است. حتا طرف امریکایی از طرفهای ترکی، سعودی و چینی خواستار دعوت طرف ایرانی به حفظ خویشتنداری شده بود. گزارشهای لحظهای رسانههای غربی از حمله ایران پیش از آنکه انجام شود، نیز درخور توجه بود. حتا جو بایدن مدعی شد که جمهوری اسلامی خیلی زود حمله خواهد کرد که درست از آب درآمد. اسراییل که حمله بر خاکش برایش خط سرخ بود، خیلی هم آگاهانه در انتظار دفاع مشروع نشست؛ چیزی که کاملاً خلاف رویه پیشین است. تا همین حالا که این سطور نوشته میشود، نشانی از واکنش اسراییل دیده نشده است. موضع طرف ایرانی نیز جای پرسش دارد. رسانهای ساختن حمله و حتا اعلام زمان و نوعیت آن، پیش از آنکه نتیجهای به دست آید، پرسشبرانگیز مینماید.
تامل روی موارد فوق، نقش دیپلماسی را در ذهن بیشتر مجسم میکند؛ به این معنا که دولتهای غربی بهویژه امریکا شاید به پاسخ محدود و کمخسارت از سوی ایران چراغ سبز نشان داده باشند. در حالی که در گذشته حمله بر خاک اسراییل برای آنها «تابو» بود و خیلی هم زود به دفاع جدی از تلآویو وارد صحنه شده و آن را بر رقیب پیروز میساختند. طرف ایرانی نیز اذعان کرد که حمله بهگونه محدود و به قصد تنبیه راهاندازی شده است. واکنش دولتهای غربی پس از حمله زیاد جدی نبود و حتا امریکا طرف اسراییلی را از راهاندازی حمله انتقامجویانه برحذر داشت؛ چیزی که شاید از قبل نیز به سمع طرف ایرانی رسانده شده باشد.
2- پاسخ ایران به اسراییل؛ آغاز بحران یا پایان آن؟
اگر رویه گذشته اسراییل را معیار قرار دهیم، باید پاسخ دهد، آن هم به میزان بالاتر از ضربهای که دیده است. اما اگر سکوت پیشه کند، متاثر از چند عامل خواهد بود:
یکم، اسراییل کنسولگری جمهوری اسلامی در خاک سوریه را آماج حمله قرارداد و شماری از مستشاران ایرانی را کشت که بر پایه عرف بینالملل کنسولگری یک کشور حیثیت خاک آن کشور را دارد. لذا، ضربه اول را اسراییل وارد کرده که اینک پاسخ گرفته است.
دوم، حمله ایران بر خاک اسراییل به رغم آنکه ظاهر سنگین داشت، ولی طبق گزارشها حجم تلفات و خسارات آن ناچیز بوده است. شاید این سبب شود که تلآویو به انجام حمله متقابل نیندیشد که باز هم خلاف رویه گذشته آن است.
سوم، دولت نتانیاهو تا خرخره غرق بحران غزه است و اصولاً نمیخواهد جبهه جدید و فعالی علیه خود باز کند. برای نمونه، اگر اسراییل خاک ایران را هدف قرار دهد، با توجه به حجم خسارت احتمالی ناشی از آن، تضمین قطعی وجود ندارد که منجر به جنگ تمامعیار نشود. در آن صورت طرف اسراییلی هم زیان میکند.
چهارم _ ایران در شرایط حاضر از ورود به جنگ مستقیم با هر کشوری بهویژه اسراییل پرهیز میکند. اینکه خاک اسراییل را پس از عبور از ترافیک سنگین دیپلماسی آماج حمله قرار داده، متاثر از عواملی است که در فوق اشاره رفت. لذا سعی میکند در همین نقطه روی منازعه سرپوش گذاشته شود.
پنجم ـ ایالات متحده بهحیث جدیترین حامی اسراییل خواهان پایان بحران است، به این دلیل که نمیتواند همزمان در شرق میانه و شرق اروپا بجنگد. طرف امریکایی بارها بهگونه روشن اعلام کرده که وارد جنگ مستقیم با ایران نمیشود. همچنان طرف اسراییلی را از حمله بر خاک ایران بدون هماهنگی قبلی برحذر داشته است؛ به این مفهوم که اگر قرار بر حمله باشد، باید محدود و هماهنگشده باشد تا دامنه جنگ فراخ نشود.
واقع این است که برای دولت بایدن بیشتر پیروزی در جنگ اوکراین اهمیت دارد تا اینکه به حمایت از اسراییل خود را بار دیگر در باتلاق خاورمیانه بیندازد. بایدن نیز به قصد مهار روسیه و چین افغانستان را به طالبان تحویل داد. این روزها، اوکراین در وضع ناخوشی قرار دارد که این متاثر از مصروفیت امریکا در خاورمیانه به دلیل حمایت از اسراییل است. اروپاییها هم در تنگنا گیر افتادهاند و هراس دارند که مبادا امریکا از جنگ اوکراین پا پس کشد و مسوولیت پیشبرد جنگ به تنهایی روی دوش آنها بیفتد. لذا، پیشبرد دو جنگ بهگونه همزمان و عبور موفقانه از هر دو برای دولتهای غربی دشوار است و چارهای ندارند جز آنکه بحران جاری در خاورمیانه را اگر نتوانند خاموش سازند، حداقل از مشتعل شدن بیشتر آن جلوگیری کنند، حتا به بهای ناراحتی اسراییل.